نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: بی توجهی خانواده و افسردگی

843
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4259
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    بی توجهی خانواده و افسردگی

    با سلام
    من یه دختر20 سالم که از اول نوجوونیم خیلی زجر کشیدم
    ازبچگیم
    من یه ادم خیلی خیلی احساساتیم
    خیلی بی محبتی دیدم از خونوادمو تبعیضایی که قائل میشدن روح منو خیلی داغون کرد تو اوج بلوغم
    طوری که یه مدت وسواس خیلی شدید گرفته بودم که ببخشید بی ادبیه ولی هردستشوییم نیم ساعت طول میکشید
    میگرن شدید گرفتم
    داشتم روانی میشدم
    ازبس همیشه توخونمون بحث و دعوا بود
    هیچکس درک نمیکنه نمیکرد توخونه ما
    خیلی راهکارو امتحان کردم بهشون عشقمو نشون دادم قربون صدقه خونوادم میرفتم حرفاشونو گوش میکردم ولی اونا همچنان مث یه موجود اضافی بام رفتار میکردن
    به جایی رسیده بودم که میشستم ازخدا میخواستم یه مریضی سخت بگیرم تا یکم نگرانم شن و بهم محبت کنن
    همه این قضایا گذشت تا من بایه پسری اشنا شدمو زندگی خودمو داغون کردم
    وابستگیم تا سر حد مرگ بود
    ولی تموم شد
    اما بعد دوسه سال خودم فهمیدم ارتباط غلطیه
    تمومش کردم داغون شدم ولی تمومش کردم
    الانم دارم درس میخونم
    دیگه برام مهم نیس به اون صورت بی توجهیاشون
    ولی لجباز شدم
    خیلی لجباز
    چرا خدا بعضیارو برا بدبختی کشیدن میاره تودنیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چرااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟/
    همه نعمتاشو میده به یکی
    ازپولومالوراحتیو رفاهو ومحبت وعشق
    اما من همش باید درک کنم
    درک میکنم سکوت میکنم اذیتشون نمیکنم ولی از خدا گله دارم
    خونواده من مذهبین اما از دین فقط روضه و گریشو یاد گرفتن
    از دین زده شدم خیلی
    وقتی همه چیز ارو اجباره
    الان بایه پسری اشنا شدم که خیلی شرایطمون بهم میخوره
    از لحاظ خانواده واخلاق واعتقاداتو همه چی
    ولی رابطه زیادی نداریم باهم
    خودم اینطور خواستم
    نه بیرون میریم نه هیچی
    قصدمونم ازدواجه
    اونم خیلی منو میخواد
    فقط هردفه باهم حرف میزنیم
    چون سربازی نرفته
    بهمن میره سربازی
    لیسانس برقه والان هم دم مغازه باباش مشغول کاره تا بره سربازی
    به نظرتون کاردرستی میکنم؟
    من چکارکنم یذره زندگیم بهتربشه
    اینقد گریه نکنم
    داغونم
    بعدسربازیش میخوادبیاد خواستگاری
    نمیدونم
    توروخدا کمکم کنین
    ممنونم

  2. کاربران زیر از شیرین ر ت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کمک میخوااااااااااااااام لطفا

    شما فکر دوستی با جنس مخالف رو بکل از ذهنت خارج کن و کار خوبی کردین که دوستی قبلی رو بهم زدین . این نوع دوستی ها یه نوع دام و زیان به زندگی آیندس و جز ضرر و زیان چیز دیگه ای نداره . شما کی رو دیدید که با این نوع دوستی ها خوشبخت شده باشه .
    خانواده با شما مشکل دارن . خب بهتره در قدم اول ریشه این موضوع رو پیدا کنید و به جای غم و غصه اشکال کار رو بیابید و برای حلش تلاش کنید . در قدم دوم مهربانی با خانواده رو همچنان ادامه بدید اما از همه مهم تر بهتره برای آینده خودتون برنامه ریزی کنید و برای چیزایی که آرزو دارید تلاش کنید و برای خودتون هدف تایین کنید . اگر تحت فشار و موقعیت نامناسب هستید پس تلاش کنید .
    با تحصیل رو رشته ای آینده دار و با علافه دنبال این رشته رفتن زندگی آیندتون رو بسازید.
    دیگران غم خوار مشکلات شما نیستند . پس به هرکسی دل نبندید و رازهایتان را درمیان نزارید .
    بعد از تحصیل به فکر ازدواج با یه فرد مناسب از نظر اخلافی و رفتاری و .. باشید و زندگی مشترکتون رو شروع کنید .
    در کل برای خودتون هدف داشته باشید . انگیزه نداشتن و هدف باعث سردرگمی انسان میشه و به جایی میرسه که انسان زندگی رو در بن بست میبینه و ازش زده میشه و میخواد به این زندگی پایان بده .
    برای رفع تنهایی هم با خانواده به گردش برید و با دوستان هم جنس خودتون که سالم هم باشن حتما معاشرت کنید و به گردش و تفرح بپردازید .
    باز هم تاکیید میشه که دوستی با یک پسر رو فراموش کنید و کمی نجابت و سنگینی بخرج بدید و از احساسات پیروی نکنید . زنان و دختران از نظر احساسی بسبار ظریف هستن و با کوچک ترین محبتی وابسته میشن . اما از روی عقل و فکر عمل نمیکنن و به دام هر فردی میافتن که رهایی ازش کار آسونی نیست . پس عافل باشید نه احساساتی .
    در آخر فراموش نکنید که خداوند عادله و نعمت هایی که به هر انسان میده به طور مساوی به کسان دیگه هم خواهد داد . اما ما متاسفانه قدت بینش اینکه این نعمت ها چگونه در زندگی ما جریان دارند رو نداریم و نمیبینیم . شما اگر سلامتی دارید شاید خانواده خوبی نداشته باشید . اما کسی خانواده خوبی دارد اما وضع مالی و سلامتی ندارد . ویا کسی ثروت منده اما نه خوشی داره و نه خانواده خوب و حتی نه سلامتی و آن ثروت هم در آخر جز قبری براش باقی نمیمونه .
    در ضمن نعمت های خداوند همه در این دنیا نیست . خدا همیشه خیر و صلاح ما رو در نظر داره و هر کاری که انجام میده حکمتی داره که به نفع ماست . اما ما بدتر کفر میگیم و به زمین و زمان اعتراض میکنیم . نمیدونیم که اگر اتفاقی افتاده یا چیزی رو نداریم خداوند بهترشو برامون کنار گذاشته که در این دنیا یا در آخرت برامون مهیا میشه . این جملات مذهبی نیست و یک واقعیته .
    موفق باشید
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : کمک میخوااااااااااااااام لطفا

    نقل قول نوشته اصلی توسط شیرین ر ت نمایش پست ها
    با سلام
    من یه دختر20 سالم که از اول نوجوونیم خیلی زجر کشیدم
    ازبچگیم
    من یه ادم خیلی خیلی احساساتیم
    خیلی بی محبتی دیدم از خونوادمو تبعیضایی که قائل میشدن روح منو خیلی داغون کرد تو اوج بلوغم
    طوری که یه مدت وسواس خیلی شدید گرفته بودم که ببخشید بی ادبیه ولی هردستشوییم نیم ساعت طول میکشید
    میگرن شدید گرفتم
    داشتم روانی میشدم
    ازبس همیشه توخونمون بحث و دعوا بود
    هیچکس درک نمیکنه نمیکرد توخونه ما
    خیلی راهکارو امتحان کردم بهشون عشقمو نشون دادم قربون صدقه خونوادم میرفتم حرفاشونو گوش میکردم ولی اونا همچنان مث یه موجود اضافی بام رفتار میکردن
    به جایی رسیده بودم که میشستم ازخدا میخواستم یه مریضی سخت بگیرم تا یکم نگرانم شن و بهم محبت کنن
    همه این قضایا گذشت تا من بایه پسری اشنا شدمو زندگی خودمو داغون کردم
    وابستگیم تا سر حد مرگ بود
    ولی تموم شد
    اما بعد دوسه سال خودم فهمیدم ارتباط غلطیه
    تمومش کردم داغون شدم ولی تمومش کردم
    الانم دارم درس میخونم
    دیگه برام مهم نیس به اون صورت بی توجهیاشون
    ولی لجباز شدم

    خب دوست عزیز

    اینکه چرا خدا بعضی از بنده هاشو در نازو نعمت آفریده این به حکمتش برمیگرده ...

    مگه خدا نمیدونست که اگه شیطان وارد بهشت بشه ادم و حوا رو گول نمیزنه ... خب میدونست ولی حکمتش چیز دیگه ایه که از فهم ناقص آدمیزاد خارجه ...

    خب خوشبختانه این اتفاقات شمارو خیلی قوی کرده و الان تونستید این رابطه جدید رو مدیریت کنید ...

    و زیاد بهش وارد نشدید و دلبستش نشدی ... بهتون تبریک میگم ...

    ولی بازم بهتون میگم که احتیاط کنید و بی مهابا وارد یک رابطه نشید ...

    خب اگه لجباز شدید این بهتر از وسواس داشتنه و طبیعی ام هست شما دارید در مقابل سختی از خودتون واکنش نشون میدید ...

    ولی همین احساسات رو هم مدیریت کنید ... متنفر باشید ولی مدیریتش کنید ... عصبانی بشید ولی مدیریتش کنید و ...

    اگه تصمیمتون برای ازدواج حتمیه پس درستونو ادامه بدید و به سرانجام برسونیدش ...

    مطمئنا" با حکمتی که خداوند برای شما پیش اورد و شمارو قوی کرده میتونید زندگی خوبی رو در آینده تجربه کنید ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : کمک میخوااااااااااااااام لطفا

    شیرین جان خیلی برات سخت گذشته ولی تونستی به مرحله ایی برسی که بتونی برای آینده تصمیم بگیری ...

    خواهشا" ای رفتارهای که الان بخاطر اون گذشته سخت در تو به وجود اومده رو سعی کن ترک کنی ...

    زندگی تو با عشق شروع کن ... و اجازه نده از سختیهای گذشته چیزی روش اثر داشته باشه ...

    متاسفانه این مشکل خیلی از خونواده های با اصطلاح مذهبی ایرانه ... که از خداو پیغمبر فقط گریه و زاریشو یاد گرفتن ....

    در صورتیکه دین ما دین خیلی شادیه ... ولی مردم ایران بیشتر دوست دارن گریه کنن و کشورهای مسلمون دیگه از خنده و شادیش بیشتر استفاده میکنن ...

    بگذریم ...

    در مورد این دوستت اگه واقعا" نیمه گمشده ات هست پس بهتره با صبوری حمایتش کنی تا زندگیتون به نتیجه برسه

    ولی باید خودتم برای هر اتفاق غیر منتظره آماده کنی ...

    خودت که میدونی روزگار عجیبیه

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. رزوس فاکتور يا فاکتور اِر.هاش
    توسط aysam در انجمن مادران، کودک و نوجوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-07-2020, 11:34 PM
  2. کدام یک از غذاها را می توانیم با هم بخوریم.
    توسط رهگذر زندگی در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 01-11-2017, 12:38 PM
  3. کم توجهی همسرم.....
    توسط sepideh-fd در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 03-27-2016, 02:58 PM
  4. علت متوجه نشدن مطلب
    توسط ماها در انجمن دکتر سلام
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 03-06-2016, 03:05 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد