با سلام
من يك دختر 30 ساله هستم كه چند ماهي است عقد كرده ام . مي دونم كه آدما خيلي با هم فرق دارن و تا با خلق و خوي طرف مقابل آشنا بشيم طول ميكشه ولي واقعا ديگه خسته شدم
شوهرم فقط در حال مخالفت با من در هر زمينه اي چه لباس پوشيدن چه غذا خوردن چه كار كردن چه حرف زدن . نه با من با بقيه هم همين طوره فقط منتظره يكي يه كلمه از دهنش دربياد شروع ميكنه به نقض كردن حتي اگه اون موضوع مورد تاييدش باشه.
اصلا جايي با من نمي ياد همش ميگه حال ندارم من از شلوغي بدم مي ياد در صورتي كه تو فاميل خودش با رقبت مي ياد و منو مجبور ميكنه حتي خونه فاميل هاي دور مادرش هم بريم.
تو خانواده شون يه زن داداش دارن البته دختر خاله اش هرچي اون بگه همه اعضاي خانوادشون گوش ميدن
اگه به فرض از سركار بياد و خسته باشه و اين خانم بهش بگه پاشو منو فلان جا ببر پا ميشه ميره ولي اگه من مي گفتم ميگه خستم تازه از سركار اومدم.
و موردهاي ديگه
اصلا به ظاهرش توجهي نداره و وقتي من ميگم ميگه تو به بوي بدن منم كار داري؟
من خيلي واسم مهمه شوهرم تر تميز و مرتب و با شخصيت رفتار كنه . با اينكه وقتي حرف ميزنه همه رو داره مسخره ميكنه با اين وجود همه دوسش دارن
وقتي من ميگم اينجوريه كسي باورش نميشه
خصوصيات خوب زياد داره نه اينكه همش بد باشه
رفيق باز نيست مهربونه كار بلده پشت كسي بد نميگه ولي تو جلوشون خيلي رك
اصلا چيزي به عنوان بزرگتر رئيس يا غريبه واسش مفهومي نداره . هميشه خودش ميگه من مخم مخم مخالفم
اتاقش هميشه بهم ريخته است آدم ديوونه ميشه
نمي دونم چه جوري باهاش برخورد كنم كمكم كنيد راستي يادم رفت بگم اين انتخاب خودم بود با هم همكاريم ولي تو اين مدت اصلا نمي شناختمش