نوشته اصلی توسط
FERIHA
سلام
طرح مشكل من يكم طولانيه.اميدوارم از خوندنش خسته نشيد
28 سالمه و مجردم.دو خواهر بزرگتر از خودم دارم كه هر دو ازدواج كردن.اولى 12-13 سال پيش و دومى تقريبا 5 ماه پيش.
طبق رسم و رسوم و سنت من بايد صبر مىكردم كه نوبت به من برسه.
ازدواج خواهر دومم طبق گفته خانواده نحس بود.يه جورايى مىگفتن بختش بسته شده!
من به اين خرافات اعتقادى ندارم.معتقدم ادم خودش با اشتباهاتش باعث ميشه مسير زندگيش بسته بشه و كارش گره بخوره.
وقتى واسه هر خواستگار يه ايراد بذارى همين ميشه!
بگذريم...
خدا شاهده تا پارسال اعتراضى نكرده بودم .بعد عيد بالاخره نوبت به من رسيد.با خواستگار دوم به توافق رسيدم.جوون خوبيه.
از شانس بده من موقعى شد كه داشتيم خونمونو عوض مىكرديم و بابا سرش خيلى شلوغ بود.واسه همين نتونست بره تحقيق!
خواستگاره هى زنگ مىزد و بابا هم نميرفت تحقيق.تا اينكه خواهر دوميم كه 4 ماه بود عقد كرده بود با نامزدش به مشكل برخورد و ميخوان از هم جدا بشن!
اين اتفاق باعث شد بابا اعتمادشو از دست بده و ميگه غلط بكنم برم تحقيق!!
حالا به نظر شما من چى كار بايد بكنم؟
تا 28 سالگى به خاطر خواهرم صبر كردم الان بازم مشكل خواهرم باعث شده ازدواج من عقب بيفته!
به نظر خودم اصلا منطقى نيست كه خانواده ام اينجورى با اينده من بازى مىكنن.دوست ندارم بيشتر از اين ازدواجم عقب بيفته.
(لازم به ذكره كه حدود 10 ماهه با پسرى دوست شدم كه زياد به اخلاقش اطمينان ندارم و قبلا هم ازدواج كرده. اونم بهم ميگه صبر كن خودم ميام خواستگاريت.ولى من نمىخوام صبر كنم)
خواهش مىكنم راهنماييم كنيد.چند روزه كارم شده گريه!