نمایش نتایج: از 1 به 24 از 24

موضوع: ازدواج

1907
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    ازدواج

    من دو سال پیش با یه پسری به اسم میلاد تو چت اشنا شدم ولی ارتباط خواهر برادری داشتیم چون از من نزدیک 3-4 سال کوچیکتره و با دختری رابطه داشت ولی باهم مشکل داشتن چندبار به خواستگاریش رفته بود و بهم خورده بود ازدواجشون و همیشه با من در ودل میکرد.من دخترو نمیشناختم ولی خودش میگفت دختره خیلی سلیطه بازی در میاورد و میگفت که باید قید خانوادتو بزنی همه مخالف ازدواجشون بودن پسره خودش هم تائید میکرد که دختر خیلی بد اخلاقه ولی دوسش داشت
    دوران کارشناسی هم که بودم من از پسری تو دانشگاهمون خوشم میومد ولی هیچ ارتباطی باهاش نتونستم برقرار کنم ولی با یه پسر به قصر ازدواج صحبت میکردم که البته ارتباط اولیه ما سر ازدواج نبود ودوستیه بچگانه بود ولی تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم ولی بعدا سر مهریه بین خانواده ها دعواشد و ماهم دعوا کردیم وبعد از کشمکش و.....اون ازدواج کرد و من حالم خیلی بد بود ولی ارشد قبول شدم وسرگرم درس شدم یادم رفت و میلاد هم از همه چی خبر داشت چون منم با اون دردو دل میکردم یه روز تو خوابگاه قبل خواب گفتم خدایا من با کی زندگی خواهم کرد زندگیمو به من نشون بده تو خواب اون پسری که تو دانشگاه ازش خوشم میومد و دیدم و صبح پاشدم به میلاد اس دادم که فلانی رو میشناسی شمارشو برام پیدا میکنی دوستم از اون خوشش میاد میخواد بهش بزنگه ومیلاد پیدا کرد ولی نمیدونم از کجا......

    بهش زنگ زدم ولی جرات اینو نداشتم خودمو نشون بدم بیخیال شدم ولی اون شماره منو به پسری به اسم علیرضا داده بود که تهران کار میکرد و خیلی تنها بود علیرضا بهم زنگ زد ولی نگفت شماره رو کی داده ولی من فکرم به همون پسری رفت که بهش زنگ زده بودم وبهش گفتم فلانی داده گفت نه گفتم اخه دوستم از اون خوشش میومد با گوشیه من بهش زنگ زد وبعدش ادامه نداد حتما اون شماره منو داده بفهمه من کیم ولی علیرضا انکار کرد بعد از یه مدت اسرار باهاش دوست شدم ولی از اخلاقو رفتارش خوشم نمیومد مثل زنا رفتار میکرد مثل اونا حرف میزد و همش دعوا میکردیم حتی از قیافش هم خوشم نمیومد وبعد یه مدت گفت رفتم با اون کی میگفتی حرف زدم و پرسیدم این شماره رو میشناسی گفت اره بهم زنگ زده بود و منم بازم دروغمو تکرار کردم ولی اومدم بهش پیام دادم وحقیقتو گفتم و گفتم دیگه خداحافظی کنیم ولی علیرضا گفت چه ربطی داره اون دیگه تمام شده فهمیدم اون پسره زن داره دیگه اصلا بهش فکر نکردم.این مدت با علیرضا رابطه خیلی کمی داشتیم دوهفته حرف نمیزدیم یه روز میحرفیدیم و اینجوری ادامه داشت ولی یه روز من رفته بودم پارک علیرضا زنگ زد گفت کجایی گفتم پارک اومد منو ببینه
    سلام احوال پرسی کردیم ولی یهو دیدم اون پسره هم از کنارمون رد شد ومن فهمیدم علیرضا اون پسره رو اورده تا اون بفهمهه کی بود که بهش زنگ زده بود و اونا دوست های صمیمی هستن و با علیرضا سخت دعوامون شد و من هرچی گفتم به علیرضا اون گفت من معذرت میخوام ولی من بخاطر شناتختن اون با تو دوست نشدم و از تنهایی باهات دوست شدم و بعد این دعوا های چند روزه ما مثل قبل ادامه میدادیم و چند ماه یه بار حال همو میپرسیدیم وبعد دعوا.بعد چند بار اصرار اومد به دیدنم و ارتباط ما بیشتر شد وقتی از تهران میومد منم رفته بودم برا انالیز یه ازمایش مربوط به درسم به یه شهر دیگه که نزدیک شهرخودمون بود باهم قرار گذاشتیم و اونجا بهم گفت که تو این شهر خونه خریده بریم ببین منم با اینکه میترسیدم ولی رفتم ولی اصلا بهم دست نزد خونه رودیدم و اومدیم ومن بعد اومدن بهش گفتم فک نمیکردم اینقدر مرد باشی و تعریف و تمجید الکی ارتباطمون بیشتر شده بود ومن یاد خوابم افتادم وگفتم حتما قسمتم اینه و سر خرافات ادامه دادم و بعد دوباره من رفتم برا کار دانشگاهیی به اون شهر بازم اومد و باز رفتیم خونه نشستیم موقع اومدن از خونه همدیگرو بوسیدیم واین شروع حماقت من بود دیگه هر روز با هم ارتباط داشتیم از خانواده هم خبر داشتیم از همه چیه زندگیه هم با خبر بودیم وکم کم بحث این پیش اومد شب برم باهاش تو اون خونه بمونم اولش خیلی مخالف بودم ولی راضی شدم و چند بار از شهری که توش دانشجو بودم بجای خنمون رفتم خونه اون و حماقت پشت حماقت گناه پشت گناه دیگه نمازمو ترک کرده بودم به هیچی اعتقاد نداشتم بعد از یه مدت بهش وابسته شده بودم بهش گفتم بیا باهم ازدواج کنیم وقتی تو بغلش بودم گفت باشه وقتی تمام شد گفت نه نمیتونه با من ازدواج کنه .بعد از اون هم ما رابطه داشتیم ومن میدونستم که با من زندگی نخواهد کرد ولی ادامه میدادم و بهانش این بود که کلا از ازدواج متنرفه و دوست داره اینجوری بی مسئولیت زندگی کنه و ما ادامه دادیم تا اینکه چندبارهم درمورد ازدواج بحثمون شد و گفت اگه به این امید هستی با من ازدواج کنی تمام کنیم دیگه من شده بودم بردش تا شاید نظرش بهم عوض شه ولی میگفت قصد ازدواج نداره و اگه بخواد هم ازدواج کنه با من ازدواج نمیکنه چون بد اخلاقم واقعیتش هم من اوایل دوستی خیلی بد اخلاقی میکردم دانشگاهم تمام شد و من بیکار نشستم تو خونه و زندگیم شد علیرضا. یه بار یه اس اشتباهی فرستاد و منو شهلا خطاب کرد و سر این دعوا شد گفت یکی اس داده میگه ازت خوشم میاد و خودشو شهلا معرفی میکنه ولی من باور نمیکردم ومنم ازش رمز یاهو و فیسشو خواستم ولی نداد گفتم اس های اون دختره رو سریع بارم بفرست ببینم راست میگی ولی قبول نکرد بهش گفتم میام تهران اگه راست باشه پشیمونت میکنم گفت اگه عرضه داری بیا و من سر بچه بازی رفتم تهران صبح 6 رسیدم تهران خودم هم نمیدونستم چیکار میکنم اصلا دیونه شده بود من که همه بهم میگن دختر عاقلی هستم شده بود روانی همه چیرو زیر پام گذاشته بودم اومد دنبالم از وقتی دیدمش گریه کردم کیج شده بودم چند بار خواست بهم نزدیک شه نذاشتم چون همش گریه میکردم پیش من به شماره ای که به من داده بود ومیگفت این اس داده زنگ زد یه پسر برداشت و گفت پسر خالتم میخواستم سرکارت بذارم الکی گفتم دخترم ودعوا تمام شد ومن ساعت 10 برگشتم ولی جونم مونده بود پیش اون دلم نمیخواست برگردم بهش اس دادمو التماس کردم باهام زندگی کنیم ولی عصبانی شد چند بار بهش گفتم منو کنیز ماردت فرض کن ببر بذار پیش اونا بمونم فقط ماهی یه بار بیا به دیدنم ولی گفت اگه ادامه بدی دیگه گوشمو خاموش میکنم من پسر تنوع طلبی هستم و شاید دو روز دیگه دلمو بزنی و بار کار میرم مشهد چون خونه مجردی خواهم داشت و هم پول در میارم میخوام زن صیغه کنه میخوای اینجوری باهام ادامه بده و من ملتمسانه ادامه دادم ولی حالم هر روز بدتر میشد رمز اسکایبشو که من میدونستم عوش کرده بود علتو پرسیدم گفت چون داداشش میدونست عوض کرده گفتم خب دوباره بده چون با اسکایپ فقط ما دوتا باهم حرف میزدیم وکسی تو ادلیستش نبود و رمزش دست من بود ولی دیگه نداد
    تا اینکه قرار شد بره مشهد کار کنه و یه روز قبل رفتنش همدیگرو دیدیم و من فقط با صدای بلند گریه میکردم و میگفتم نمیتونم نبودتو تحمل کنم و اون از گریه کردنم عصبانی شد و بلاخره اون رفت واس دادنش و زنگش همه چی کم شد چند بار که کار کامپیوتری داشت بهم میزنگید وانجام میدادم براش و منم هر روز حالم بدتر شد تا رفتم دکتر قرص افسردگی داد بهم که همش تو خواب بودم و همش فک میکردم علیرضا رفته به غیر من با یکی دوست شده و بلاخره بهش گفتم که حالم بده و قرص افسردگی میخورم بهم تاکید کرد که نخورم عادت میکنم ولی با اینکه فهمید حالم خوب نیست باز به بی محلیش ادامه داد تا بهش اس دادم و گفتم ازت متنفرم پرسید چرا گفتم توفیست بین دوستات دوتا اسم شهلا هست و گفت بخاطر همین چون تو فیس بوکم دوتا شهلا هست من ادمی بدی هستم و بهم گفت دیگه تمام کنیم ومن دیگه نمیخوامت ،با علیرضا تمام کردیم این مدت هرزگاهی میلاد بهم اس میداد و در حد احوال پرسی رابطه داشتیم بعد دعوا با علیرضا چند روز بعدش میلاد و تو خیابون دیدم و اومدم بهش اس دادم چرا سلام ندادی و مثل قبل ارتباط ساده اجتماعی ولی به ذهنم زد که من میتونم با میلاد زندگی کنم یه زندگی اروم البته قبلا میلاد که یه بار با دوست دخترش دعواش شده بود به من پیشنهاد داده بود و من رد کرده بودم چندبارهم با دوست دخترش اشتیش داده بودم بعد این فکر به میلاد اس دادم اون روز که دیدمت حس کردم یه جور دیگه دوست دارم اونم از خدا خواسته گفت پس من خیلی خوش بختم و خدا منو دوست داره اخه من با میلاد رفتار خیلی خوبی داشتم واون منو یه ادم خوش اخلاق میدونست ودرواقع بد اخلاق هم نیستم فقط اوایل با علیرضا خوب نبودم
    با میلاد یکم صحبت کردم ولی بعد عذاب وجدان گرفتم وگفتم بیخیال تو از من کوچیکتری من نباید رو مغز تو کار میکردم واونم همش اصرار میکرد که من از اول ازت خوشم میومد و از ترس نمیگفتم که بگی دیگه به من پیام نده باهات حرف نمیزنم وتو در حد من نیستی حتی من بهش گفتم که اگه از من خوشت میومد پس چرا با دوست دخترت همش قهر میکردی بعد اشتی گفت از تنهایی و با میلاد قرار ازدواج گذاتیم و مامانم در جریانه و تائید میکنه چون ادم خیلی خوبی هست و از خانواده خیلی خوب و موقعیتش هم خوبه ولی من نمیتونم علیرضارو فراموش کنم در حسرت زندگی با اونم هر روز از خدا میخوام علیرضامو برگردونه با اینکه من از اول از علیرضا خوشم نمیومد ولی الان بنظرم خیلی خوشتیپه و خوب ولی میدونم اون منو نمیخواد از یه طرف دلم برا میلاد هم میسوزه نمیدونم چیکار کنم هیچ حسی هم بهش ندارم ولی اون خیلی برا من احترام قائله من چیکار کنم اگه با میلاد ازدواج کنم کارم اشتباهه؟ من میدونم که مشارو تمام راهنمایی هاش از رو عقل هست و حساب شده مشاوره میده ولی ازتون میخوام تو مشاورتون احساسم دخیل کنید چون ادما فقط از رو عقلشون رفتار نمیکنن احساسشون هم تو زندگیشون هست ببخشید که داستانم طولانی شد و وقتتون رو زیاد گرفت

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ازدواج

    شما نباید به دوستی های اینترنتی و ... کلا افراد مجازی اطمینان کنید . این همه مورد از دوستی های مجازی و دردسرها و کلاه برداری و سواستفاده های گوناگون مطلب گفته شده اما بازم میبینیم که این جریان ادامه داره . چون احساسات حسیه که متاسفانه اگر تحریک بشه ممکنه به هرجایی راه پیدا کنه و دست به هر کاری بزنه . شما در وهله اول تا ایشون رو از نزدیک ندید و بعد از ملاقات حضوری و البته سنگین و دارای حد و مرز باید سراغ تحقیقات وسیع درباره اون پسر بپردازید . باید همه ابعاد شخصیت مقابل رو بررسی کنید و از روی عقل و تفکر تصمیم بگیرید نه احساسات و دل .
    اینو فراموش نکنید که هیچ انسان عاقلی فرد مورد نظرشو از طریق اینترنت و پیامک و .. انتخاب نمیکنه چون همینجوری در ملاقات ها و دوستی های حضوری هزاران اتفاق میافته که جز پشیمونی راه دیگه ای نداره و حالا با این اوصاف به فضای مجازی اعتماد کنه . از احساسات خودتون جلوگیری کنید و از روی عقل تصمیم بگیرید و رابطتون رو زیاد با اون پسر وسیع نکنید و گول حرف ها و چرب زبانی افراد رو نخورید که فقط احساسات شما رو هدق قرار دادن .

    در ضمن مشاوره هم بر اساس علم و منظق و هم بر اساس همدلی و تجربه انجام میشه و قانون خاصی مثل تجویز داور یک دکتر برای بیماری یک بیمار نداره .
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    من این پسرو الان کاملا میشناسم از هر نظر هم خانواده هم خودشو مشکل من اینکه من نمیتونم علیرضا رو فراموش کنم و فک میکنم با ازدواج با میلاد دارم با زندگی اون بازی میکنم وکارم اشتباهه

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    من این پسرو الان کاملا میشناسم از هر نظر هم خانواده هم خودشو مشکل من اینکه من نمیتونم علیرضا رو فراموش کنم و فک میکنم با ازدواج با میلاد دارم با زندگی اون بازی میکنم وکارم اشتباهه

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط yildiz.sana6625@yahoo.com نمایش پست ها
    من دو سال پیش با یه پسری به اسم میلاد تو چت اشنا شدم ولی ارتباط خواهر برادری داشتیم چون از من نزدیک 3-4 سال کوچیکتره و با دختری رابطه داشت ولی باهم مشکل داشتن چندبار به خواستگاریش رفته بود و بهم خورده بود ازدواجشون و همیشه با من در ودل میکرد.من دخترو نمیشناختم ولی خودش میگفت دختره خیلی سلیطه بازی در میاورد و میگفت که باید قید خانوادتو بزنی همه مخالف ازدواجشون بودن پسره خودش هم تائید میکرد که دختر خیلی بد اخلاقه ولی دوسش داشت
    دوران کارشناسی هم که بودم من از پسری تو دانشگاهمون خوشم میومد ولی هیچ ارتباطی باهاش نتونستم برقرار کنم ولی با یه پسر به قصر ازدواج صحبت میکردم که البته ارتباط اولیه ما سر ازدواج نبود ودوستیه بچگانه بود ولی تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم ولی بعدا سر مهریه بین خانواده ها دعواشد و ماهم دعوا کردیم وبعد از کشمکش و.....اون ازدواج کرد و من حالم خیلی بد بود ولی ارشد قبول شدم وسرگرم درس شدم یادم رفت و میلاد هم از همه چی خبر داشت چون منم با اون دردو دل میکردم یه روز تو خوابگاه قبل خواب گفتم خدایا من با کی زندگی خواهم کرد زندگیمو به من نشون بده تو خواب اون پسری که تو دانشگاه ازش خوشم میومد و دیدم و صبح پاشدم به میلاد اس دادم که فلانی رو میشناسی شمارشو برام پیدا میکنی دوستم از اون خوشش میاد میخواد بهش بزنگه ومیلاد پیدا کرد ولی نمیدونم از کجا.............
    خب دوست عزیز بهترین روش برای شما اینه که فعلا" هیچ کاری نکنید ...

    چون شما شدیدا" تحت تاثیر اتفاقات قبل هستی و مطمئنا" هر تصمیمی که بخوایت برای ازدواج بگیرید تحت تاثیر احساساتتون قرار میگیره ...

    در مورد علیرضا و خوابتون : یک خواب رو چطور ملاک زندگیتون قرار دادید ...
    چون با تفاسیر یک خواب شیطانی بوده ...

    در مورد ایشون(علیرضا) باید بگم که شخصی که شما ازش انتظار ازدواج و آینده رو دارید نیست ...

    علیرضا یکی از هزاران جوان این کشوره که فعلا" تن به خوش گذرونی داده و فردا با یک مریضی متوقف میشه ...

    پس چقدر خوبه که شما کمی به خودتونم فکر کنید تا از این وابستگی کور و فلج کننده خارج بشید ...

    در مورد میلادم باید بگم ازدواج شما فعلا" نتیجه ایی نداره چون شما جهت ذهنتونو هنوز از علیرضا تغییر ندادید ...

    پس نه خودتو و نه میلادرو دچا مشکل نکن ...

    تنها کاریکه باید بکنی تمرکز و تلاش برای فراموش کردن علیرضاست که تورو مثل یک دستمال بعد از استفاده دور انداخت و هیچ ارزشی برای تو قایل نشد ...

    بعد از اینکه تونستی با تنفر خلاء رو پر کنی ... مرحله فراموشی فرارسیده و میتونی اونوقت به آینده نگاه کنی ...

    تا جریان زندگیت رو اروم نکنی فکر ازدواج رو نکن ... و با زندگی کسی هم بازی نکن ...

    مشکل بعدی شما اینه که میخوایت یک اشتباه رو با یک اشتباه دیگه جبران کنی ...

    مشکل علیرضا رو با مشکل میلاد میخوای درمان کنی ...

    پس محض رضای خدا و خودتم که شده بهتره یه جورایی خودتو جمع و جور کنی تا بتونی واسه آینده ات تصمیم بگیری وگرنه این ازدواجها در راهروهای دادگاه به طلاق ختم خواهد شد ...

    شرمنده رک حرف زدم
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    من تا حالا خیلی خواستگار داشتم ولی به همشون با ایراد گرفتن های الکی نه گفتم از یه طرف هم مامانم خیلی اصرار میکنه وهروز رو مغزم کار میکنه تا بیشتر به میلاد فک کنم ومیلاد هم الان دیگه راضی نمیشه تموم کنه و هر تصمیمی میگیرم با تماس هاش منصرفم میکنه

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط yildiz.sana6625@yahoo.com نمایش پست ها
    من تا حالا خیلی خواستگار داشتم ولی به همشون با ایراد گرفتن های الکی نه گفتم از یه طرف هم مامانم خیلی اصرار میکنه وهروز رو مغزم کار میکنه تا بیشتر به میلاد فک کنم ومیلاد هم الان دیگه راضی نمیشه تموم کنه و هر تصمیمی میگیرم با تماس هاش منصرفم میکنه

    این زندگی شماست و باید خودتون تصمیم بگیرید ...

    چون اگه هر اتفاق بدی بیفته اولین نفرات خوده شما و خانواده تون هستن که آسیب می بینن ...

    مثلا" فکرشو بکن با یک بچه برگشتی ...

    خب اون موقع چقدر شرایط سختر از الانه ...

    پس بهتره مادرتو با خودت همراه کنی و بهش بگی که چه تصمیمی برای ازدواج و آینده داری ...

    ولی خدایی دیگه از علیرضا حرف نزن ... چون اون تورو فقط برای چیز دیگه خواسه و بس.

    در مورد میلادم اگه دلت 100درصد باهاشه ... پس بسم الله بگو و برو جلو ...

    ولی تصمیم نهایی رو بگیر و آنالیزش کن ...

    و به این فکر نکن که با ازدواج با میلاد میخوای از علیرضا انتقام بگیری ....
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    میلاد خیلی برام محترمه خیلی ولی لامصب علیرضا از فکرم بیرون نمیره ولی من نمیخوام با ازدواج با میلاد از علیرضا انتقام بگیرم چون هیچ تاثری به حال اون نداره

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    واقعیتش دیگه میخوام زندگی اروم داشته باشم وفک میکنم میلاد میتونه این زندگی رو برام بسازه ولی بخاطر ارتباطم با علیرضا و اینکه الانم تو فکرشم دلم برا میلادمیسوزه

  10. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : ازدواج

    خب پس برای رسیدن به یک زندگی آروم تلاش کن و خودتو از قید و بند این افکار خارج کن ....

    با خدا حرف بزن و ازش کمک بخواه ...

    میتونی برای تمرکز و دور کردن این افکار یک مشاوره هم بری ...

    پس به روشنی آینده فکر کن
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  11. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    من برای خارج شدن از این وضعیت تلاش خواهم کرد کم کم قرص های افسردگی رو هم میذارم کنار شروع کردم کارهای قبولی برا دکترامو انجام میدم مقالمو مینویسم از مهر برا دکترا میخونم و صد در صد هم قبول میشم و اینو میدونم میلاد میتونه بهترین زندگی رو برام بسازه ولی میترسم من نتونم همراه خوبی براش باشم کنارش باشم وفکرم پیشه علیرضا باشه اینجوری شرمنده میلاد میشم بعضی وقتا فک میکنم بهتره حقیقتو به میلاد بگم ولی جرات اینم ندارم حقیقتو بگم که کی هستم واون در موردم چی فک میکنه چه گذشته خرابی دارمو چقدر گناهکارم نمیدونم چیکار کنم!

  12. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    من برای خارج شدن از این وضعیت تلاش خواهم کرد کم کم قرص های افسردگی رو هم میذارم کنار شروع کردم کارهای قبولی برا دکترامو انجام میدم مقالمو مینویسم از مهر برا دکترا میخونم و صد در صد هم قبول میشم و اینو میدونم میلاد میتونه بهترین زندگی رو برام بسازه ولی میترسم من نتونم همراه خوبی براش باشم کنارش باشم وفکرم پیشه علیرضا باشه اینجوری شرمنده میلاد میشم بعضی وقتا فک میکنم بهتره حقیقتو به میلاد بگم ولی جرات اینم ندارم حقیقتو بگم که کی هستم واون در موردم چی فک میکنه چه گذشته خرابی دارمو چقدر گناهکارم نمیدونم چیکار کنم!

  13. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط yildiz.sana6625@yahoo.com نمایش پست ها
    من برای خارج شدن از این وضعیت تلاش خواهم کرد کم کم قرص های افسردگی رو هم میذارم کنار شروع کردم کارهای قبولی برا دکترامو انجام میدم مقالمو مینویسم از مهر برا دکترا میخونم و صد در صد هم قبول میشم و اینو میدونم میلاد میتونه بهترین زندگی رو برام بسازه ولی میترسم من نتونم همراه خوبی براش باشم کنارش باشم وفکرم پیشه علیرضا باشه اینجوری شرمنده میلاد میشم بعضی وقتا فک میکنم بهتره حقیقتو به میلاد بگم ولی جرات اینم ندارم حقیقتو بگم که کی هستم واون در موردم چی فک میکنه چه گذشته خرابی دارمو چقدر گناهکارم نمیدونم چیکار کنم!

    خب خیلی خوبه که میخوای از این مشکل رها بشی ...

    صداقت خیلی خوبه ولی گاهی این صداقتها رو به اسم صداقتهای خطرناک میشناسن ...

    چون طرف مقابلتون دیدی نسبت به احساس اون موقع شما نداره ...

    پس دیگه اینو نگید که نمیتونید به علیرضا فکر نکنید ....

    نکنه شما میخواید مثل علیرضا که به شما خیانت کرد .... شمام به میلاد خیانت کنید ...؟

    حیف نیست خودتونو اسیر یه احساس بیهوده کردید که میتونست شمارو به هزار مشکل دیگه برسونه ...؟

    پس بهتره اگه میخوایت تغییر کنید و تفکرات پوسیده قبل رو دور بریزید ... یکبار برای همیشه تصمیم بگیرید و تا پای جونتونم شده ایستادگی کنید ...

    پس یا الان یا هیچ وقت دیگه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  14. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3489
    نوشته ها
    290
    تشکـر
    90
    تشکر شده 233 بار در 133 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ازدواج

    من نمیدونم چرا دخترا انقد واسه ازدواج با هر پسری خودشونو کوچیک میکنن
    اخه عزیزم چیت کمه که این بلاهارو سر خودت اوردی
    دختر باید قوی باشه وگرنه تو این جامعه میخورنش تیکه تیکه اش میکنن
    انقد ساده؟؟؟؟؟؟؟؟واقعا وقتی میبینم دخترا واسه ازدواج با پسرا انقد التماس میکنن حرصم میگیره
    چه ارزشی داره یه پسره هرزه که هر روز با یکیه اخه
    عاقلانه فکر کن
    برای ازدواجتم عجله نکن هنوز نسل پسرا منقرض نشده بخدا
    صبر کن اول زندگیتوو درس کن بعد با منطق اول بزار پسره پیش قدم شه بعد با مشورت خانواده ومنطق به درخواست ازدواجش جواب بده.

  15. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    ممنون از تو سری زدنتون حرف شما مشورت نیست تشویق برا غبطه خوردن برا گذشته هست و من به اندازه کافی غبطه میخورم من الان در حال حاضر در مورد گذشته نمیتونم هیچ کاری کنم وزمانو به عقب برگردونم از وضعیت حالم بگو نه اینکه حرفی بزنی بیشتر از خودم متنفر شم

  16. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    شما واقعا مثل یه دوست با ادم صحبت میکنید و همانطور که تو اخر پیامم هم خواسته بودم تو شمورتتون احساسم دخیل هست ومثل بعضی ها فقط ادمو نصیحت نمیکنید که چرا در گذشته اینکارو کردم من خودم میدونم که اشتباه کردم پس تکرار اون باعث میشه بیشتر از خودم تنفر باشم واقعا ازتون ممنونم

  17. کاربران زیر از yildiz.sana6625@yahoo.com بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط کیانا2 نمایش پست ها
    من نمیدونم چرا دخترا انقد واسه ازدواج با هر پسری خودشونو کوچیک میکنن
    اخه عزیزم چیت کمه که این بلاهارو سر خودت اوردی
    دختر باید قوی باشه وگرنه تو این جامعه میخورنش تیکه تیکه اش میکنن
    انقد ساده؟؟؟؟؟؟؟؟واقعا وقتی میبینم دخترا واسه ازدواج با پسرا انقد التماس میکنن حرصم میگیره
    چه ارزشی داره یه پسره هرزه که هر روز با یکیه اخه
    عاقلانه فکر کن
    برای ازدواجتم عجله نکن هنوز نسل پسرا منقرض نشده بخدا
    صبر کن اول زندگیتوو درس کن بعد با منطق اول بزار پسره پیش قدم شه بعد با مشورت خانواده ومنطق به درخواست ازدواجش جواب بده.
    ممنون از تو سری زدنتون حرف شما مشورت نیست تشویق برا غبطه خوردن برا گذشته هست و من به اندازه کافی غبطه میخورم من الان در حال حاضر در مورد گذشته نمیتونم هیچ کاری کنم وزمانو به عقب برگردونم از وضعیت حالم بگو نه اینکه حرفی بزنی بیشتر از خودم متنفر شم

  19. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    خب خیلی خوبه که میخوای از این مشکل رها بشی ...

    صداقت خیلی خوبه ولی گاهی این صداقتها رو به اسم صداقتهای خطرناک میشناسن ...

    چون طرف مقابلتون دیدی نسبت به احساس اون موقع شما نداره ...

    پس دیگه اینو نگید که نمیتونید به علیرضا فکر نکنید ....

    نکنه شما میخواید مثل علیرضا که به شما خیانت کرد .... شمام به میلاد خیانت کنید ...؟

    حیف نیست خودتونو اسیر یه احساس بیهوده کردید که میتونست شمارو به هزار مشکل دیگه برسونه ...؟

    پس بهتره اگه میخوایت تغییر کنید و تفکرات پوسیده قبل رو دور بریزید ... یکبار برای همیشه تصمیم بگیرید و تا پای جونتونم شده ایستادگی کنید ...

    پس یا الان یا هیچ وقت دیگه
    شما واقعا مثل یه دوست با ادم صحبت میکنید و همانطور که تو اخر پیامم هم خواسته بودم تو شمورتتون احساسم دخیل هست ومثل بعضی ها فقط ادمو نصیحت نمیکنید که چرا در گذشته اینکارو کردم من خودم میدونم که اشتباه کردم پس تکرار اون باعث میشه بیشتر از خودم تنفر باشم واقعا ازتون ممنونم

  20. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3489
    نوشته ها
    290
    تشکـر
    90
    تشکر شده 233 بار در 133 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ازدواج

    عزیزم تو سری نیس اخه این حرفایی که شما داری میزنی انگار هنوز برات درس نشده
    هنوز امیدواری که اون پسر برگرده
    واقع بین باش شما هنوز امید به برگشت اون پسر داری
    اگه الان بهت زنگ بزنه وباز بخواد باهات باشه بازم قبول میکنی
    من میگم از گذشته درس بگیر به خودت فکر کن همین.

  21. کاربران زیر از کیانا2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط کیانا2 نمایش پست ها
    عزیزم تو سری نیس اخه این حرفایی که شما داری میزنی انگار هنوز برات درس نشده
    هنوز امیدواری که اون پسر برگرده
    واقع بین باش شما هنوز امید به برگشت اون پسر داری
    اگه الان بهت زنگ بزنه وباز بخواد باهات باشه بازم قبول میکنی
    من میگم از گذشته درس بگیر به خودت فکر کن همین.
    اگه واقعا مشاوری یه راهی نشونم بده اگه زنگ زد و دوباره منو خواست جوابشو ندم بهش فک نکنم ضعیف نباشم

  23. کاربران زیر از yildiz.sana6625@yahoo.com بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : ازدواج

    خب کیانا خانم منظورش اینه که گذشته رو باید ببینی و تصمیم بگیری که دیگه هیچوقت به دوران گذشته برنگردی ...

    اینجوری اگه نگاه به موضوع کنی ... مطمئنا" به آرامش میرسی ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  25. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط yildiz.sana6625@yahoo.com نمایش پست ها
    ممنون از تو سری زدنتون حرف شما مشورت نیست تشویق برا غبطه خوردن برا گذشته هست و من به اندازه کافی غبطه میخورم من الان در حال حاضر در مورد گذشته نمیتونم هیچ کاری کنم وزمانو به عقب برگردونم از وضعیت حالم بگو نه اینکه حرفی بزنی بیشتر از خودم متنفر شم
    مشاوره یعنی ریشه یابی مشکلات و حل کردن آنان . نه گفتن حرف های احساسی
    اینجا جاییه که افراد نظرات خودشون رو درباره مشکلات بیان میکنن و یک جور همدی بوجود میاد . میدونید که امروزه هر کی سرش تو کار خودشه و به مشکلات دیگران کاری نداره
    در مشاوره باید واقع بین بود و از روی عقل عمل کرد
    شما هم تا دست از احساسات کاذب بر ندارید مشکلتون معلق میمونه
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  26. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4260
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط aikido نمایش پست ها
    مشاوره یعنی ریشه یابی مشکلات و حل کردن آنان . نه گفتن حرف های احساسی
    اینجا جاییه که افراد نظرات خودشون رو درباره مشکلات بیان میکنن و یک جور همدی بوجود میاد . میدونید که امروزه هر کی سرش تو کار خودشه و به مشکلات دیگران کاری نداره
    در مشاوره باید واقع بین بود و از روی عقل عمل کرد
    شما هم تا دست از احساسات کاذب بر ندارید مشکلتون معلق میمونه
    این پاسخ به نظر یکی از مشاوران بود که همش سعی در محکوم کردن داشتن در حالی که من خودم هم از گذشته ام پشیمان هستم و تکرار این که وای چه اشتباه بزرگی کردی وای چرا اینجوری کردی ایا کمکی به من میکنه و من میتونم گذشته رو برگردونم وگرنه از شما بابت راهنماییتون ممنونم

  27. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط yildiz.sana6625@yahoo.com نمایش پست ها
    این پاسخ به نظر یکی از مشاوران بود که همش سعی در محکوم کردن داشتن در حالی که من خودم هم از گذشته ام پشیمان هستم و تکرار این که وای چه اشتباه بزرگی کردی وای چرا اینجوری کردی ایا کمکی به من میکنه و من میتونم گذشته رو برگردونم وگرنه از شما بابت راهنماییتون ممنونم
    افسوس گذشته رو خوردن اصلا کار جالبی نیست . زمان میگذره و شما باید همراه با مسیر این زمان مشکلات خودتون رو حل کنید و با مشورت دیگران و با عقل تصمیم بگیرید .
    وقتی که به فکر کردن و غصه خوردن مشکلاتتون صرف میکنید . برای تلاش به انجام رساندن و حل مشکلاتتون صرف کنید.
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد