نوشته اصلی توسط
blindstar
سلام دوستان . من دختری 25 ساله هستم . که سال 91 با پسری آشنا شدم . داستان اشناییمون طولانی ... اون اقا منو با دختر عمش که باهم گلاس زبان میرفتیم دید و پسندید و شمارمو از گوشی دختر عمش برداشت و بعد از چند وقت با من تماس گرفت . من شماره ناشناس جواب نمیدادم . شروع کرد به پیام دادن خودشو معرفی نکرد چون می ترسید من به دختر عمش بگم ولی وقتی گفت کجا منو دیده حدس زدم که کی باشه . از اول گفت که قصدش ازدواجه و گفت اجازه بده با هم حرف بزنیم اگه همدیگه رو تایید کردیم بعد به خانودش بگه و ... اون سرباز بود و گفت یکسال از من کوچکتره خیلی مخالفت کردم ولی اون اصرار میکرد و میگفت مشکلی پیش نمیاد بالاخره منه احمق قبول کردم . اما بعد گذشت چند ماه و ایجاد وابستگی متوجه شدم که 4 سال از من کوچکتره دیگه راه برگشتی نداشتم چون وابسته شده بودم مطمئن بودم خانوادش مخالفت میکنن . اون 3 ما مونده بود سربازیش تموم بشه به خانوادش گفت اما با مخالفت شدید خانوادش روبرو شد و تلاش و جنگ و دعوا بی فایده بود . من داشتم دیوونه میشدم ولی کاری از دستم برنمیومد اونم خسته شده بود . دیگه برید و قرار بود از هم جدا بشیم واسه من خیلی سخت بود . ما خیلی بهم نزدیک شده بودیم ... مثل دوتا نامزد . اولین و تلخ ترین رابطه ای بود که با یک پسر داشتم و فقط هم بخاطر ازدواج تن دادم .
واسه جدایی بحثمون شد و اون دلمو شکست ... بهم گفت به من ربطی نداره شاید از شدت خستگی و کلافگی اینو گفت ولی من شکستم .... من با تموم وابستگی هام تنها موندم ... کارم شده بود مسجد و امامراده رفتن و اشک و آه .... با هر بدبختی بود سعی کردم فراموش کنم اما ... من دچار اختلال خواب و اعصاب شدم و قلبم هم خیلی ضعیف شده و با هر اتفاق ناراحت کننده ای درد میگیره . من یلحظه خوبم و یلحظه بد ... بخاطر این قضیه بین تحصیلاتم وقفه افتاد ، امید و انگیزمو از دست دادم ... نمیدونم چطور خودمو قانع کنم که همه چی تموم شده !!! همش دارم به گذشته فکر میکنم که چرا بهم دروغ گفت چرا با بی انصافی تنهام گذاشت اصلا منو واقعا دوس داشت؟ . ایا اونم همین حال و روز و داره ؟ پسرا خیلی زود فراموش میکنن و میرن سراغ یکی دیگه ولی دخترا ... من هیچ محبتی ازش دریغ نکردم ولی آخرش .... این حق من نبود!!!!!!!!!!
حالا 9 ماه از آخرش میگذره ولی من نمیتونم ذهنمو متمرکز کنم درس بخونم نمیتونم دیگه خودم و شرایطمو تحمل کنم .... خسته شدم گاهی وقتا فکرای بد میاد سراغم .
تو رو خدا کمکم کنید تا بتونم فراموش کنم و دوباره به زندگی اروم و نرمال خودم برگردم