نمایش نتایج: از 1 به 21 از 21

موضوع: معاشرتی نیستم

1814
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4510
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    معاشرتی نیستم

    سلام
    پیش از هرچیز عذر می خوام از اسمی که انتخاب کردم برای تاپیک، می دونم باید به مساله مورد پرسش مربوط باشه ولی یه جورایی مساله مورد پرسش دقیقا همینه.
    خوبیه اینجا اینه می شه از اسم و اکانت مستعار استفاده کرد و ...، چون زیاد احساس راحتی نمی کنم از حرف زدن راجبه خیلی چیزا.
    تک فرزندم، پسر، دو ماهه بیست سالگیم رو تموم کردم، خانواده ما از بچگی زیاد مهمونی و این چیزا نداشت و این علاوه بر تنهایی خودم کمک کرده که یه جورایی خجالتی بار بیام
    نمی دونم، شاید یه جوری که نتونم حقم رو بگیرم.
    مشکل اساسی ای که الان دارم، آدرس هست، مسخرست ولی آدرس!
    حافظه ی قوی ای داشتم یه زمانی، الانم گاهاً می تونم ازش بهره بگیرم
    خنگ و خرفت هم نیستم راستش، از برترین های کنکور بودم
    ولی این مشکل خیلی چیزا رو ازم گرفته + این که خیلی وقته گواهی نامه دارم اما می ترسم از نشستن پشت ماشین
    حدود سه ماهه با دختری آشنا شدم که خیلی دوستش دارم، هرچند اونم مشکلات زیادی داشت مثلا این که قبلا با خیلیا بوده و عقاید عجیب غریبی داره و خونه پسرا می رفته و ...
    کلا رسماً از همه جهت دارم گند می زنم به زندگیم فکر کنم!
    اون دختر اهل یه شهری اطراف شهرم هست که راستش بلد نیستم برم! یعنی تا به حال نرفتم و هرچیزی اولین بارش سخته.
    اونم کلا با پسرایی می گشته که تا 12 شب بیرون باشن و بره خونشون و به قول خودش بساط رقص تو ماشینشون به راه باشه و حالا با کسی مثل منه
    نمی دونم شاید چیز زیادیم نمی خواد حقم داره.
    در کل خودم دارم خرد می شم.
    تازگیا بعد از کلی اذیت خوب شده باهام، سر این که نمی بینمش دارم اونم از دست می دم.
    حال این داستانا همه با هم جمع شدن و شدم این!
    یه جورایی تو همه چی به مشکل خوردم، نمی دونم با این آچمزی چی کار کنم
    سوالم چیه؟
    از کجا شروع کنم؟
    خیلی خیلی خسته ام...

  2. 2 کاربران زیر از mghasemi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4510
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    هیچ کس نظری نداره؟

  4. کاربران زیر از mghasemi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    سلام...اینا شب میان جوابتو میدن...بنظر من از اون دختر جدا شی بهتره...شما هرگز به هم نمیرسید...اون دختر تقریبا مثل منه ...شاید بودن با پسرا واسش سرگرمی باشه...میدونم سخته ولی اگه الان جدا شی بهتره ...اگه الان یخورده ناراحت شی بهتره...بجان عزیزم فردا پشیمون میشی که باهاش بودی و عمر و وقتتو تلف کردی

  6. 2 کاربران زیر از leila22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    سلام. من هم با نظر لیلاجون موافقم . اون یه دختر برونگرا و آزادی هست ولی شما درونگرا و محدود بودین . شاید اون بتونه با حرکات و رفتاراش شما را فعلا شاد کنه ولی در آینده شما دیگه بهش اعتماد ندارین و همش میخاین باب میل خودتون اونو تربیت کنید . فعلا با دوستای پسرتون شاد باشید .

  8. 2 کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    خب این از بدبختی های روزگار تنهای ماست ...

    راستش روزگار قدیم ارتباط مردم با هم زیاد بود و خیلی اجتماعی رفتار میکردن ...

    همه میدونستن که مشکل بقیه چیه و بهتر مشکل خودشونو میپذیرفتن ...

    شمام یکی از این قربانیان هستی و بهتره حالا که تصمیم گرفتی تغییر کنی پس در این کار محکم باشی..

    اول از همه در مورد اینکه برای حل مشکلت پناه به مشکل دیگه بردی و با دختری دوست شدی که هیچ سنخیتی با تو نداره .... و این کار اشتباهیه

    بهتره اول مشکل خجالتی و اجتماعی نبودن رو در خودت حل کنی و بعد با تناسب روحیه دنبال دوست و همراهی باشی ..

    بهترین توصیه به تو اینه که برای شکستن این حصار تنهایی از ورود به جمعهای کوچیک شروع کن

    جمع های کوچیکی مثل گروه های پیاده روی و یا کوه نوردی .... که هم برات ورزش باشه و هم بتونی با دیگران رابطه برقرار کنی ....

    یه بارم سوار ماشین شو برو به یکی از شهرهای اطراف شهرتون و چندساعتی رو تو شهر قدم بزن تا ترست از جدایی و غربت بریزه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  10. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    راستش این مشکل بچه های فردای ماست ...

    چون همه تک فرزندن و در خونواد ها معمولا" تنها هستن و به همین خاطر اجتماعی بار نمیان

    مگراینکه پدر و مادرشون بتونن با روشهایی اونارو با اجتماع آشنا کنن ...

    در مورد این دوستمون باید اگه خجالتی بودن، خیلی شما را آزار می‌ده، به یک مشاور یا روان‌شناس مراجعه کنید.

    منم نظرم اینه که میتونی با ورود به جمع های کوچیک این خجالتی بودن رو در خودت بشکنی ...

    اگه هم به رشته هنری علاقه داری میتونی در این مورد ثبت نام کنی ... یاد گیری یه ساز میتونه خیلی کمکت کنه ...

    بهرحال همینکه میخوای خودت رو از این حالت رها بشی این بهترین فرصته ...

    در ضمن وقتی ام در این جمعی قرار گرفتی ظرفیت خودت رو بالا ببر و حرفی رو به خودت نگیر و سعی کن لذت ببری

    در واقع رمز فرار از خجالت و عدم اجتماعی بودن ؛ لذت بردن از اطرافت هست و بس ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  12. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa42 نمایش پست ها
    راستش این مشکل بچه های فردای ماست ...

    چون همه تک فرزندن و در خونواد ها معمولا" تنها هستن و به همین خاطر اجتماعی بار نمیان

    مگراینکه پدر و مادرشون بتونن با روشهایی اونارو با اجتماع آشنا کنن ...

    در مورد این دوستمون باید اگه خجالتی بودن، خیلی شما را آزار می‌ده، به یک مشاور یا روان‌شناس مراجعه کنید.

    منم نظرم اینه که میتونی با ورود به جمع های کوچیک این خجالتی بودن رو در خودت بشکنی ...

    اگه هم به رشته هنری علاقه داری میتونی در این مورد ثبت نام کنی ... یاد گیری یه ساز میتونه خیلی کمکت کنه ...

    بهرحال همینکه میخوای خودت رو از این حالت رها بشی این بهترین فرصته ...

    در ضمن وقتی ام در این جمعی قرار گرفتی ظرفیت خودت رو بالا ببر و حرفی رو به خودت نگیر و سعی کن لذت ببری

    در واقع رمز فرار از خجالت و عدم اجتماعی بودن ؛ لذت بردن از اطرافت هست و بس ...

    البته نمیشه گفت که بچه های امروزی شامل این مورد میشن ...

    راستش شاید بچه های امروز بچه های اجتماعی نباشن ولی بخاطر حمایت های اطرافیان و حتی شرایط باز مدارس اونا افرادی با اعتماد بنفس بالا هستن ...

    و این موردم مشکل ساز میتونه باشه چون اونارو افرادی خودرای بار میاره ...

    که گوش شنوایی برای نصیحت و راهنمایی دیگران ندارن ...

    و گاها" وقتی شکست رو تجربه میکنن چون چیز غریبی رو دارن تجربه میکنن ... اونا رو شدیدا" منزوی و افسرده میکنه

    و از اونجا به بعد دور شدنشون از جمع شروع میشه و این شروع مشکل اصلیه ....

    ولی با گذشت مراحلی و زمانی مشخص ...

    پس دوباره با این مورد ما میرسیم سر بحث اجتماعی بار نیومدن بچه ها و کلا" افراد یک جامعه ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4510
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    سلام. من هم با نظر لیلاجون موافقم . اون یه دختر برونگرا و آزادی هست ولی شما درونگرا و محدود بودین . شاید اون بتونه با حرکات و رفتاراش شما را فعلا شاد کنه ولی در آینده شما دیگه بهش اعتماد ندارین و همش میخاین باب میل خودتون اونو تربیت کنید . فعلا با دوستای پسرتون شاد باشید .
    من نمی خوام کسی رو تربیت کنم و اگر با ایشون هستم به خاطر علاقم بهش هست، نه مدل فکریم غیرتیِ بد و عجیب غریبه نه هیچی، منتها رفتارهای گذشته ایشون رو فرهنگ ایالات متحده هم نمی تونه قبول کنه، چه برسه به اینجا. عقده با کسی بودن هم ندارم مطمئن باشین. پس یعنی آدمی که قبلا مثلا هم زمان با 5 نفر بوده و خونه دوست پسراش می رفته و این ها کلا قابل عوض شدن نیست؟

  15. کاربران زیر از mghasemi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4473
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    من قبلا به بچه ها هم گفتم که رفیقای من همه پسرن...این دخترم یخورده شبیه منه...بودن با پسرا واسش یه امر عادیه...یعنی اگه تو ترکش کنی شاید زیاد روش تاثیر نذاره و یه پسر دیگه جاتو پر میکنه...پس قبل از اینکه شدیدا بهش وابسته شی بهتره ترکش کنی...این فقط نظر منه باقیش به خودت مربوطه

  17. کاربران زیر از leila22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4128
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    12
    تشکر شده 175 بار در 127 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    شما اصلا نباید طرف این دوستی ها و این جور افراد برید . شما خودت جواب خودت رو داری میدی . اینکه این دختر متاسفانه راه کج رو داره میره و علاقه شما هم علاقه پوچ و کاذبه
    برای زندگی ایندتون هدف معیین رو در نظر بگیرید و بیهوده بفکر این نوع علاقه ها و .. نباشید که اصلا عاقبت خوشی نداره
    برای ازدواج یک فرد سالم و صالح رو در نظر بگیرید که اهل زندگی باشه . و همینطور شما هم باید این گونه باشید . اصلا سراغ این رابطه نرید
    برای رفع تنهایی با دوستان همجنس و سالم خود تا میتوانید معاشرت کنید و سعی در جلب دوستان بیشتر و خوب باشید
    موفق باشید
    امضای ایشان
    "اگر امیدی نداری ... امید بساز "
    "あなた
    望を作る希望しない場合は"
    ..........................................
    "


  19. کاربران زیر از aikido بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3322
    نوشته ها
    213
    تشکـر
    118
    تشکر شده 146 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    سلام درسته که سن شما از20سال گذشته ولی این باعث نمیشه که فکرکنید افکاربچگی تون رو کناگذاشتین الان داغ عشقه که شما روتومسیرخودتون ثابت نگه داشته.شک نکنید که بعد ازازدواج با اون دختر همین اختلاف فرهنگ شمامشکلات بزرگ تری روبه وجودمیاره.
    امضای ایشان
    توراباغیرمی بینم
    صدایم درنمی آید
    دلم میسوزدوکاری
    زدستم برنمی آید......


  21. کاربران زیر از خسته دل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4526
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    10
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    سلام به نظر من بیشتر جوونا مخصوصا توسن و سال شما دچار تردید در مورد خودشون و کارهای که میخوان و یا میتونن انجام بدن میشن و پیشنهادی که
    دارم اینه : با خودت روراست باش و اعتماد کن تصمیم قطعی و مطمئن بگیر و به آنچه برای آینده تصمیم میگیری مصمم باش, حتما میتونی

  23. کاربران زیر از earth بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    البته این برمیگرده به خواست جامعه که الان همه دوس دارن ادمای خیلی موفق و مرتب و ... باشن

    همه دوست دارن که کامل باشن و هیچ نقصی نداشته باشن ...

    و در این مورد از تغییر قیافه گرفته تا تغییر در فرم حرف زدن و رفتار رو در همه سطوح بین مردم داریم ...

    اینکه همه از موقعیت خودشون ناراضی ان و میخوان همه چی درست باشه ...

    خب برای این دوستمونم همین اتفاق افتاده ... ایشون تصمیم به تغییر گرفته ان ...

    تغییری که باید از خونه و مدرسه شوع میشد ولی کسی بهش اهمیت نداده ...

    الان که شخصیت ایشون شکل گرفته خب معلومه که تغییر براشون خیلی سخته ....و نمیتونن اون چیزی رو که ازش انتظار دارن رو بدست بیارن

    و این خودش در مراحل بعد باعث عدم اعتماد بنفس و ناامیدی میشه ...

    پس واقعا" سخته که ایشون در این دنیای رنگارنگ بخواد خودشو پیدا کنه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  25. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط خسته دل نمایش پست ها
    سلام درسته که سن شما از20سال گذشته ولی این باعث نمیشه که فکرکنید افکاربچگی تون رو کناگذاشتین الان داغ عشقه که شما روتومسیرخودتون ثابت نگه داشته.شک نکنید که بعد ازازدواج با اون دختر همین اختلاف فرهنگ شمامشکلات بزرگ تری روبه وجودمیاره.
    دقیقا" همینه ... ایشون بیست سال داره و باید در این مورد حسابی تجربه کسب کنه ...

    ولی خونواده و جامعه در این شکلگیری شخصیت خیلی نقش داره ...

    اگه خانواده ها مثل قبل بودن و در کنار هم زندگی میکردن الان اینقدر بچه ها تنها نبودن و اجتماعی بار میومدن ...

    این هدیه رفتم خونواده ها در لاک تنهای خودشونه و واقعا" سخته که کسی بخواد این لاک رو بش************ه ...

    الان بیشتر جوونای ما در گیر این تنهایی شدن ..

    و بعد دچار خودبزرگ بینی میشن و یه جورایی از تنهایی فقط و فقط خودشونو میبینن...

    بعد این شخص میخواد با این روحیه ازدواج کنه و تشکیل خونواده بده و بعد از اون بچه هایی رو هم تربیت بکنه ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  26. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4510
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط خسته دل نمایش پست ها
    سلام درسته که سن شما از20سال گذشته ولی این باعث نمیشه که فکرکنید افکاربچگی تون رو کناگذاشتین الان داغ عشقه که شما روتومسیرخودتون ثابت نگه داشته.شک نکنید که بعد ازازدواج با اون دختر همین اختلاف فرهنگ شمامشکلات بزرگ تری روبه وجودمیاره.
    بله، در قدم اول می خوام ادامه ی زندگیم در کنار همین "داغ عشق" باشه تا هم انگیزه کافی برای تکراری نشدن و هم به قول معروف leverage کافی برای محبت کردن و خوب موندن داشته باشم.
    اختلاف فرهنگ، ببینید نه من خانواده مذهبی ای دارم نه ایشون، ایشون اهل یک شهرستان هستن و 5 تا خواهر برادر و من تک فرزند که راستش این از ایده آل هام بود که همسرم خانواده بزرگی داشته باشه
    علاوه بر این اون اذیت هایی که ایشون در ابتدای کار می کرد ربطی به فرهنگ نداره اون خانومیم که می گفتن دوستام همه پسرن منم دوستام دختر توشون زیاد بود ولی نمی اومدن خونمون!
    یا شبیه به این، مثل این می موند که تا دعوامون بشه من از لج بازی با کسی دوست بشم.
    پس لطفاً بی بند و باری رو با "آزادی" اشتباه نگیریم، این خواهشم هست.
    ایشون با خیلی شرایط من کنار اومدن و منم با گذشتشون، قرارم نیست به روش بیارم چیزیو فقط قراره مطمئن شم عوض شده همین.

  27. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4510
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط earth نمایش پست ها
    سلام به نظر من بیشتر جوونا مخصوصا توسن و سال شما دچار تردید در مورد خودشون و کارهای که میخوان و یا میتونن انجام بدن میشن و پیشنهادی که
    دارم اینه : با خودت روراست باش و اعتماد کن تصمیم قطعی و مطمئن بگیر و به آنچه برای آینده تصمیم میگیری مصمم باش, حتما میتونی
    بله شک و تردید هست، یه جورایی انگار انتهای یه تونلیم که بیرونش رو نمی دونیم، تصمیم قطعی و مطمئن با اطلاعات کافی به دست میاد و متاسفانه اطلاعات من در این زمینه و در مورد ایشون کافی نیست، الانم هدف اصلیم اول بهتر کردن خودم هست و دوم مطمئن شدن به این که کاری که می کنم درسته.

  28. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4510
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    البته این برمیگرده به خواست جامعه که الان همه دوس دارن ادمای خیلی موفق و مرتب و ... باشن

    همه دوست دارن که کامل باشن و هیچ نقصی نداشته باشن ...

    و در این مورد از تغییر قیافه گرفته تا تغییر در فرم حرف زدن و رفتار رو در همه سطوح بین مردم داریم ...

    اینکه همه از موقعیت خودشون ناراضی ان و میخوان همه چی درست باشه ...

    خب برای این دوستمونم همین اتفاق افتاده ... ایشون تصمیم به تغییر گرفته ان ...

    تغییری که باید از خونه و مدرسه شوع میشد ولی کسی بهش اهمیت نداده ...

    الان که شخصیت ایشون شکل گرفته خب معلومه که تغییر براشون خیلی سخته ....و نمیتونن اون چیزی رو که ازش انتظار دارن رو بدست بیارن

    و این خودش در مراحل بعد باعث عدم اعتماد بنفس و ناامیدی میشه ...

    پس واقعا" سخته که ایشون در این دنیای رنگارنگ بخواد خودشو پیدا کنه

    در مورد خط اولتون درنیافتم "خواست جامعه" مطرح بود یا "خواست افراد"، انسان موجود کمال طلبی هست و بدیهیست بخواد همیشه به بهترین برسه، لزومی نداره محقق بشه این هدف ولی اینطوری از "بدترین" خیلی فاصله می گیره.
    بله شخصیتم شکل گرفته و تغییرش ممکن شاید به نظر نیاد، ولی به امید خدا تلاشم رو می کنم، هرچند باید بگم این پستتون یه مقدار زیادی به نیمه خالی لیوان اضافه کرد :d
    ولی نیمه خالی هم از هوا پره، منم از آرزو

    "مرغ چون از زمین بالا پرد ، اگر چه به اسمان نرسد این قدر باشد که از دام دور باشد ، همچنین اگر کسی درویش شود و به کمال درویشی نرسد ، این قدر هست که از زمره ی خلق و اهل بازار ممتاز باشد ."

  29. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4510
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa42 نمایش پست ها
    دقیقا" همینه ... ایشون بیست سال داره و باید در این مورد حسابی تجربه کسب کنه ...

    ولی خونواده و جامعه در این شکلگیری شخصیت خیلی نقش داره ...

    اگه خانواده ها مثل قبل بودن و در کنار هم زندگی میکردن الان اینقدر بچه ها تنها نبودن و اجتماعی بار میومدن ...

    این هدیه رفتم خونواده ها در لاک تنهای خودشونه و واقعا" سخته که کسی بخواد این لاک رو بش************ه ...

    الان بیشتر جوونای ما در گیر این تنهایی شدن ..

    و بعد دچار خودبزرگ بینی میشن و یه جورایی از تنهایی فقط و فقط خودشونو میبینن...

    بعد این شخص میخواد با این روحیه ازدواج کنه و تشکیل خونواده بده و بعد از اون بچه هایی رو هم تربیت بکنه ...

    نمی دونم برداشتم غلطه یا نه ولی فک کنم از خط آخرتون این به ذهنم رسید که نسل امثال من باید منقرض بشه :دی
    اگر به واکنش های شیمیایی آشنایی داشته باشین ما الان در گذر از نوجوانی به جوانی یه چیزی تو مایه های پیچیده فعالیم!
    نتیجتاً این که آدم دیدم خیلی تنها تر از من و خیلی با مشکلات پیچیده که حتی در جواب دادن مشکل داشت و چیزی شبیه زوزه ازش خارج می شد!
    پدرش فوت کرد، امید رفت بهش، فشار اومد روش، رفت سر کار، به خیلی مشکلات خورد ولی تو سه ماه شد یه آدم کاملا اجتماعی و زبر و زرنگ.
    چون مساله مشابه رو حل شده "دیدم" این حرفای ناامید کننده زیاد جالب نیومدن به چشمم، البته واقعا ازتون متشکرم بابت وقت گذاشتنتون، خدا جبران کنه براتون

    همیشه شاد و موفق باشین
    نیایش هاتون پذیرفته

  30. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3322
    نوشته ها
    213
    تشکـر
    118
    تشکر شده 146 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mghasemi نمایش پست ها
    بله، در قدم اول می خوام ادامه ی زندگیم در کنار همین "داغ عشق" باشه تا هم انگیزه کافی برای تکراری نشدن و هم به قول معروف leverage کافی برای محبت کردن و خوب موندن داشته باشم.
    اختلاف فرهنگ، ببینید نه من خانواده مذهبی ای دارم نه ایشون، ایشون اهل یک شهرستان هستن و 5 تا خواهر برادر و من تک فرزند که راستش این از ایده آل هام بود که همسرم خانواده بزرگی داشته باشه
    علاوه بر این اون اذیت هایی که ایشون در ابتدای کار می کرد ربطی به فرهنگ نداره اون خانومیم که می گفتن دوستام همه پسرن منم دوستام دختر توشون زیاد بود ولی نمی اومدن خونمون!
    یا شبیه به این، مثل این می موند که تا دعوامون بشه من از لج بازی با کسی دوست بشم.
    پس لطفاً بی بند و باری رو با "آزادی" اشتباه نگیریم، این خواهشم هست.
    ایشون با خیلی شرایط من کنار اومدن و منم با گذشتشون، قرارم نیست به روش بیارم چیزیو فقط قراره مطمئن شم عوض شده همین.
    سلام .دوست عزیز توبه چی میگی فرهنگ؟برترین کنکور فرهنگ روبرام تعریف کن!!
    تویه پسردرس خون هستی ازاوناش که خودت هم میدونی چی میگم .پیداکردن ادرس برات مشکله!منزوی وخجالتی هستی !ومهم ترین چیزاینه که گذشته همسرت برات اصلامهم نیست واین طرزفکرت کاملاغلطه.دختری که شمابهش دلبستی خودت داری بازبون خودت میگی باخیلی هابوده وتاآخرشب هم بیرون بوده باهاشون!پس مشخصه بعدازازدواج هم این کارهاش قرارنیست ترک بشن چون بهشون عادت کرده ترک کردنشون خیلی سخته.این اسمش نداشتن تفاهم وفرهنگ بین دونفره!شمادوتافقط توی یه چیزباهم مشترک هستید واون هم روحیه خوش گذرون بودن وبی تفاوتی تون نسبت به همدیگه است....
    امضای ایشان
    توراباغیرمی بینم
    صدایم درنمی آید
    دلم میسوزدوکاری
    زدستم برنمی آید......


  31. کاربران زیر از خسته دل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4510
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط خسته دل نمایش پست ها
    سلام .دوست عزیز توبه چی میگی فرهنگ؟برترین کنکور فرهنگ روبرام تعریف کن!!
    تویه پسردرس خون هستی ازاوناش که خودت هم میدونی چی میگم .پیداکردن ادرس برات مشکله!منزوی وخجالتی هستی !ومهم ترین چیزاینه که گذشته همسرت برات اصلامهم نیست واین طرزفکرت کاملاغلطه.دختری که شمابهش دلبستی خودت داری بازبون خودت میگی باخیلی هابوده وتاآخرشب هم بیرون بوده باهاشون!پس مشخصه بعدازازدواج هم این کارهاش قرارنیست ترک بشن چون بهشون عادت کرده ترک کردنشون خیلی سخته.این اسمش نداشتن تفاهم وفرهنگ بین دونفره!شمادوتافقط توی یه چیزباهم مشترک هستید واون هم روحیه خوش گذرون بودن وبی تفاوتی تون نسبت به همدیگه است....
    1- دعوایی ندارم
    2- معنی فرهنگ از نظرم پیدا کردن آدرس نیست، هرکسی معایبی داره، هیچ کس کامل نیست و من هدفم از بیان کامل ضعفام مسخره شدن نبود.
    3- بله به نظرم گذشته غلط اگه فرد واقعا ازش پشیمون باشه قابل بخشش هست و شخص نباید بره بمیره، و اگه مطمئن بودم این کارا ترک نمی شه قطعا می رفتم، هیچ کسم خدا نیست که بگه کسی نمی تونه عوض شه چون از بهترین بدترین شدن و برعکسش تو مدت زمان خیلی کم و به دلایل مشابه رو دیدم بارها.
    4- بله درس خون هستم، اما نمی دونم از کدوماش و نمی دونم چی می گید، منزوی و خجالتی هم دیگه در اون حد منظورم نیست، بله دختر بازی نکردم، تیکه نمی ندازم، دعوا عملاً نمی کنم مگه مجبور باشم، رشوه دادن به ارشاد رو بلد نیستم، خوشم نمیاد برم سفره خونه با دوستای دانشگاهای دیگم و دختراشون و این مسخره بازیا. حالا اگر اسم این ضعف هست درست حق با شما.
    5- ایشون گذشته ای داره، من هم عیب هایی، ایشون به خاطر من از خیلی چیزا گذشته من هم گذشتم، پس اینم نمی تونه دلیلی برای محکوم کردن باشه، آدمی تا نفس می کشه یعنی امیدی به تغییرش هست، اگه نبود که باید همینجوری شیفت داده می شدیم به جایگاه اخرویمون.

    با تشکر

  33. کاربران زیر از mghasemi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3322
    نوشته ها
    213
    تشکـر
    118
    تشکر شده 146 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : با زندگیم چه کنم

    اینجاکسی باکزسی دعوایی نداره کسی هم کسی روتحقیرنمیکنه اینجا همه قصدشون اینه که به هم کمک کنن .قصدمن هم فقط این بود که بهتون بگم یک عمرزندگی شوخی نیست وباید منطقی تصمیم گرفت.موفق باشید!
    امضای ایشان
    توراباغیرمی بینم
    صدایم درنمی آید
    دلم میسوزدوکاری
    زدستم برنمی آید......


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با مشاغل دولتی آشنا نیستم
    توسط abbas_LLI در انجمن مشاوره شغلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 01-28-2017, 10:21 AM
  2. از زندگی با همسرم خوشحال نیستم
    توسط Hamed Toprak در انجمن دوست داشتن همسر
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 06-11-2016, 11:22 PM
  3. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 06-24-2015, 06:31 AM
  4. این موها زائد نیستن!
    توسط Artin در انجمن زیبایی پوست و مو
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-26-2013, 12:34 PM
  5. تضمین سلامتی با این نوع گریستن
    توسط R e z a در انجمن سایر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-14-2013, 01:26 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد