نمایش نتایج: از 1 به 37 از 37

موضوع: عاشق رابطه با جنس مخالف

2604
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy عاشق رابطه با جنس مخالف

    من هیچ هدفی تو زندگیم ندارم اصلا نمیدونم چرا دارم زندگی میکنم ...قبلا پیش یه مشاور با 18سال سابقه کار رفتم نتونست هیچ کاری کنه میگفت تو عمرش با همچین موردی برنخورده...هرچی بیشتر از خودم براش میگفتم موضوع پیچیده تر میشد...همین دیشب یکی از دوستای شما اومد که راهنماییم کنه بنده خدا نزدیک بود دیوونه بشه...بقول اون مشکل من از ریشه ست...ولی من 23سال اینجور زندگی کردم ...چطور میتونم یه شبه 23سال عمر و زندگیمو بذارم کنار و از اول شروع کنم...چطور میتونم به پسرا بی تفاوت باشم وقتی از بچگی تا الان فقط با پسرا احساس ارامش بهم دس میده و فقط با اونا راحتم ...من هروقت سعی کردم برم سراغ دخترا وقتی باهاشون دوست شدم میدیدم که فقط واسه منافع خودشون باهام دوس میشن ...فکر کردم شاید همشهریام اینجوره ولی وقتی رفتم دانشگاه و با دخترای شهرای دیگه دوس شدم دیدم که نه اونا از اینا بدترن...دوس داشتنشون ظاهریه هروقت هرنوع کمکی خواستن دریغ نکردم ولی وقتی یه کمک ساده ازشون خواستم اونم فقط واسه اینکه امتحانشون کنم یهو غیبشون میزد و تنهام میذاشتن...من تاالان تلفنی با خیلی از پسرا دوست بودم و اونا رو عین کف دست میشناسم چون باهاشون بزرگ شدم...میدونم چه وقت قصد فریب دارن میدونم کدومشون خوبه کدوم بد...میدونم کی راست میگه کی دروغ ..شاید الان ب حرفام بخندید و بگید امکان نداره ..ولی این امکان داره...این پسر که میگم باهاش دوستم شاید هیچ تقصیری نداشته ...خودم میدونم از اولش تقصیر من بود...من اونقدر باهاش رکم که بهشم گفتم در حد دوتا رفیقیم و دیگه دوس ندارم ببینمت ...میگفت اشکال نداره منتظرت میمونم همین که صداتو بشنوم و تو خیابون اتفاقی ببینمت کافیه ...میدونم این حرفا رو همه پسرا میزنن ولی راست و دروغشم بلد شدم...مشکل من اینه که پیش خودم فکر میکنم اگه باهاش بدتا کنم چون خونمون رو بدله میاد آبروریزی میکنه...هیچکس باورش نمیشه من دوس پسر دارم اونوقته که همه چی خراب میشه ...اینا همش افکار خودمه ..اون بنده خدا تاحالا دس از پا خطا نکرده...بیشتر شبا خواب میبینم که واسه رسیدن ب من همه چی رو به همه میگه...واسه همین ترس وجودمو گرفته ...من به ازدواج باهاش فکر کردم ولی به نتیجه ای نرسیدم ... میدونم خانوادمم قبول نمیکنن ...فکر کنم الانه دوتا فوحش بهم میدید میگید دختره دیوونه ست...
    ویرایش توسط leila22 : 07-07-2014 در ساعت 08:00 PM

  2. کاربران زیر از leila22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    خب عزیزم شما که دیگه چیزی باقی نذاشتی ... هرکاری که تونستی در قالب دوستی انجام دادی ..

    در واقع اونو شرطی کردی که اگه تورو نبینه حسابی به هم میریزه ...

    شاید در تو حسی برای ازدواج نباشه که البته اینطور نیست وگرنه جذب جنس مخالف نمیشدی !

    در این مورد نمیخوام بگم که چرا اینکارو کردی و چرا اینجوری رفتار کردی !

    ولی در مقابل کسی که به خودت علاقه مندش کردی مسئولی ... مسئول اون دلی هستی که به خودت وابسته اش کردی

    تنها راه حل که بتونی از این رابطه خلاص بشی اینه که دیگه تورو نبینه و در اون شهر نباشی

    و گرنه در هر بار دیدن دوباره فکرو ذهنشو به هم میریزی ...

    فقط اینجوری میتونی خودت رو از ذهنش خارج کنی ولی در مورد عواقب و اتفاقات بعدش دیگه نمیتونی تصمیم بگیری ...

    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  4. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3322
    نوشته ها
    213
    تشکـر
    118
    تشکر شده 146 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    سلام واقعا نمیدونم چطورباید حرفام روبزنم .ولی لازم میدونم که چند نکته روبهت گوش زد کنم1.اون پسر تورودوست داره ولی فقط بخاطر رابطهرجنسی2.اینکه بهت گفته بابرادرم ازدواج کن تاهر روز بتونم ببینمت همه اش بهونه است حاضرم سر هرچیزی که تو بخوای باهات شرط ببندم. اون پسر تو روبرای برادرش خواسته که تو رو تو دام بندازه تا با برادرش هم رابطه.....برقرار کنی و جریان بشه قوز بالا قوز!3.بزرگ ترین اشتباه زندگی تو این بوده که از همون بچه گی وابسته پسرا شدی وبجای اینکه شخصیت دخترانه درتو شکل بگیره شخصیت پسرانه ات پرورش پیدا کرده. 4.برای ازدواج با اون پسر نه راه پیش داری نه راه پس چرا که اگه ازدواج کنی باهاش آینده ات خراب میشه واگه باهاش ازدواج نکنی آبروت درخطره چرا که تو همه چیزت رو از دست دادی
    5.فریب دروغهاش رونخور تمام کلماتی که ازدهانش خارج میشه همه برای فریب دان توه!مواظب خودت باش.زمانه ای شده که برادر گوشت برادر رو میخوره واستخوانش رو دورمی انداره .کم کم نماز خواندن رو شروع کن .با خدادست دوستی بده نه با بنده هاش!به هیچ کس اعتماد نکن !اامیدوارم از منجلابی که داخلش گیر کردی هرچه سریع ترنجات پیدا کنی.
    امضای ایشان
    توراباغیرمی بینم
    صدایم درنمی آید
    دلم میسوزدوکاری
    زدستم برنمی آید......


  6. 3 کاربران زیر از خسته دل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    سلام عزیز. توی رابطه خیلی اون پسرو غرق خودت کردی اگه نمیخواستی نباید باهاش رابطه صمیمی و جنسی برقرار کنی ، شما فکر کردین که اون هم مثل شما یه رابطه چند ماهه میخاد و هر وقت اراده کتین میتونین رابطه رو تموم کنین ولی اشتباه فکر میکردی . الان هم یکی از راههایی که میتونم بهت پیشنهاد بدم اینه که سردی از طرف شما کم کم اونو هم سرد میکنه . وقتی ازت میخاد بری بیرون محترمانه یه بهونه ای بیار ، وقتی بهت زنگ میزنه باهاش خیلی گرم و صمیمی نباش . و به این موضوع فکر کن که هر جی بیشتر رابطه رو بخوای به خاطر ترس و عذاب وجدان ادامه بدی بیشتر گرفتار میشین و کات کردنش سختتر میشه .

  8. کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3322
    نوشته ها
    213
    تشکـر
    118
    تشکر شده 146 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    بامهسا42موافقم هرچه سریع تر ازشهری که توش س************ت داری فاصله بگیری بیشتر وبهتر میتونی ازش دور بشی وفراموشش کنی.
    امضای ایشان
    توراباغیرمی بینم
    صدایم درنمی آید
    دلم میسوزدوکاری
    زدستم برنمی آید......


  10. کاربران زیر از خسته دل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    .



    .







    .
    ویرایش توسط leila22 : 07-07-2014 در ساعت 08:03 PM

  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    راستش مشکلات زیادی در این سایت عنوان میشه ... ولی گاهی تاپیک هایی گذاشته میشه که انصافا" ذهنمون قفل میکنه

    راستش شما دختر هستید و مثل هر انسان دیگه ای نیاز به جنس مخالف و همچنین ازدواج ...

    پس بهتره با تلقینی که از بچگی با خودت آوردی خودت رو گول نزنی ... و اونو پشت یه نقاب قایم نکنی...

    شما متاسفانه هویت جنسی خودتونو گم کردید و در این گم کردگی یکی دیگرو هم دچار آشفتگی کردید

    راستش خیلی سخته که بخوای در این مورد راه حلی رو ارایه بدی که خیلی زود نتیجه بده

    در این مورد بهتون پیشنهاد مشاوره با یک روانشناس مرد و زن رو میدم اینطوری میتونید در زوایای مختلف بررسی کنید که چرا اینکارو کردید

    در مورد جدا شدن از این پسر باید بگم که تنها راه همون دیده نشدنه ... چون اینطوری میتونی خیلی راحت اونو سرد کنی

    البته برای پسر سخته ولی پسرا راحت تر میتونن از این حالتها بیرون بیان ...

    و امیدوترم دیگه با احساس کسی دیگه اینجوری بازی نکنید

    شما به هر حال دختر هستید و دارای احساس دخترونه پس بهتره از این دوگانگی افکار بیرون بیایت و "هویت جنسی " خودت رو پیدا کنی
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  13. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    اون الان توی سنی هست که فقط قلبش کار میکنه . شما هم مواظب خودت باش توی این رابطه که بهت آسیبی نزنه . بهش بگو در مورد بیماریت دروغ گفتی و همه حرفات دروغ بوده . سعی کن خیلی دیگه خودتو دختر باب میلش نشون ندی .

  15. کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    .









    .





    .
    ویرایش توسط leila22 : 07-07-2014 در ساعت 08:05 PM

  17. کاربران زیر از leila22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    سعی کن با خودت کنار بیای که تنها بودن هم جزیی از زندگیه و لازم نیست که همیشه با یکی دوست باشی . الان هم که توی یه شهر کوچک داری زندگی میکنی بیشتر به فکر رفت و آمد و آبروی خودت و خانوادت باش دخترجون .

  19. کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    من [replacer_a] هستم , در این سایت [replacer_a] زیادی دادم و این هم ایمیل من هست . میتونید از طریق مسنجر یاهو با من مشکلتون رو در میون بزارید
    آنلاین و بدون هزینه
    مشاور
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  21. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    نقل قول نوشته اصلی توسط leila22 نمایش پست ها
    شهر ما کوچیکه اگه روانشناس داشته باشه نمیتونم برم پیشش...اخه همه همدیگه رو میشناسن...خدا لعنتم کنه با این کارا...دوس ندارم ببینم دوستم داره بخاطر من عذاب میکشه...من هیچ دوست دختری ندارم اگه اینو از دست بدم بازم تنها میشم و شاید دوباره برم سراغ یکی دیگه...البته کسی که همشهریم نباشه...دارم دیوونه میشم

    خب پس تنها چیزیکه باقی می مونه اینه که اونو از خودت متنفر کنی ...

    اینجوی میتونی از خودت دورش کنی ...

    ولی اگه بازم نگرانی که بلایی سر خودش بیاره بهتره بفکر ازدواج باشی ...

    به هرحال باید از این دو روش استفاده کنی ... و یا اینکه بتونی با خودت کنار بیای ازدواج کنی

    در ضمن در مورد روانشناسم میتونی با این شماره ها تماس بگیری


    kilid.jpg
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  22. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    خب لیلا خانم بهتره اگه برای ازدواج با ایشون برنامه ای نداری ...

    خیلی سریع رابطه رو به هم بزنی ...

    اینکه نگران طرف مقابل هستی دیگه در این مورد به شما ربطی نداره ...

    بعد از این مدت باید باید تمام حرفها و رابطه ات رو باهاش قطع کنی ...

    البته در این میان مشکلی که هست خوده شما هستید که به این رابطه وابسته شدید ...

    و همونطور که گفتید بعد ازاین دوباره تنها میشید ...

    پس واقعا" شما چه تصمیمی رو میخوایت در زندگی بگیرید ؟ نمیتونید برای فرار از تنهایی اینجوری رفتار کنید ...

    به هر حال هر کسی احساسی داره و شما نمیتونید اینارو نادیده بگیرید ...

    پس اول برای ما تصمیم خودتون رو بگید که واقعا" قصدتون چیه ؟ تا بچه ها بدونن چی میخوان بگن

    بنظر من بهتره خیلی رک و راست بهش بگید که رابطه تون تموم شده و از این رابطه دارید زجر میکشید

    پس وقتی اینجوری بگید مطمئنا" باعث تنفر و سردی در اون میشه و یک قدم به جلو رفتید

    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  24. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2438
    نوشته ها
    188
    تشکـر
    138
    تشکر شده 101 بار در 68 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    سلام عزیزم. امیدوارم حالت خوب باشه.
    در سنین نوجوانی اتفاق میفته برای بعضی دخترا که خودشون رو مثل پسرا ببینن یا اینکه از رفتارهای پسرونه لذت ببرن... یعنی در واقع اونا از پسرا خیلی خوششون میاد ولی چون مجاز نیستن که بعنوان جنس دختر در مقابلشون ظاهر بشن عملا خودشون روبعنوان پسر تصور کرده و ازش لذت می برن! یکی از دلایلش هم اینه که توی خانواده یا جامعه رفتارهای دخترونه و ظریف نکوهیده و زشت تلقی میشن!!! بعدش هم ارتباط با پسرها شروع می شه و چون دختر در خودش دخترانگی احساس نمی کنه و متاسفانه نمیدونه چقدر فیزیک و روحش ارزش داره برای اینکه پسر ازش دور نشه و رابطه رو تموم نکنه خودش رو راحت تر در اختیارش قرار میده...
    من خیلی از دخترا رو میشناسم که تا سنین 17 18 سالگی با جنسیت خودشون مشکل داشتن یعنی بدلیل ناآگاهی فک می کردن ممکنه پسر باشن!!
    عزیزم شما نگران نباشید این مسئله قابل حل هست. فقط در موقعیتی که الان قرار دارید حرف های هیچ پسری رو باور نکنید.
    این یکی از تفریحات پسرا هست که میگن اگه باهام نباشی خودمو می کشم! یا اینکه هیچوقت ازدواج نمی کنم! شما نگران نباش لازم نیست خودت رو فدای کسی بکنی که بعدا خودش رابطه ش رو با شما قطع خواهد کرد. و همچنین اگر هم با این شرایط ازدواج کنید غلط ترین کار ممکن رو انجام دادید.
    تصمیم قاطعانه بگیر یا خودت باهاش تموم کن و دیگه بهش اس یا زن نزن و نبینش. لازم نیس شهرتو عوض کنی. فقط بهش واکنش نشون نده. احساس پشیمونی و عذاب وجدان نکن. این کار خیلی بهتر از اینه که بعدها پشیمون شی. در ضمن به اون هم لطف می کنی که عاقلانه عمل می کنی!!!
    برو پیش مشاور و نترس. مشاورا رازدارند.موفق باشی

  26. کاربران زیر از لادن بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    .







    .
    .
    ویرایش توسط leila22 : 07-07-2014 در ساعت 08:09 PM

  28. کاربران زیر از leila22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    .



    .





    .
    ویرایش توسط leila22 : 07-07-2014 در ساعت 08:11 PM

  30. کاربران زیر از leila22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    .



    .


    .
    ویرایش توسط leila22 : 07-07-2014 در ساعت 08:14 PM

  32. کاربران زیر از leila22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    نقل قول نوشته اصلی توسط leila22 نمایش پست ها
    من هیچ هدفی تو زندگیم ندارم اصلا نمیدونم چرا دارم زندگی میکنم ...قبلا پیش یه مشاور با 18سال سابقه کار رفتم نتونست هیچ کاری کنه میگفت تو عمرش با همچین موردی برنخورده...هرچی بیشتر از خودم براش میگفتم موضوع پیچیده تر میشد...همین دیشب یکی از دوستای شما اومد که راهنماییم کنه بنده خدا نزدیک بود دیوونه بشه...بقول اون مشکل من از ریشه ست...ولی من 23سال اینجور زندگی کردم ...چطور میتونم یه شبه 23سال عمر و زندگیمو بذارم کنار و از اول شروع کنم...چطور میتونم به پسرا بی تفاوت باشم وقتی از بچگی تا الان فقط با پسرا احساس ارامش بهم دس میده و فقط با اونا راحتم ...من هروقت سعی کردم برم سراغ دخترا وقتی باهاشون دوست شدم میدیدم که فقط واسه منافع خودشون باهام دوس میشن ...فکر کردم شاید همشهریام اینجوره ولی وقتی رفتم دانشگاه و با دخترای شهرای دیگه دوس شدم دیدم که نه اونا از اینا بدترن...دوس داشتنشون ظاهریه هروقت هرنوع کمکی خواستن دریغ نکردم ولی وقتی یه کمک ساده ازشون خواستم اونم فقط واسه اینکه امتحانشون کنم یهو غیبشون میزد و تنهام میذاشتن...من تاالان تلفنی با خیلی از پسرا دوست بودم و اونا رو عین کف دست میشناسم چون باهاشون بزرگ شدم...میدونم چه وقت قصد فریب دارن میدونم کدومشون خوبه کدوم بد...میدونم کی راست میگه کی دروغ ..شاید الان ب حرفام بخندید و بگید امکان نداره ..ولی این امکان داره...این پسر که میگم باهاش دوستم شاید هیچ تقصیری نداشته ...خودم میدونم از اولش تقصیر من بود...من اونقدر باهاش رکم که بهشم گفتم در حد دوتا رفیقیم و دیگه دوس ندارم ببینمت ...میگفت اشکال نداره منتظرت میمونم همین که صداتو بشنوم و تو خیابون اتفاقی ببینمت کافیه ...میدونم این حرفا رو همه پسرا میزنن ولی راست و دروغشم بلد شدم...مشکل من اینه که پیش خودم فکر میکنم اگه باهاش بدتا کنم چون خونمون رو بدله میاد آبروریزی میکنه...هیچکس باورش نمیشه من دوس پسر دارم اونوقته که همه چی خراب میشه ...اینا همش افکار خودمه ..اون بنده خدا تاحالا دس از پا خطا نکرده...بیشتر شبا خواب میبینم که واسه رسیدن ب من همه چی رو به همه میگه...واسه همین ترس وجودمو گرفته ...من به ازدواج باهاش فکر کردم ولی به نتیجه ای نرسیدم ... میدونم خانوادمم قبول نمیکنن ...فکر کنم الانه دوتا فوحش بهم میدید میگید دختره دیوونه ست...
    البته قرار نیست کسی شمارو که 23 سال اینطوری زندگی کردید رو تغییر بده ...

    ما میخوایم از همین روزنه ایکه در زندگی و روحیه شما به وجود اومده شما رو کمک کنیم

    در موردی فکر کردیم دچار "عدم شخصیت جنسی " شدید ...

    ولی وقتی تونستید با یک پسر رابطه جنسی برقرار کنید مطمئن شدیم که شما یک دختر هستید و این پوسته برای شما شکسته شده

    پس شما قرار نیست کاری بکنید فقط قبول کنید که با این پسر میتونید به آرامش برسید

    از این طریق میتونید باجسمی دخترونه و تفکری مردانه(ازنظرمعرفتی) به زندگی ادامه بدید ...

    این حس در شما کم کم درحال به وجود اومدنه وگرنه تن به رابطه ای نمیدادید ...

    پس بهتره یه خورده اون تابو رو که در ذهنتون ساختیید رو بشکنید ... کار سختی نیست ...

    هر چند قبلا" این کار و انجام دادید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  34. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    من ک نمیگم دخترنیستم فقط از دنیای دخترونه خوشم نمیاد از افکار و عقاید و خلاصه هرچی که دارن

  36. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    سلام. یه راهی پیشنهاد میکنم ولی از مثبت بودنش مطمن نیستم. به نظرم بهتره بهش اجازه بدی بیاد خواستگاریت و بعد از خانواده ات بخواهی که جوابشون منفی باشه. اینجوری طرف وقتی ببینه خانواده ات قبول نمیکنن یه کم سرد میشه .و شاید واسه آینده رابطتتون یه فکر دیگه ای بکنه .

  37. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    اومدیم و از شانس بد من خانواده خوشش اومد و جواب مثبت داد.....من اصلا نمیخوام بیاد خواستگاری...تازه اونی که من دیدم به این زودی سرد نمیشه...وای خدا کاش حداقل یه دوس دختر دیگه داشته باشه اونوقت به بهانه ای جور میشد از بخت بدم طرف پاک پاکه

  38. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    شما اصلا نباید بگذاری خانوادت بفهمن که با هم دوست هستین . بعد که اومدن به خانواده بگو به دلم نشسته و نمیتونم قبولش کنم.

  39. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    [/ اون کله شقه...یهو همه چی رو میگه ...اونوقت میگن مدرکت کو?ورمیداره عکسا رو نشون میده...نمیخوام ریسک کنم

  40. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    با اینکه مشکلم اینجا حل نمیشه ولی از اینکه تونستم حرف دلمو یجا بزنم بازم خودش کلیه...تو عمرم درد دل نکردم که الان کردم

  41. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    اگه بهش مطمن نیستین و فکر میکنید بیاد همه چیزو به خانوادت میگه پس این راه خوبی نیست .
    برادر نداره که باهاش صحبت کنین که باهاش حرف بزنه و نصیحتش بکنه ؟!؟!

  42. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    برادر و خواهر داره ولی خب من نمیشناسمشون..بعد این تو خونه آزاده یعنی بگه اینو میخوام میگن چشم.زیادم تو کار همدیگه دخالت نمیکنن..

  43. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    نقل قول نوشته اصلی توسط leila22 نمایش پست ها
    برادر و خواهر داره ولی خب من نمیشناسمشون..بعد این تو خونه آزاده یعنی بگه اینو میخوام میگن چشم.زیادم تو کار همدیگه دخالت نمیکنن..

    لیلا جون اگه به فرض الان رابطتتو باهاش تموم کنی و دیگه همچین رابطه ای با کسی پیدا نکردی افسوس این لحظه ها رو بعدا نمیخوری و با خودت نمیگی کاش قبول کرده بودم ؟!؟!

  44. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    نمیدونم شاید قسمت این بوده که باهاش اشنا شم...ولی ...چی بگم...

  45. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    نقل قول نوشته اصلی توسط leila22 نمایش پست ها
    نمیدونم شاید قسمت این بوده که باهاش اشنا شم...ولی ...چی بگم...

    خواهر من هم وقتی توی سن شما بود یه نفر خیلی دوسش داشت ولی اون توی فکر خوشگذرونی و عدم تعهد بود و به هر نحوی بود به اون پسر جواب منفی داد و با اصرار خانواده هم فایده ای نداشت و گفت من نمیخام باهاش ازدواج کنم . الان چند ساله از اون موضوع میگذره و خواهرم خیلی از این کارش پشیمونه ولی دیگه فایده ای نداره چون اون یه زندگی جدید با یه فرد جدید شروع کرد .
    شنیدی میگن خواهان کسی باش که خواهان تو باشد !!!
    مطمنی در آینده حسرت این رابطه رو نمیخوری ؟!

  46. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    اخه خواهان چند نفر باشم ؟ قصد تعریف از خود ندارم ولی رک و راست بگم علاوه براخلاق و رفتارم که دیگران رو جذب خودش میکنه زیبایی که خدا بهم داده آدما رو بیشتر جذب میکنه... اونقدر خواهان دارم که باورتون نمیشه...حتی بعضی وقتا وازم دردسرسازم میشن...ولی تنها فرق این دوستم که باهاشم اینه که باهاش رابطه برقرار کردم و بعنوان دوست قبولش کردم...ولی باقی رو قبول نکردم حتی بعنوان همصحبت...اون وازم نیست واسمه...چون واسه اصلاحش باید متن رو پاک کنم ترجیح دادم اینجا بنویسمش

  47. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    زیبا بودن و خوب بودنتو تحسین میکنم ولی اینارو واسه چند نفر میخای تقسیم کنی ؟؟؟

  48. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    خب شما میگی خواهان کسی باش که خواهانت باشه...منم گفتم این همه خواهان...ادم که نباید باهمشون باشه...اگه یه سال دیگه صبر کنم بنظرتون چی میشه ؟

  49. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    لیلا جون بشین خوب با خودت فکر کن یه تصمیمی بگیر که یکسال دیگه خودتو تحسین کنی واز تصمیمت پشیمون نباشی . حدس میزنم الان داری پافشاری و لجبازی میکنی عزیزم

  50. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    نه والا پافشاری نمیکنم ...همش تو فکرم که اخرشم به نتیجه نمیرسم...te]

  51. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    لیلاجون به این فکر کن که در نهایت با یک نفر فقط میتونی ازدواج کنی ، اگه از لحاظ شخصیتی و رفتاری دوستت مشکلی نداره در مورد ازدواج فکر کن .

  52. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    خداییش امشب خیلی اذیتت کردم...خودمم خسته شدم...از شما و بچه های دیگه هم ممنون که پای صحبتام نشستید...برم فکر کنم بینم چی میشه...شبتون خوشمزه

  53. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بدجور تو کار خودم موندم

    خواهش میکنم عزیزم . من و بقیه دوستان خوشحال میشیم واست کاری انجام بدیم. خوشبخت بشی

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد