نمایش نتایج: از 1 به 34 از 34

موضوع: سخت گیری های شوهرم

5811
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4342
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    سخت گیری های شوهرم

    سلام من هفت ساله ازدواج کردم یه دختر دو ساله دارم با شوهرم مشکل دارم خیلی سخت گیره با من ریاد حرف نمیزنه از همه چی ایراد میگیره به دخترم محبت میکنه ولی به من نه/دیگه خسته شدم خیلی تنهام هیچ کدوم از نیارهام براورده نمیشه من سی سالمه احتیاج به محبت دارم خیلی به طلاق فکر میکنم کمکم کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تنها و خسته

    ایشون اگر اینطور رفتار میکنن شما باز هم صبوری پیشه کنید و محبت کنید . سعی کنید با ملایمت و مهربانی با ایشون بیشتر برخورد کنید و مواردی که باب میل همسرتون هست رو انجام بدید و از اقدام به انجام کارایی که این فرد رو ناراحت میکنه بپرهیزید .
    حتما همسر شما بدلیل مشکلات کاری و غیره زیاد بفکر پیش شما بودن و حرف زدن و .. نیست . اما شما هم ایشون و موقعیتش رو درک کنید و بیشتر بهش محبت کنید تا به خودش بیاد .
    یه گفتگو ملایمت آمیز در یک موقعیت و مکان و زمان مناسب با همسرتون داشته باشید و نیازهاتون رو مطرح کنید اما سعی نکنید کار به مشاجره و دعوا بکشه . شما فراموش نکنید که تنها نیستید . اول اینکه هیچ انسانی با وجود خداوند تنها نیست . دوم شما فرزند کوچکی دارید که باید برای آینده اش از همین الان اقدام کنید و به رشد و باروری این فرزند کمک کنید . شما وظیفه تربیت فرزندتون رو دارید و نباید تنهاش بزارید .
    مشکل شما مشکل بزرگی نیست . اصلا به هیچ وجه بفکر طلاق نباشید . حتی فکرشم نکنید که جدایی عمال تباهیه همیشگیه دو انسانه .
    موفق باشید
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تنها و خسته

    نقل قول نوشته اصلی توسط نار نمایش پست ها
    سلام من هفت ساله ازدواج کردم یه دختر دو ساله دارم با شوهرم مشکل دارم خیلی سخت گیره با من ریاد حرف نمیزنه از همه چی ایراد میگیره به دخترم محبت میکنه ولی به من نه/دیگه خسته شدم خیلی تنهام هیچ کدوم از نیارهام براورده نمیشه من سی سالمه احتیاج به محبت دارم خیلی به طلاق فکر میکنم کمکم کنید
    عزیزم اینکه مشکل خیلی از ما خانوماست که باید با اخلاق بد شوهر بسازیم ...

    پس وقتی میاد خونه از یک سری عرقیات آرامشبخش گیاهی که تاثیر خیلی زیادی در آرامش داره پذیرایی کن ...

    خب اگه اون زیاد اهمیت نمیده پس این کارش باید عاملی داشته باشه ...

    در یک وقت مناسب و ارام ازش بخواه که برات توضیح بده ... و بهت بگه چه چیزی باعث میشه که نسبت به تو سرد باشه ...

    در این مورد شاید افراد بدگو هستن و فکر ایشون رو در موردت خراب کردن ...

    شایدم اینجوری میخواد تو رو بخاطر کاری تنبیه کنه ... مثلا"با این سرد رفتار کردن ...

    بعد از اونم زیاد تو دست و پاش نباش ... و جلوی چشمشم نباش ...

    اینجوری خودت راحت تر میشی ولی بخاطر بچه ات فکر کنم باید صبر کنی و تحمل ...

    به هرحال بلاخره ریشه این مشکل رو باید پیدا کنی ...

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تنها و خسته

    در مورد اخلاق بد شوهر باید بگم ... عئض کردت اخلاق کسی که تمایلی به تغییر نداره خیلی سخته ...

    و بهتره بگیم غیر ممکنه ...

    در این بین فقط زمان میتونه تحت شرایی اخلاق فرد رو عوض کنه ...

    البته تحمل بر اخلاق شوهر از نظر خدا پاداش زیادی داره ..

    چون ما فقط در این دنیا امتحان پس میدیم و زندگی جاوید ماله دنیای دیگریه ...

    به هر صورت صبر و سپاسگذاری کامل کننده ایمان فرد هستند...

    پس همونطور که دوستمون گفتن بهتره بفهمید که برای چی این رفتار سرد رو با شما داره ؟

    و دیگه اینکه وقتی به خونه میاد محیط خونه رو خیلی اروم و رومانتیک کنید ..

    و زیاد به سردیاش اهمیت ندید اینجوری به سمت شما جذب خواهد شد ...

    در ضمن یک تاپیک در مورد برخورد با شوهر بداخلاق میذارم که میتونید مطالعه کنید ...

    http://forum.moshaver.co/f81/%2A%2A%...466/#post22645
    ویرایش توسط farokh : 06-24-2014 در ساعت 12:08 PM
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تنها و خسته

    سلام . واسه من كه مجردم و گاهي اوقات فكر ميكنم وقتي ازدواج كنم ديگه تنها نيستم جالبه كه بعد از ازدواج هم باز هم تنهايي وجود داره . به نظرم بهتره شما هم خودتون سرگرم كلاس هايي كه دوست دارين بكنيد تا كمتر به موضوع طلاق فكر بكنيد . و اين رو هم بپذيريد كه انسانها هميشه تنها هستن و نبايد از كسي توقع داشته باشن كه تنهاييشونو واسشون پر كنه

  7. 2 کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تنها و خسته



    چون ما فقط در این دنیا امتحان پس میدیم و زندگی جاوید ماله دنیای دیگریه ...

    آقا فرخ به جز مورد بالا با بقيه حرفاتون موافقم . ولي در مورد اين كه فرمودين اين دنيا جاي امتحان پس دادنه سخته قبول كردنش چون همش يك نفر بخواد بهمون ظلم بكنه و ما هم بگيم خوب توي يه دنياي ديگه اي كه هيچ كس از اون خبر نداره تقاص پس ميده و اينجوري هر روز بهش بيشتر ظلم بشه . به نظرم اگه اين دنيا واست بهشت باشه اون دنيا هم همينظور. نه اينكه فكر كني بهت ظلم كنن يا زندگي خوبي الان نداشته باشي و به اميد يه زندگي بهشتي در يه دنياي ديگه باشي .

  9. 2 کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تنها و خسته

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    سلام . واسه من كه مجردم و گاهي اوقات فكر ميكنم وقتي ازدواج كنم ديگه تنها نيستم جالبه كه بعد از ازدواج هم باز هم تنهايي وجود داره . به نظرم بهتره شما هم خودتون سرگرم كلاس هايي كه دوست دارين بكنيد تا كمتر به موضوع طلاق فكر بكنيد . و اين رو هم بپذيريد كه انسانها هميشه تنها هستن و نبايد از كسي توقع داشته باشن كه تنهاييشونو واسشون پر كنه

    راستش بهارخانم ما ادما ازدواج میکنیم تا علاوه بر اینکه تنها نباشیم ...

    بلکه با در کنار هم بودن آرامش رو هم تجربه کنیم ...

    و با این رابطه عاطفی و عاشقانه بتونیم راه زندگی رو به خوبی طی کنیم ... و نقش خودنونو در این دنیا و زندگی کامل کنیم ...

    زندگی مثل بافتن یک قالیه ... مهم نیست چه نقشی میزنی چون نقش رو خدا میده ...

    مهم اینه که نقش رو خوب بزنی تا ارزش خریدن رو داشته باشه ...

    اینکه چرا شوه این خانم بداخلاق و سرد این به حکمت خدا برمیگرده ...

    شاید قراره با توانایی نهفته ایکه در وجود این خانم هست ... اخلاق این مرد تغییر کنه ....

    و هزار ام و اگر دیگه ...

    به هر حال چیزی که در این میون مهمه صبور بودنه ...

    مخصوصا" الان که دختری معصوم در بین زندگی شون بدنیا اومده ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  11. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تنها و خسته

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها


    چون ما فقط در این دنیا امتحان پس میدیم و زندگی جاوید ماله دنیای دیگریه ...

    آقا فرخ به جز مورد بالا با بقيه حرفاتون موافقم . ولي در مورد اين كه فرمودين اين دنيا جاي امتحان پس دادنه سخته قبول كردنش چون همش يك نفر بخواد بهمون ظلم بكنه و ما هم بگيم خوب توي يه دنياي ديگه اي كه هيچ كس از اون خبر نداره تقاص پس ميده و اينجوري هر روز بهش بيشتر ظلم بشه . به نظرم اگه اين دنيا واست بهشت باشه اون دنيا هم همينظور. نه اينكه فكر كني بهت ظلم كنن يا زندگي خوبي الان نداشته باشي و به اميد يه زندگي بهشتي در يه دنياي ديگه باشي .

    اصلا" قصدم این نیست که یک انسان ظلم رو تمام قد تحمل کنه ...

    چون گاهی تحمل نشانه صبوری و گذشت نیست .... نشونه حماقت میشه ...

    در این مورد من با شما کاملا" موافقم ... و هیچ شکی درش نیست ...

    بنظر من بهشت و جهنم در همین دنیاست ولی گاهی میبینیم که حتی امام معصوم هم گاهی کاری رو به امید پاداش روز جزا انجام میده ...

    پس برای این مورد منعی وجود نداره ....

    ولی در این مورد دوستمون بهتره زود قضاوت نکنه و بیشتر تحمل کنه و ریشه یابی کنه تا بدونه واقعا" ریشه مشکلش کجاست ...

    به هرحال در این دنیا خیلی از انسانها وسیله امتحان دیگران میشن و این مورد سلسله وار در حال انجامه ...

    شما یه نگاه به خودتون بندازید شده که وسیله آزمایش دیگران شدید و بلعکس ...

    این نفس روزگاره ... که انسانها لازم و ملزوم هم هستن ...

    وگرنه دیگه بدی و خوبی ارزشی نداشت ...
    ویرایش توسط farokh : 06-24-2014 در ساعت 12:59 PM
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  13. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تنها و خسته

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    اصلا" قصدم این میست که یک انسان ظلم رو تمام قد تحمل کنه ...

    چون گاهی تحمل نشانه صبوری و گذشت نیست .... نشونه حماقت میشه ...

    در این مورد من با شما کاملا" موافقم ... و هیچ شکی درش نیست ...

    بنظر من بهشت و جهنم در همین دنیاست ولی گاهی میبینیم که حتی امام معصوم هم گاهی کاری رو به امید پاداش روز جزا انجام میده ...

    پس برای این مورد منعی وجود نداره ....

    ولی در این مورد دوستمون بهتره زود قضاوت نکنه و بیشتر تحمل کنه و ریشه یابی کنه تا بدونه واقعا" ریشه مشکلش کجاست ...

    به هرحال در این دنیا خیلی از انسانها وسیله امتحان دیگران میشن و این مورد سلسله وار در حال انجامه ...

    شما یه نگاه به خودتون بندازید شده که وسیله آزمایش دیگران شدید و بلعکس ...

    این نفس روزگاره ... که انسانها لازم و ملزوم هم هستن ...

    وگرنه دیگه بدی و خوبی ارزشی نداشت ...
    مرسي از حسن نظرتون . منم موافقم كه دوستمون صبور باشن
    پيشنهاد ميكنم از امروز يه تنوع قشنگي توي زندگيتون بدين مثل جابه جا كردن وسايل خونه . درست كردن يه غذاي جديد . شايد فضاي خونه و وسايلش داره انرژي منفي به خونه و افراد اون ميده واسه همين پيشنهاد ميكنم مجله هاي فنگ شويي رو بخونين .

  15. کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تنها و خسته

    منم با نظر بهارجون موافقم ...

    تغییر دکوراسیون با رنگهای ارام و رومانتیک میتونه شرایط رو خیلی عوض کنه ...

    خیلی هم خرج نداره ...

    چون من اینکارو انجام دادم و تاثیرشو دیدم ...

    البته اوایل زیاد به رو خودش نمیاورد ولی بعد یواش یواش تغییر کرد ...

    اگرم به روی خودش نیاورد خودت ازش لذت ببر بعد میبینی خودش بهت نزدیک میشه ...

    در ضمن عزیزم زیاد نسبت به رفتارش حساس نباش چون وقتی حساسیت زیاد نشون میدی ... مردا بیشتر دوست دارن رفتارشونو تکرار کنن...

    پس کاملا" آرام و ریلکس باش ...

  17. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تنها و خسته

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    مرسي از حسن نظرتون . منم موافقم كه دوستمون صبور باشن
    پيشنهاد ميكنم از امروز يه تنوع قشنگي توي زندگيتون بدين مثل جابه جا كردن وسايل خونه . درست كردن يه غذاي جديد . شايد فضاي خونه و وسايلش داره انرژي منفي به خونه و افراد اون ميده واسه همين پيشنهاد ميكنم مجله هاي فنگ شويي رو بخونين .

    ممنون بهار خانم ...

    راستش چاره ای نیست و گاهی جفت و جور شدن ادما اینجوری از آب درمیاد و باید صبر کرد ...

    ولی این مورد که گفتید خیلی تاثیر گذاره ...

    درواقع همون فنگشویی و تغییر محی اطراف زندگی انسان برای لذت بردن از اونه ...

    ولی هیچ مردی بی دلیل از چیزی ناراحت نمیشه ... هرچند بعضی از ادما ذاتا" ناراحت و بداخلاقن ...

    اگه در مورد شوهر این دوستمون اینطور باشه که چاره ای جز صبر نیست ...

    ولی اگه اخلاقش یکدفعه تغییر کرده ... که باید حتما" ببینه مشکل از کجا سر چشمه میگیره ...

    اگرم تونست راضیش کنه که باید پیش یک روانشناس برن تا مشکل هردو رو بررسی کنه ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  19. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تنها و خسته

    آقا فرخ بعضي از آقايون خيلي سخت قبول ميكنن كه برن پيش روانشناس . چون آقايون به نسبت خانمها بيشتر به دنبال تنوع هستن به نظرم بهتره اول از تغيير دكوراسيون منزل و غذا و عوض كردن نحوه لباس پوشيدن خودشون توي خونه شروع كنن شايد توي همين مرحله جواب داد

  21. کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تنها و خسته

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    آقا فرخ بعضي از آقايون خيلي سخت قبول ميكنن كه برن پيش روانشناس . چون آقايون به نسبت خانمها بيشتر به دنبال تنوع هستن به نظرم بهتره اول از تغيير دكوراسيون منزل و غذا و عوض كردن نحوه لباس پوشيدن خودشون توي خونه شروع كنن شايد توي همين مرحله جواب داد

    بله درسته اقایون بعضی اوقات یکدنده و لجباز میشن ...

    پس بهتره از همین تغییر دکوراسیون شروع کنن ...

    در مورد خرید لباس آبی رنگ برای شوهرشون ... باید بگم ارمش بخشه ...

    استفاده از بوهای خوش و نه خیلی تند و زننده خیلی مفیده ...

    و وقتی میان خونه از عرقیات و چای ای ارامبخش استفاده کنن ...

    و شرایط رو خیلی رومانتیک جلوه بدن ... بقول یکی از دوستان درسته شاید اولش اهمیتی نده

    ولی لااقل خودش ازش لذت که میبره...

    ولی اگه شرایطی پیش اومد و تونست باید باهاش حرف بزنه ... گاهی اینکار سر درد ولی رو باز میکنه که در تموم شدن این مشکل نقش داره ...

    در ضمن به ظاهر خودشونم باید اهمیت بدن شاید این نوعی اعتراض به نوع ظاهر و و شش این خانم در محیط خونه باشه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  23. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تنها و خسته

    در مورد پوشيدن لباس آبي يا رنگهاي ديگه بهتره اول ببينه شوهرش چه طبيعي هست و نسبت به طبع ايشون رنگ بپوشن . يه موقع شوهرش اصلا از رنگ آبي خوششون نيومد .

  25. 2 کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تنها و خسته

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    در مورد پوشيدن لباس آبي يا رنگهاي ديگه بهتره اول ببينه شوهرش چه طبيعي هست و نسبت به طبع ايشون رنگ بپوشن . يه موقع شوهرش اصلا از رنگ آبي خوششون نيومد .
    این حرف بر اساس این مقاله زدم ...

    معمولا مردا از رنگای طیف آبی خوششون میاد

    ولی حرف شمام متین ....


    http://forum.moshaver.co/f81/%2A%2A%...466/#post22654
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  27. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4342
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنها و خسته

    خیلی ممنونم از اینکه با من حرف زدید / راستش ما با عشق با هم ازدواج کردیم اوایل هم خیلی همدیگه رو دوست داشتیم خیلی بهم محبت میکرد ولی بدشانسی اورد کارش رو از دست داد ده ماه بیکار بود من خرج دندگی رو میدادم شاغلم به جان بچم اصلا منت نزاشتم خوشحال بودم که کمک میکردم دوباره کار پیدا کرد متاسفانه بعد دو سال با رییسش مشکل پیدا کرد اخراجش کردن داغون شد تا دوباره کار پیدا کرد مجبور به جابجایی شهرمون شدیم من رسمی هستم انتقالی گرفتم همزمان چند بار ارشد شرکت کرد با فاصله کم رد شد از طرفی پدر و خانواده حمایتگری نداره خلاصه اینکه من همیشه صبوری کردم و همه جوره با همه چی ساختم الان که سه سال از اون موضوع میگذره اعصابش ضعیف شده دارو هم میخوره چون خیلی ضربه خورد طاقت و تحملش رو نداشت الان منو اصلا نمیبینه اصلا وجود من براش مهم نیست در عین حال همش میگه تو یه روز منو ترک میکنی اگه میخوای بری زودتر برو انگار از همه ادما میترسه و فکر میکنه میخوان بهش بدی کنن در مورد من هم همین فکرو میکنه

  29. کاربران زیر از نار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تنها و خسته

    نقل قول نوشته اصلی توسط نار نمایش پست ها
    خیلی ممنونم از اینکه با من حرف زدید / راستش ما با عشق با هم ازدواج کردیم اوایل هم خیلی همدیگه رو دوست داشتیم خیلی بهم محبت میکرد ولی بدشانسی اورد کارش رو از دست داد ده ماه بیکار بود من خرج دندگی رو میدادم شاغلم به جان بچم اصلا منت نزاشتم خوشحال بودم که کمک میکردم دوباره کار پیدا کرد متاسفانه بعد دو سال با رییسش مشکل پیدا کرد اخراجش کردن داغون شد تا دوباره کار پیدا کرد مجبور به جابجایی شهرمون شدیم من رسمی هستم انتقالی گرفتم همزمان چند بار ارشد شرکت کرد با فاصله کم رد شد از طرفی پدر و خانواده حمایتگری نداره خلاصه اینکه من همیشه صبوری کردم و همه جوره با همه چی ساختم الان که سه سال از اون موضوع میگذره اعصابش ضعیف شده دارو هم میخوره چون خیلی ضربه خورد طاقت و تحملش رو نداشت الان منو اصلا نمیبینه اصلا وجود من براش مهم نیست در عین حال همش میگه تو یه روز منو ترک میکنی اگه میخوای بری زودتر برو انگار از همه ادما میترسه و فکر میکنه میخوان بهش بدی کنن در مورد من هم همین فکرو میکنه
    شوهرت الان يه حس سرخوردگي كامل وجودشو گرفته . بهش بگو كه هيچوقت تنهاش نميذاري و هميشه كنارش ميموني . اون فكر ميكنه كه شماها به خاطر كار و پول فقط دوسش دارين و اگه نباشه ازش متنفر ميشيد و به عنوان يه فرد دست و پا چلفتي ازش ياد مي كنيد . اين اطمينان رو بهش بده كه همينجوري كه هست دوسش دارين . مرد اگه بيكار باشه حتما ديوانه ميشه . فقط بهش اميد و اطمينان بده كه فقط وجود خودشو ميخاين نه جيب و ثروت

  31. 2 کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تنها و خسته

    نقل قول نوشته اصلی توسط نار نمایش پست ها
    خیلی ممنونم از اینکه با من حرف زدید / راستش ما با عشق با هم ازدواج کردیم اوایل هم خیلی همدیگه رو دوست داشتیم خیلی بهم محبت میکرد ولی بدشانسی اورد کارش رو از دست داد ده ماه بیکار بود من خرج دندگی رو میدادم شاغلم به جان بچم اصلا منت نزاشتم خوشحال بودم که کمک میکردم دوباره کار پیدا کرد متاسفانه بعد دو سال با رییسش مشکل پیدا کرد اخراجش کردن داغون شد تا دوباره کار پیدا کرد مجبور به جابجایی شهرمون شدیم من رسمی هستم انتقالی گرفتم همزمان چند بار ارشد شرکت کرد با فاصله کم رد شد از طرفی پدر و خانواده حمایتگری نداره خلاصه اینکه من همیشه صبوری کردم و همه جوره با همه چی ساختم الان که سه سال از اون موضوع میگذره اعصابش ضعیف شده دارو هم میخوره چون خیلی ضربه خورد طاقت و تحملش رو نداشت الان منو اصلا نمیبینه اصلا وجود من براش مهم نیست در عین حال همش میگه تو یه روز منو ترک میکنی اگه میخوای بری زودتر برو انگار از همه ادما میترسه و فکر میکنه میخوان بهش بدی کنن در مورد من هم همین فکرو میکنه

    خب پس معلوم شد که این رفتارش از چی بوده ...

    اون الان خیلی خسته است و کاملا" به اطرافش بی اعتماد ...

    باید شرایط رو باهم درست کنید تا از این مرحله سخت عبور کنه ...

    استفاده از داروهای اعصابم خیلی تاثیر گذار بوده ...

    شاید از این حرفم مسخره اتون بیاد ولی بهتون میگم که دوران سختی شمام مثل من سراومده ...

    این دوران به قول دوستم یه طلسم هفت ساله دارن که باید یه جورایی امتحان و سختی رو پس بدیم ...

    همین وجود دخترکوچولوتون خودش منبع انرژِی و اطمینانه ...

    اگه فرصتشو داشتید به یک مسافرت برید ...گاهی از فرصت استفاده کنید و از فضای شهر خارج بشید ...

    خب در مورد شوهرتون مشاوره برید تا راهکارهایی رو بهتون بگن ...

    و با متخصص اعصاب در مورد داروهاش صحبت کنید تا اگه میتونه آروم آروم با جایگزین کردن اونارو قطع کنه ...

    از خودش بخواه که به خودش کمک کنه تا از این مرحله خارج بشید ...

    خیلی زود همه چی درست میشه نگران نباشید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  33. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تنها و خسته

    عزیزم همونطور که بهارجون گفت باید بهش امید بدی و انرژی مثبت ...

    میدونم خیلی سختی کشیدید ولی از دست دادن کار برای مرد خیلی سخته چون کار جوهره مرده ...

    بیکاری و مشکلات اقتصادی و اینکه تو خرج خونه رو میدادی براش سخت تموم شده ...

    پس الان که میدونی ریشه تمام این بدخلقیش چیه پس میتونی خیلی راحت برای آینده ای روشن تلاش کنید ...

    باید حتما" مشاوره کنی تا بهت بگن چطوری از این پیله بیرون بکشیش ...

    چطوری از داروهاش دورش کنی و شرایط خونه رو ارام بخش کنی ...

    عزیزم تو الان باید نقش یک منجی و نجات دهنده رو بازی کنی ...

    واست ارزوی موفقیت میکنم ... و منتظر خبرای خوبت هستیم

  35. 2 کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تنها و خسته

    متاسفانه فشار زیادی بر همسر شما اومده و اگر شما منتی هم نمیزاشتید باز هم کمی به غرورش برمیخورد و این یه عمر طبیعیه و برای همه پیش میاد . و از طرفی همسر شما خودش رو باخته و نا امید شده و این ناامیدی بدتر مانع از پیشرفتش میشه و حالات روحی و روانی خودشو رو از دست میده . بهترین کار دادن روحیه به همسرتونه و کمک کردن بهش برای رفتن بر سر کاری . مطمن باشید اگر همسر شما سر کاری باشه و در اون کار نسبتا موفق عمل کنه کم کم این حالت روحی هم تغییر خواهد کرد . شما نباید بزارید که همسرتون خودشو بازنده فرض کنه و اعتماد بنفسشو از دست بده . سریعا با هم برای پیدا کردن کاری مناسبش اقدام کنید و کم کم قرص و دارو هایی که مصرف میکنه رو با نظر پزشک کم کنید چون این دارو ها جز خواب چیز دیگه ای در بر ندارن .
    اینم فراموش نکنید که کمی هم خانواده های دو طرف در زندگی شما متاسفانه کم لطفی کردن که میتونستن به جای این کار کمی کمک کنن و زیر بال و پر شما رو بگیرن و کمی از مشکلاتتون رو بکاهند .
    اما نا امید نشوید و زودتر دست به کارشید انشالله موفق خواهید شد .
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  37. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4342
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنها و خسته

    ممنون از راهنماییتون حرفاتون درسته من تو این مدت سعیمو کردم از نظر مالی همه جوره کمکش کردم از طرفی لجم از این میگیره که همیشه میگه من به تنهایی و به سختی به اینجا رسیدم نمیدونم چرا ؟
    همیشه پیشش بودم تنهاش نزاشتم ولی همیشه بهم شک داره خیلی اذیتم میکنه البته حرفاش همش متلک میندازه تحقیرم میکنه یه جورایی حس میکنم میخواد منو خرد کنه تا کمبودایی که داشته به چشم نیاد چون خانوادش هم اصلا از نظر مالی حمایتش نکردن الکی از حانواده من ایراد میگیره . در کل خسته شدم نه میشه باهاش حرف زد همیشه قهر میکنه اصلا براش مهم نیست همیشه بدون دلیل ناراحته هر چی میگم چی شده از من ناراحتی کاری کردم جواب نمیده باهام با غیظ و بی حوصلگی در حد تک کلمه حرف میزنه نمیدونم چرا دارم دیوونه میشم منم ادمم حق دارم گناهم چیه که دارم مجازات میشم؟؟؟؟

  38. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تنها و خسته

    نقل قول نوشته اصلی توسط نار نمایش پست ها
    ممنون از راهنماییتون حرفاتون درسته من تو این مدت سعیمو کردم از نظر مالی همه جوره کمکش کردم از طرفی لجم از این میگیره که همیشه میگه من به تنهایی و به سختی به اینجا رسیدم نمیدونم چرا ؟
    همیشه پیشش بودم تنهاش نزاشتم ولی همیشه بهم شک داره خیلی اذیتم میکنه البته حرفاش همش متلک میندازه تحقیرم میکنه یه جورایی حس میکنم میخواد منو خرد کنه تا کمبودایی که داشته به چشم نیاد چون خانوادش هم اصلا از نظر مالی حمایتش نکردن الکی از حانواده من ایراد میگیره . در کل خسته شدم نه میشه باهاش حرف زد همیشه قهر میکنه اصلا براش مهم نیست همیشه بدون دلیل ناراحته هر چی میگم چی شده از من ناراحتی کاری کردم جواب نمیده باهام با غیظ و بی حوصلگی در حد تک کلمه حرف میزنه نمیدونم چرا دارم دیوونه میشم منم ادمم حق دارم گناهم چیه که دارم مجازات میشم؟؟؟؟

    خب دقیقا" حق با توئه ...

    اون با این رفتارش داره یه جورایی از تو ایراد میگیره تا به تو خودش رو ثابت کنه ...

    و متاسفانه کسی که حس تشکر رو نداشته باشه و اینطور بی منطق بخواد از چیزی ایراد بگیره ، خیلی سخته که بخوای باهاش همراه باشی ...

    چون یکی این کارو میکنه و تمام .... ولی در مورد شوهر شما که الان تازه از این مشکلات بیکاری خارج شده ، مشکل عجیبیه ...

    الان تازه باید خیلی خوشحال و سرزنده تر میبود ...

    ایشون بخاطر بیکاری و اینکه تو خرج خونه رو دادی یه جورایی دچار افسردگی و سرخوردگی شده ...

    در این مورد با چندتا مشاوره مشورت کن و ببین نظر اونا چیه ...؟

    در این میون بهترین کار سرگرم شدن با بچه است تا بتونی خودت و ناراحتی رو پشت اون قایم کنی و به روی خودت نیاری ...

    هر چند شرایط و موقعیتت خیلی سخته ...

    ولی بهتره بازم مشاوره کنی تا بتونی راه حلی رو برای اینکه از این حالت خارجش کنی بیابی ...


  39. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تنها و خسته

    شما به لفظ عامیانه بهتره نقش کیسه بوکس رو ایفا کنید . چون همسر شما مشکلات و فشار های زیادی رو تحمل میکنه و از طرفی قبول کنید که پیشش بودن و تنها نزاشتن با کمک کردن و همراه بودن در مشکلات فرق داره و شما هم کمی مقصر هستید والان از شما نا امید شده . همینطور از خانواده خودش و شما . اما شما جبهه نگیرید و ملایمت بخرج بدید و کمکش کنید تا مشکلات درست بشه و به موفقعیت برسید . صبور باشید و حرفایی که میزنه رو به فشارهایی که بهش وارد میشه تلقین کنید و قدرت بخشش داشته باشید.
    اینبار همراه واقعی برای حل مشکلات باشید و دست به کاری بزنید که مشکلات مربوطه رو کاهش بده پس دست به کار شید و وقت رو تلف نکنید . اگر بیست نظر دیگه هم داده بشه تا وقتی که شما عمل نکنید کاری درست نمیشه .
    موفق باشید
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  40. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4342
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنها و خسته

    ممنون راست میگید احساس میکنم شاید اون طوری که اون انتظار داشته تو مشکلات باهاش باشم نبودم البته از نظر خودم بودم ولی شاید اون توقع بیشتری از من داشته که صد درصد هم همینطوره به خاطر این از من ناامید شده و منو در صف بقیه ای گذاشته که ازشون ضربه خورده متاسفم ولی زندگیم الان به جای بدی رسیده هیچ چیز مشترکی با هم نداریم اگه پیشنهادی هم از طرف من بشه اون رد میکنه سخته دقیقا نمیدونم باید چیکار کنم البته نظراتی که شما دوستان دادید خیلی مفید و بیشتر از همه مثبت و انرژی بخش بود گاهی میگم ایا ممکنه زندگیم نجات پیدا کنه یا نه؟؟؟؟

  41. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تنها و خسته

    اگر امیدتون رو از دست بدید همه چیز نابود شدنیه حتی زندگی پس امید به خداوند و کمک خواستن از او را فراموش نکنید .
    گفتم که گفتگو خوب و سالم و مطرح کردن مشکلات و ابراز ندامت و پشیمانی و عذر خواهی از سوی شما و حق دادن به طرف مقابل یکی از راه های حل اختلافاته
    من و بقیه نظرات رو راه حل گوناگون رو دادیم اما شما باز هم ناامیدانه میگید که زندگیتون چه میشه . راه و چاه پیش روی شماست اما شما حرکتی نمیکنید . پس زودتر دست بکار شید و باهاش حرف بزنید و از چیزی نترسید . مطمن باشید هنوز هم کمی محبت بین شما جریان داره و روابط انقدر هم سرد نیست وگرنه زندگیتون زودتر از این جریانات به بن بست ختم میشد .
    ویرایش توسط aikido : 06-27-2014 در ساعت 04:03 AM
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  42. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تنها و خسته

    نقل قول نوشته اصلی توسط نار نمایش پست ها
    ممنون راست میگید احساس میکنم شاید اون طوری که اون انتظار داشته تو مشکلات باهاش باشم نبودم البته از نظر خودم بودم ولی شاید اون توقع بیشتری از من داشته که صد درصد هم همینطوره به خاطر این از من ناامید شده و منو در صف بقیه ای گذاشته که ازشون ضربه خورده متاسفم ولی زندگیم الان به جای بدی رسیده هیچ چیز مشترکی با هم نداریم اگه پیشنهادی هم از طرف من بشه اون رد میکنه سخته دقیقا نمیدونم باید چیکار کنم البته نظراتی که شما دوستان دادید خیلی مفید و بیشتر از همه مثبت و انرژی بخش بود گاهی میگم ایا ممکنه زندگیم نجات پیدا کنه یا نه؟؟؟؟
    این که میگین دیگه هر پیشنهادی بدین قبول نمیکنه چون دیگه یه تصوری از شما پیدا کرده که زمان میبره تصورشو نسبت به خودتون عوض کنین . با نظر دوستان موافقم که شما باید صبور باشید و تصور اون رو نسبت به خودتون عوض کنید . یه موضوع دیگه اینکه هر موقع یه لطفی به شوهرتون میکنید منتظر قدردانی ازش نباشید که اگه ازتون تشکر نکرد یا به روی خودش نیاورد ناراحت و افسرده نشین . و این مورد رو هم در نظر داشته باشین که مردها توی عمل عشق و علاقشونو نشون میدن شما هم همین کارو بکنید

  43. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3127
    نوشته ها
    345
    تشکـر
    0
    تشکر شده 279 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تنها و خسته

    اصلأ به اين اميد ازدواج نكن كه بعد ازدواج از تنهايي بيرون مياي شايدم تنها تر شدي
    امضای ایشان
    با مشاوره ، ازدواج ديگر هندوانه در بسته اي نيست.

  44. کاربران زیر از m@ede بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4342
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنها و خسته

    سلام به دوستان عزیز تو این مدت خیلی بیشتر از قبل صبوری کردم متلک و حرفاشو به روم نیاوردم جوابشو ندادم اوضاع کمی ارومتر شده یعنی دعوا شکر خدا نداشتیم یکی دو بار هم در موقعیت خوب باهاش کمی حرف زدم فقط به حرفام گوش کرد یه کمی بهتر شده ولی نمیدونید چقد سخته یه موضوعی هست که در موردش راهنمایی میخوام همون طور که گفتم من شاغلم کار رسمی دولتی دارم تا حالا هر چی دراوردم خرج خونه کردم یا یه جا بهش دادم برا پول رهن و خرید ماشین و گرفتن وام و... در اخر هم موقع خرید خونه هر چی پول نقد و طلا داشتم بهش دادم خلاصه اینکه پس اندازی برا خودم نداشتم هر چند موقع خرید خونه گفتم سه دنگ سه دنگ کنیم خیلی رک گفت نه همش خودم زحمت کشیدم ومگه تو چیکار کردی و قصدت از این حرف چیه و خلاصه منکر همه کمکام شد منم گفتم جوابمو گرفتم دیگه هم تکرار نکردم ولی از اون روز کمک مالی رو ازش قطع کردم گاهی که خیلی احتیاج داشت اونم بعد درخواستش بهش دادم برا خودم یه ماشین خریدم البته برای وسایل خونه هم خرید کردم مثل فرش و چیزای دیگه الان مطمانم بیشتر شک و بدبینیش به خاطر اینه که تو خرج خونه کمکش نمیکنم فکر میکنه فکر جداییم و برا خودم پس انداز میکنم بارها گفته قبلا کمکم میکردی الان دیگه به زندگیت اهمیتی نمیدی ولی خداییش به خاطر ماشین وخرج خودم چیزی برام نمیمونه ولی اون باور نمیکنه و به این خاطر بیشتر از هم دور شدیم.شما فکر میکنید بعد از همه قدرنشناسیهاش از نظر مالی باهاش چطور باشم بهتره که زندگیم هم بهتر بشه؟

  46. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4342
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنها و خسته

    سلام لطفا منو راهنمایی کنید در مورد پست قبلی که فرستادم جواب بدید لطفا.

  47. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تنها و خسته

    خب دوست عزیز شما با این روشتون در واقع یه جورایی ازش طلاق گرفتی ...

    چون راهتو ازش جدا کردی ... در این که در مورد خرج کردن راهتو ازش جدا کردی باید بگم درسته که راه خوبی نبوده و میتونه اونو لجباز تر کنه

    ولی بی اثرم نبوده و پیام ناراحتی شمارو دریافت کرده ...

    خب میتونید در این حالت ، خیلی آرام در مورد این رفتارش باهاش حرف بزنی ...

    این کج خلقیش مسلما" ریشه ای داره ...

    شاید کسی در این مورد داره کاری میکنه و با نظراتش ذهن ایشون رو مسموم میکنه ؟!؟!

    به هرحال شما تونستید با این کار روش تاثیر بذاری، پس بهتره در وقت مناسب باهاش یک گفتگوی خوبم داشته باشی ...

    و بدونی ریشه این همه نگرانی در چیه ؟!؟!
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  48. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تنها و خسته

    [replacer_img] اینکه در مواقعی که ناراحته و متلک میگه و شما بی خیال شدید و محل نمیذارید ...راه خیلی خوبیه

    شما با این کار راه عقب نشینی رو براش نبستید ... چون اگه اینکارو بکنید و باهاش دهن به دهن میشودید ...

    دیگه براش اهمیتی نداشت که چی پیش میاد فقط و فقط میخواست که برشما پیروز بشه ...

    البته آقایون در مورد تذکرات احساسی بد جوری واکنش نشون میدن ...

    ولی در مورد تذکرات استدلالی نمیتونن حرفی بزنن ... اینکه با استدلال باهاشون حرف زد و خصلت بدشون رو نقد کرد ...

    پس در این مورد تونستید ابتکار عمل رو بدست بگیرید و اونم متوجه شده دیگه مثل قبل واکنشی به متلکهاش نمیذارید

    خب مطمئن باشید آروم آروم همه این خصلت رو ترک میکنه ...

    چون وقتی نمیتونه روی شما اثر بذاره خب پس بدردش نمیخوره ...

    البته بادی در این مورد انعطافم داشته باشی ولی خودت بهتر میدونی که چقدر میتونی منعطف باشی ...

    اینکه نه دلزده بشه و نه امیدوار ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  49. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تنها و خسته

    نقل قول نوشته اصلی توسط نار نمایش پست ها
    سلام من هفت ساله ازدواج کردم یه دختر دو ساله دارم با شوهرم مشکل دارم خیلی سخت گیره با من ریاد حرف نمیزنه از همه چی ایراد میگیره به دخترم محبت میکنه ولی به من نه/دیگه خسته شدم خیلی تنهام هیچ کدوم از نیارهام براورده نمیشه من سی سالمه احتیاج به محبت دارم خیلی به طلاق فکر میکنم کمکم کنید
    ديروز يه كتابي خوندم كه مردها بر عكس زنها كه بيشتر دوست دارن صحبت كنن دوست دارن سكوت كنن و به سكوت خيلي احتياج دارن و اين دليل بر اين نميشه كه از شما بدشون بياد يا دوستون نداشته باشن شوهر منم اينطوره وقتي كه ساكته هي ميرم انگولت شوخي حرف اما آخرشم دعواموم ميشه ميرم اتاق گريه ميكنم تا خوابم ببره شبم ميبينم با اينكه دعوا كرديم مياد بغلم ميكنه صبحم آشتي ميكنيم البته خودم بهش گفته بودم اوايل ازدواج وقتي كه قهريم من نميتونم جدا بخوابم من نميتونم قهر بمونم تا عادتش دادم كه اينطوري باشه عزيزم چيزي كه ميشه با حرفو زبون حل كرد چرا به طلاق فكر ميكني اگه فقط مشكلت همينه سعي كن نظرشو جلب كني با يه لباس قشنگو زنونه با يه آرايش با يه رنگ مو تو يه مناسبت با يه شام خيلي مفصل براي سه نفريتون بلاخره توي يه مناسبت با زبون ريختن قربون صدقه رفتن و اين چيزها

  50. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4342
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنها و خسته

    سلام راستش شوهرم خیلی ادم خوب و معتقدی بود من فکر میکنم هنوز هم باشه ولی همونطور که گفتم تو یه برهه از زمان پشت سر هم بهش ظلم شد حداقل از نظر خودش و این باعث شد اعتمادشو به همه از دست بده و دچار بیماری روحی شد با هیچ کس سازگاری نداره فکر میکنه همه مسخرش میکنن یا میخوان اذیتش بکنن البته ناگفته نمونه کمی به نظرم شخصیتش ضعیفه که منشاش از دوران بچگیشه و پدرش خلاصه که من هر کاری براش کردم و خانوادم خیلی صبور بودن ولی دایم اونا رو متهم به بی ادبی و مسخره کردن و..میکرد تا جایی که مشکلش حادتر شد و به همه گیر میداد به همسایه همکار رهگذر دیگه شما حساب منو بکنید که داشتم باهاش زندگی میکردم فقط خدا میدونه چی به من گذشت بالاخره راضی شد بره پیش روانپزشک چون هیچ کدوم از چیزایی که میگفت وجود خارجی نداشت دکترش فقط به من گفت که دچار بیماری روحی اختلال هذیان شده که باید حتما دارو مصرف کنه الان هفت ماهی میشه که دارو میخوره اون حالت حادش بهتر شده ولی کامل از بین نرفته شایدم فقط بشه کمی کنترلش کرد و هیچ وقت از بین نره اینو گفتم بدونید که ریشه مشکلش تو ذهنشه من یا کس دیگه ای تقصیری نداریم ناراحتیم از اینه که من همه این توهینا و تحقیرا و بیماریش و بیکاریشو خلاصه تحمل کردم ولی اون قدردان من نیست که هیچ همیشه هم منو مقصر و حقه باز و...میدونه خیلی برام سنگینه .ولی خداروشکر الان کمی بهتر شده کمتر گیر میده ارومتره من خیلی دعا میکنم دوباره بشه مثل سابق ولی واقعا از لحاظ روحی خسته ام و احساس تنهایی شدید میکنم

  51. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4342
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنها و خسته

    راستی الان که داره حالش خداروشکر بهتر میشه شما فکر میکنید تاثیر داره که من کارای خاصی براش بکنم اخه خیلی ناامید و بی انگیزه شدم یعنی مثلا لباسای خوبی بپوشم گاهی غداهای خاصی بزارم نمیدونم فکر میکنم براش مهم باشه که مطمان شه من هنوز دوستش دارم و به زندگیم میرسم ولی دوباره میگم قبلا که این کارا رو کردم کدوم رو یادش موند کی گفت همسرم تو تنها کسی بودی که تو بدترین شرایط کنارم موندی هیچ وقت تازه همیشه گفت تو داری نقشه میکشی و حتما یه روز میری و کلی متلک دیگه به خانوادم و خودم ایناس که بی انگیزم کردن چیکار کنم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شرایط ازدواج رو ندارم
    توسط hirsoft در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 05-25-2014, 11:10 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد