صفحه 1 از 2 12
نمایش نتایج: از 1 به 50 از 66

موضوع: ازدواج مدرن یا سنتی

5200
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    ازدواج مدرن یا سنتی

    من 3 ماهه با ی اقا پسری دوستم اونم منو خیلی دوست داره قصدمون ازدواجه خانواده هامون میدونم اما اون شمالیه من اراکی ام
    خانوادم منو تحت فشار گذاشتن ک اون حتما بیاد جلو واسه اشنایی اما اون ترم 5 دانشگاه هست و میگه من تا درسم تموم نشه نمیتونم خانوادمو بیارم ازین طرفم خاستگارای خوبی دارم که بعضیاشون موقعیت خوبی دارن اما دل من با عشقمه ولی خانوادم که بامن حرف میزنن دو دل میشم ازین طرف امید(عشقم) میگه اگه بری خود کشی میکنم من باید 2 سال بخاطرش همه سختی رو تحمل کنم ولی اون حتی حاضر نیست بیاد جلو واسه اشنایی دو خانواده
    خانواده من فقط هدفشون اشناییه نه عقد
    شما بگین من چه کار کنم؟؟؟؟

  2. کاربران زیر از DELBAR بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    بازم باهاش صحبت کن و تحت فشارش بزار.یجوری رفتار کن که بفهمه تا وقتی نیومده ازین قضیه ناراحتی
    اگر هم میتونی خودتو خونواده تو قانع کنی صبر کن تا دانشگاهش تموم بشه بعد

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط DELBAR نمایش پست ها
    من 3 ماهه با ی اقا پسری دوستم اونم منو خیلی دوست داره قصدمون ازدواجه خانواده هامون میدونم اما اون شمالیه من اراکی ام
    خانوادم منو تحت فشار گذاشتن ک اون حتما بیاد جلو واسه اشنایی اما اون ترم 5 دانشگاه هست و میگه من تا درسم تموم نشه نمیتونم خانوادمو بیارم ازین طرفم خاستگارای خوبی دارم که بعضیاشون موقعیت خوبی دارن اما دل من با عشقمه ولی خانوادم که بامن حرف میزنن دو دل میشم ازین طرف امید(عشقم) میگه اگه بری خود کشی میکنم من باید 2 سال بخاطرش همه سختی رو تحمل کنم ولی اون حتی حاضر نیست بیاد جلو واسه اشنایی دو خانواده
    خانواده من فقط هدفشون اشناییه نه عقد
    شما بگین من چه کار کنم؟؟؟؟
    بهش بگو خانواده من باید تورو بشناسن که اجازه بدن حداقل با تو رابطه منظورم همون دوستی ودر ارتباط بودنه داشته باشم ...
    بهتره یه سری چیزهارو براش مشخص کنی که فکرنکنه هرجور اون میخواست باید پیش بره ...

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط النا 20 نمایش پست ها
    بازم باهاش صحبت کن و تحت فشارش بزار.یجوری رفتار کن که بفهمه تا وقتی نیومده ازین قضیه ناراحتی
    اگر هم میتونی خودتو خونواده تو قانع کنی صبر کن تا دانشگاهش تموم بشه بعد
    عزیزم من باش حرف زدم هروقت بحث میکنیم سریع دعوامون میشه و میگه دوست داری ازدواج کنی برو ازدواج کن یا میگه تو بخاطر من مگه چه کار کردی فقط خاستگاراتو رد کردی؟؟؟
    بهش میگم همینشم کلیه خاستگارام موقعیتاشون خوبه میگه خب ردشون نکن منم میرم خودمو میکشمو ال مینکم فلان میکنم بخدا موندم چه کار کنم باهاش بحث میکنم سریع قهر میکنه و فرار میکنه از بحث دوستش دارم میخام بیاد جلو ولی هروقت میگم بهش میگه خانوادش نمیان .... همه جوره من تحت فشارم خانوادم ی طرف اونم یه طرف دیگه
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    ممنون امین.
    ولی میگه من نمیتونم بیام جلو میگه اگه منو میخای پام بمون تا درسم تموم شه برم سر کار تازه میخاد بره شهر خودشون کار پیدا کنه و منم میخاد ببره اونجا...منم ترم اخرم و بهمن کنکور ارشد دارم حساب کردم باید بخاطرش حداقل 3 سال صبر کنم تا بتونیم ازدواج کنیم
    اون هیچ جووووره نمیاد جلو میگه خانوادم نمیان اصلا براش مهم نیست خانواده منم ادمن و دوست دارن طرف حساب دخترشون رو بشناسن
    موندم چه کار کنم..........
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    به نظرم این یکم غیر منطقی و مشکوک به نظر میرسه که حاضر نیس به قول خودت حتی برای آشنایی پا پیش بذاره نه عقد
    3 ماه هم خیلی زیاد نیس برا شناخت همدیگه که اینقد مطمینی دوست داره در حالی که خودتم میگی هیچ جوره جلو نمیاد بخاطر تو.پس چجوری دوست داره؟چطوری اینو فهمیدی؟گفتنه اینکه خودمو میکشم و ازین حرفا...دلیلی نمیشه برای اثبات عشق.بلکه شاید یکمم غیر طبیعی و مصنوعی هم جلوه کنه خودشو!!

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط النا 20 نمایش پست ها
    به نظرم این یکم غیر منطقی و مشکوک به نظر میرسه که حاضر نیس به قول خودت حتی برای آشنایی پا پیش بذاره نه عقد
    3 ماه هم خیلی زیاد نیس برا شناخت همدیگه که اینقد مطمینی دوست داره در حالی که خودتم میگی هیچ جوره جلو نمیاد بخاطر تو.پس چجوری دوست داره؟چطوری اینو فهمیدی؟گفتنه اینکه خودمو میکشم و ازین حرفا...دلیلی نمیشه برای اثبات عشق.بلکه شاید یکمم غیر طبیعی و مصنوعی هم جلوه کنه خودشو!!
    منم موافقم با النا ..
    تو چه تضمینی داری که این پسره بعد دوسالو چمیدونم کار پیداکردنو .... به پای تو بمونن . اومدیم خانوادش مخالفت کردن ؟ پس آینده تو چی میشه ؟؟؟
    هیچوقت به حرف اینجوری اعتماد نکن . بعد تو میمونی و یه عالمه حرف هایی که عملی نشدن

  9. کاربران زیر از a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    2905
    نوشته ها
    49
    تشکـر
    3
    تشکر شده 29 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دو راهی

    اگه عاشق تو بود برا به دست آوردنت هر کاری میکرد عشق به این سادگیا نیست خیلی پیچیدس

    بهتره یه بهش بگی به یکی از خواستگارام جواب بله دادم اگه کاری نکنی باهاش ازدواج میکنم تا واکنشش رو ببینی

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    میگه دوستم داره میگه عاشقمه بهش میگم ی بار مامانت زنگ بزنه فقط ی زنگ ساده که مامانم بفهمه دوستم داری بفهمه حرفات دروغ نیست میگه نمیزنه چون بابام نمیذاره خداروشکر خودش 2 تا خاهر مجرد داره یعنی مامانش اینقدر نفهمه که نمیگه دختر مردمم عین دختر من ابرو داره دل داره خانواده داره
    دیشب همش باهاش بحث کردم اخرش گفت حق با تو من نمیام جلو برو ازدواج کن
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط amin نمایش پست ها
    منم موافقم با النا ..
    تو چه تضمینی داری که این پسره بعد دوسالو چمیدونم کار پیداکردنو .... به پای تو بمونن . اومدیم خانوادش مخالفت کردن ؟ پس آینده تو چی میشه ؟؟؟
    هیچوقت به حرف اینجوری اعتماد نکن . بعد تو میمونی و یه عالمه حرف هایی که عملی نشدن
    امین بخدا هرچی گفت گفتم چشم....
    روزی ک امد جلو گفتم من نمیام گیلان زندگی کنم گفت باشه من میام اراک
    گذشت بعد از ی ماه گفت بریم تهران زندگی کنیم اراک کار نیست گفتم چشم منم ارشدمو میزنم تهران بخاطر تو.
    گذشت ماه دوم گفت من تهران کار پیدا نمیکنم گیلان میخام برم تو نظام پلیس بشم
    من خرم گفتم باشه میریم گیلان بخاطر تو.... گیر داد باید دانشگاهتو بزنی گیلان بهش گفتم میزنم ب شرطی که قبلش بیای خاستگاری حساب کرد دید اون موقع تازه ترم 6 هست نمیتونه بیاد گفت نه نمیام
    گفتم پس من چ کار کنم؟؟ میگه برم سر کار بعد میام خب اون موقع دیگه میخام نیای اخه انگار خانواده من ادم نیستن فقط خانواده خودش مهمن میگه خانوادت اگه تورو دوست داشته باشن و ب نظرت اهمیت بدن صبر میکنن خانواده منم ازین طرف میگن اگه اونا پسرشونو میخان میان جلو فقط واسه اشنایی بخدا مامانم میگه اونا بیان ببینیم خانواده خوبین نه عقد مفصل میخام ن هیچی بعد از اشنایی دو خانواده باباتو راضی میکنم تورو بده بهشون اما اون میگه من تا 3 سال دیگه نمیام جلو .... خب مامان من حق داره نفرینم کنه
    بخدا روز نیست با مامانم دعوا نکنم سر این پسر
    دارم دیوونه میشم
    نمیدونم تاوان کدوم گناهو دارم میدم
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط taekwondo نمایش پست ها
    اگه عاشق تو بود برا به دست آوردنت هر کاری میکرد عشق به این سادگیا نیست خیلی پیچیدس

    بهتره یه بهش بگی به یکی از خواستگارام جواب بله دادم اگه کاری نکنی باهاش ازدواج میکنم تا واکنشش رو ببینی
    صد بار بهش گفتم بابا من خاستگار دارم بعضیاشون خوبن میگه خب اگه خوبن برو ازدواج کن منم میرم میمیرم
    اصلا دوست خودش خاستگارم بود قبول نیمکنه بیاد جلو فقط واسه اشنایی نمیاد میگه بابام نیماد مامانم نمیاد زوده صبر کن ب پام بمون
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط DELBAR نمایش پست ها
    امین بخدا هرچی گفت گفتم چشم....
    روزی ک امد جلو گفتم من نمیام گیلان زندگی کنم گفت باشه من میام اراک
    گذشت بعد از ی ماه گفت بریم تهران زندگی کنیم اراک کار نیست گفتم چشم منم ارشدمو میزنم تهران بخاطر تو.
    گذشت ماه دوم گفت من تهران کار پیدا نمیکنم گیلان میخام برم تو نظام پلیس بشم
    من خرم گفتم باشه میریم گیلان بخاطر تو.... گیر داد باید دانشگاهتو بزنی گیلان بهش گفتم میزنم ب شرطی که قبلش بیای خاستگاری حساب کرد دید اون موقع تازه ترم 6 هست نمیتونه بیاد گفت نه نمیام
    گفتم پس من چ کار کنم؟؟ میگه برم سر کار بعد میام خب اون موقع دیگه میخام نیای اخه انگار خانواده من ادم نیستن فقط خانواده خودش مهمن میگه خانوادت اگه تورو دوست داشته باشن و ب نظرت اهمیت بدن صبر میکنن خانواده منم ازین طرف میگن اگه اونا پسرشونو میخان میان جلو فقط واسه اشنایی بخدا مامانم میگه اونا بیان ببینیم خانواده خوبین نه عقد مفصل میخام ن هیچی بعد از اشنایی دو خانواده باباتو راضی میکنم تورو بده بهشون اما اون میگه من تا 3 سال دیگه نمیام جلو .... خب مامان من حق داره نفرینم کنه
    بخدا روز نیست با مامانم دعوا نکنم سر این پسر
    دارم دیوونه میشم
    نمیدونم تاوان کدوم گناهو دارم میدم
    داری تاوان گناهی رو میدی که به هر ساز اون پسره میرقصی ... شاید اون پسره فقط تورو واسه تنهایی هاش بخواد ....
    به نظر من بهتره حرفه آخر روبهش بزنی و خط و نشونو براش بکشی . چه معنی داره هرچی اون گفت تو هی بگی چشم ...

    بهش بگو من خانواده راضی نیستن . مگه نمیگی عاشقمی دوستم داری .پس بیا خودی نشون بده ... پس پدر مادر تو نباید بگن این پسره میگه منتظرم ب ایس چه تضمینی میخواد بده که فردای دیگه نزنه زیرش ؟؟؟

    عزیزجان حرفتو بهش رک بزن تمومش کن . واقعا عاشقته دوستت داره با خانوادش درجریان میذاره .حداقل ش باید بیان خانواده ها همدیگه رو ببینن اصلا پسند میکنن نظرشون چیه ...
    باور کن جووونی و موقعیتای خودتو به پای حرف هایی از روی احساسات نذار که تلف میشه عمرت

  15. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    [QUOTE=amin;24687]داری تاوان گناهی رو میدی که به هر ساز اون پسره میرقصی ... شاید اون پسره فقط تورو واسه تنهایی هاش بخواد ....
    به نظر من بهتره حرفه آخر روبهش بزنی و خط و نشونو براش بکشی . چه معنی داره هرچی اون گفت تو هی بگی چشم ...

    بهش بگو من خانواده راضی نیستن . مگه نمیگی عاشقمی دوستم داری .پس بیا خودی نشون بده ... پس پدر مادر تو نباید بگن این پسره میگه منتظرم ب ایس چه تضمینی میخواد بده که فردای دیگه نزنه زیرش ؟؟؟

    از دیشب دارم باش بحث میکنم
    بهش گفتم باید خانوادتو بیاری جلو میگه نمیارم
    میگم حداقل ب مامانت بگو ی زنگ بزنه خونمون میگه بابام اجازه نمیده
    هرچی گفتم گفت نه 3 سال صبر کن
    منم گفتم نمیتونم بابام اجازه نمیده بمونم پای ی پسر که معلوم نیست حرفاش راسته یا دروغ
    گفت ب حرف بابات گوش کن
    منم گفتم بهش گوش میدم
    باهاش تموم کردم
    دلم ب حال خودم میسوزه ...
    3ماه پیش وقتی جلو امد دیدم شرایطش خوب نیست گفتم نه اینقدر التماسمو کرد اینقدر اشک ریخت ک گفتم شاید واقعا عاشقمه بهش گفتم تابستون بیا جلو گفت میام میرم خانوادمو میارم بعد از ی مدت ک دید من هم عاشقش شدم و دلبسته شدو اسبشو تازوند و هرچی خاست گفت
    منم دیدم داره زیاده روی میکنه جلوش وایسادم
    گرچه ازین 3 ماه اشنایی ما هفته ای 2 بار دعوا داشتیم سر این موضوع اخرشم میگفت منو میخای پام بمون نمیخای ازدواج کن
    منم دیگه دیدم خیلی کوتاه امدم تا اینجا و خیلی بش روو دادم گفتم توهم اگه منو میخای تشریف بیار منزل واسه خاستگاری....
    نمیدونم فقط خدا کمکم کنه
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  16. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط amin نمایش پست ها
    داری تاوان گناهی رو میدی که به هر ساز اون پسره میرقصی ... شاید اون پسره فقط تورو واسه تنهایی هاش بخواد ....
    به نظر من بهتره حرفه آخر روبهش بزنی و خط و نشونو براش بکشی . چه معنی داره هرچی اون گفت تو هی بگی چشم ...

    بهش بگو من خانواده راضی نیستن . مگه نمیگی عاشقمی دوستم داری .پس بیا خودی نشون بده ... پس پدر مادر تو نباید بگن این پسره میگه منتظرم ب ایس چه تضمینی میخواد بده که فردای دیگه نزنه زیرش ؟؟؟

    عزیزجان حرفتو بهش رک بزن تمومش کن . واقعا عاشقته دوستت داره با خانوادش درجریان میذاره .حداقل ش باید بیان خانواده ها همدیگه رو ببینن اصلا پسند میکنن نظرشون چیه ...
    باور کن جووونی و موقعیتای خودتو به پای حرف هایی از روی احساسات نذار که تلف میشه عمرت

    از دیشب دارم باش بحث میکنم
    بهش گفتم باید خانوادتو بیاری جلو میگه نمیارم
    میگم حداقل ب مامانت بگو ی زنگ بزنه خونمون میگه بابام اجازه نمیده
    هرچی گفتم گفت نه 3 سال صبر کن
    منم گفتم نمیتونم بابام اجازه نمیده بمونم پای ی پسر که معلوم نیست حرفاش راسته یا دروغ
    گفت ب حرف بابات گوش کن
    منم گفتم بهش گوش میدم
    باهاش تموم کردم
    دلم ب حال خودم میسوزه ...
    3ماه پیش وقتی جلو امد دیدم شرایطش خوب نیست گفتم نه اینقدر التماسمو کرد اینقدر اشک ریخت ک گفتم شاید واقعا عاشقمه بهش گفتم تابستون بیا جلو گفت میام میرم خانوادمو میارم بعد از ی مدت ک دید من هم عاشقش شدم و دلبسته شدو اسبشو تازوند و هرچی خاست گفت
    منم دیدم داره زیاده روی میکنه جلوش وایسادم
    گرچه ازین 3 ماه اشنایی ما هفته ای 2 بار دعوا داشتیم سر این موضوع اخرشم میگفت منو میخای پام بمون نمیخای ازدواج کن
    منم دیگه دیدم خیلی کوتاه امدم تا اینجا و خیلی بش روو دادم گفتم توهم اگه منو میخای تشریف بیار منزل واسه خاستگاری....
    نمیدونم فقط خدا کمکم کنه
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  17. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    آقا امين راست ميگه . واسه چي هر چي اون گفت شما بايد بگي چشم ولي وقتي شما ازش ميخاي به صورت منطقي بياد خواستگاري بهونه مياره!!!!!!!!!!
    ببين اين اتفاقا واسه ما هم بوده . فكر نكن تنهايي .
    منطقي باش در اين مورد و به حرف دلت گوش نكن . با يكي از خواستگارات ازداوج كن . اگه اين پسر اينقدر دوستت داشت مطمئن باش هر چه زودتر براي بدست آوردنت ميومد جلو ولي ميبيني كه تو رو واسه دست گرمي نگه داشته

  18. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    آقا امين راست ميگه . واسه چي هر چي اون گفت شما بايد بگي چشم ولي وقتي شما ازش ميخاي به صورت منطقي بياد خواستگاري بهونه مياره!!!!!!!!!!
    ببين اين اتفاقا واسه ما هم بوده . فكر نكن تنهايي .
    منطقي باش در اين مورد و به حرف دلت گوش نكن . با يكي از خواستگارات ازداوج كن . اگه اين پسر اينقدر دوستت داشت مطمئن باش هر چه زودتر براي بدست آوردنت ميومد جلو ولي ميبيني كه تو رو واسه دست گرمي نگه داشته
    بهار جان من چون عاشقش بودم دوست نداشتم از دستش بدم دوست نداشتم به همین راحتی بذاره بره....
    واسه این بود که هرچی گفت میگفتم باشه
    واسه یه دختر غریبی بدترین درده اما من حاضر بودم بخاطرش غریبی و دور از خانواده بودنو تحمل کنم .... فقط ی خاسته ازش داشتم اینکه یک بار خانوادشو بیاره جلو میگفت نمیتونم الان نمیان من تازه ترم4 ام بعد درسم میان....اولش گفت بعد درسم میارمشون یعنی 1.5 دیگه اما حالا میگه 3 سال
    من قیدشو زدم خداروشکر خدا پشتم بود و زود شناختمش
    اما ترسم ازینه ک من بخام ازدواج کنم اون بیاد زندگیمو خراب کنه
    از ترس اینم ک شده ازدواج نمیکنم حالا حالاها....
    ادمیه ک نمیشه بش اعتماد کرد بزنه سرش میاد زندگیتو سیاه میکنه
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  19. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    اگه ناراحت نمیشی باید بگم که واقعا داری خودت و خونوادتو کوچیک میکنی تا حالا هم خیلی زیاد کوچیکشون کردی.
    به نظرم اگر آینده تحمل شنیدن بعضی طعنه ها و کنایه ها و سرکوفت ها حتی به شوخی رو از خودش یا مامانش اینا رو داری ، باهاش ازدواج کن. در غیر این صورت....به راحتی بیخیالش شو اگه از من مشنوی

  20. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    عزيزم فكر كردي زندگي فقط عشقه و احساساته !!!!!!!!!
    اصلا ديگه در مورد ازدواج بهش حرفي نزن و هر خواستگاري واست اومد و ملاك هاي ازدواجتو داشت با هم ارتباط بگيرين !!!!!

    راستي ميدونه خونتون دقيقاً كجاست ؟؟؟

  21. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    پس آفرین که تصمیمتو گرفتی!!
    فعلا رو این تصمیمت باش و تمام ارتباطتو باهاش قطع کن و از همه مهم تر به خدا توکل کن تا بعد ببین چی میشی.مطمن باش کار درست رو انجام میدی اولاش سخته اما عادی میشه برات
    فعلن مهمترین چیز اینه که این تصمیمو گرفتی!!!!!!!!!

  22. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    اگه همچین آدم آنرمالیه پس شانس آوردی که توو یه شهر دیگه س! این خودش مهمه نگران نباش

  23. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    خونتونو میشناسه؟

  24. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط النا 20 نمایش پست ها
    اگه ناراحت نمیشی باید بگم که واقعا داری خودت و خونوادتو کوچیک میکنی تا حالا هم خیلی زیاد کوچیکشون کردی.
    به نظرم اگر آینده تحمل شنیدن بعضی طعنه ها و کنایه ها و سرکوفت ها حتی به شوخی رو از خودش یا مامانش اینا رو داری ، باهاش ازدواج کن. در غیر این صورت....به راحتی بیخیالش شو اگه از من مشنوی
    ازش گذشتم اما خداهم ازش میگذره؟؟
    یاد قسماش میوفتم اعصابم خورد میشه
    همیشه میگفت ب روح عموی شهیدم نمیذارم کسی تورو از من بگیره اما حالا چی شد؟؟؟خانوادش گفتن نمیایم جلو و منو اونو ازهم جدا کردن...
    تو راست میگی النا جون من خیلی خودمو کوچیک کردم براش جوری ک راحت از روم گذشت
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  25. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    عزيزم فكر كردي زندگي فقط عشقه و احساساته !!!!!!!!!
    اصلا ديگه در مورد ازدواج بهش حرفي نزن و هر خواستگاري واست اومد و ملاك هاي ازدواجتو داشت با هم ارتباط بگيرين !!!!!

    راستي ميدونه خونتون دقيقاً كجاست ؟؟؟
    اره تقریبا میدونه
    دانشگاهمونم تقریبا یکیه ...
    ولی بعیدم میاد بخاد کاری کنه اخه بهش گفتم اگه بخای ابرو ریزی کنی ازت نمیگذرم و دعا میکنم زندگیت روز ب روز سیاه تر بشه
    همیشه میگفت از نفرین میترسم
    نمیدونم فقط خداکنه بلایی سرخودش نیاره و کاری با من نداشته باشه
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  26. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    ببین عزیزم دیگه بعد از این اینکه سر خودش بلا بیاره یا نیاره دیگه کلا به تو ارتباطی نداره.فکر کن از اول توو زندگیت نبوده.حالا هم نیس. میدونم یکم سخته اما تو میتونی. به این باور داشته باش و اینو بدون همینکه الانشم این تصمیمو گرفتی خدا باهات بود و خیلی دوس ت داره.
    همه ی حرفا و چرت و پرتاشم فراموش کن که واقعا هم چرت و پرت بودن.اگه نبودن حداقل یکم میومد جلو.دیگه کلن بیخیالش شو برگرد به زندگیه عادیت و به این فکر کن که الان چقدر آزادی!
    روزی چند بار هم خدا رو شکر کن

  27. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    از آینده تم نگران نباش چون خدا هس!

    «هیچ گاه نگران فردایت نباش. خدای دیروز و امروز ، خدای فردا نیز هست.ما اولین بار است که تجربه ی بندگی میکنیم ؛ اما او قرن هاست که تجربه ی خدایی دارد!!

  28. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    اوکی عزیزم؟؟؟؟

  29. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نکنه خوابت برد؟

  30. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط النا 20 نمایش پست ها
    نکنه خوابت برد؟
    ن عزیزم بیدارم
    چششششششم بش فکر نمیکنم اصلا
    دیگه هم کاری باش ندارم
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  31. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    آفرین دختر خوب و نازنین
    امضاتم عوض کن

  32. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط النا 20 نمایش پست ها
    ببین عزیزم دیگه بعد از این اینکه سر خودش بلا بیاره یا نیاره دیگه کلا به تو ارتباطی نداره.فکر کن از اول توو زندگیت نبوده.حالا هم نیس. میدونم یکم سخته اما تو میتونی. به این باور داشته باش و اینو بدون همینکه الانشم این تصمیمو گرفتی خدا باهات بود و خیلی دوس ت داره.
    همه ی حرفا و چرت و پرتاشم فراموش کن که واقعا هم چرت و پرت بودن.اگه نبودن حداقل یکم میومد جلو.دیگه کلن بیخیالش شو برگرد به زندگیه عادیت و به این فکر کن که الان چقدر آزادی!
    روزی چند بار هم خدا رو شکر کن

    خنده داره اسمس داده بهم میگه خودخاهی میگه سر هیچ عشقو تو دل من کشتی
    اخه کجای این دنیا دفاع از حق میشه کشتن عشق؟؟
    من حقم این نیست ک 3 سال پاش بمونم و زجر بکشم که هربار دعوامون شه بگه برو خداحافظ حقم این نیست که خانوادم تو سرم بزنن که احمق پسره اگه تورو میخاد میاد جلو ن اینکه بگه برو ازدواج کن
    حق من این نیست ک بعد از 3 ماه اشنایی بگه برو ب جهنم!!!!!!!
    خدا این ادم چشه من نمیدونم
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  33. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    بابااااا بیخیااااااال
    همین آدمی که میگی تا الان کدوم کارش درست بوده که این بعدیش باشه ؟؟آیا؟؟!
    جوابه اسمساشو دیگه نده.به زودی خط و ایمیل و هرچی که ازت داره رو عوض کن.با خونوادت درمیون بذار که چیکار کردی. اگرم باز سر و کله ش پیدا شد کلن با خونوادت باش و بنداز گردن اونا. اونا خودشون درست میکنن همه چی رو. مخصوصا اگه بابات دست به کار بشه که دیگه چه بهتر

  34. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط النا 20 نمایش پست ها
    بابااااا بیخیااااااال
    همین آدمی که میگی تا الان کدوم کارش درست بوده که این بعدیش باشه ؟؟آیا؟؟!
    جوابه اسمساشو دیگه نده.به زودی خط و ایمیل و هرچی که ازت داره رو عوض کن.با خونوادت درمیون بذار که چیکار کردی. اگرم باز سر و کله ش پیدا شد کلن با خونوادت باش و بنداز گردن اونا. اونا خودشون درست میکنن همه چی رو. مخصوصا اگه بابات دست به کار بشه که دیگه چه بهتر
    بابام میدونه این اقارو خودم بش گفتم
    بابام راضی نیست ولی میگه بیاد ببینم کیه /.....
    الانم دیگه جوابشو نمیدم
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  35. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    دیگه بهشون بگو که تصمیمتو گرفتی و تمومه.بدون اونا هم خوشحال میشن ازین کارت.کی راضی میشه دخترش بره راه دور آخه...؟!

  36. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط النا 20 نمایش پست ها
    دیگه بهشون بگو که تصمیمتو گرفتی و تمومه.بدون اونا هم خوشحال میشن ازین کارت.کی راضی میشه دخترش بره راه دور آخه...؟!
    چششششششششمممممممم
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  37. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی


  38. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط النا 20 نمایش پست ها
    امضامم عوض کردم دوست جون من
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  39. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    منم با النا موافقم . به این اصلا فکر نکن که اون بلایی سرش میاد یا نه . فقط به فکر خودت و آینده ات باش . واسه ازدواج به احساسات توجه نکن .

  40. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط DELBAR نمایش پست ها
    از دیشب دارم باش بحث میکنم
    بهش گفتم باید خانوادتو بیاری جلو میگه نمیارم
    میگم حداقل ب مامانت بگو ی زنگ بزنه خونمون میگه بابام اجازه نمیده
    هرچی گفتم گفت نه 3 سال صبر کن
    منم گفتم نمیتونم بابام اجازه نمیده بمونم پای ی پسر که معلوم نیست حرفاش راسته یا دروغ
    گفت ب حرف بابات گوش کن
    منم گفتم بهش گوش میدم
    باهاش تموم کردم
    دلم ب حال خودم میسوزه ...
    3ماه پیش وقتی جلو امد دیدم شرایطش خوب نیست گفتم نه اینقدر التماسمو کرد اینقدر اشک ریخت ک گفتم شاید واقعا عاشقمه بهش گفتم تابستون بیا جلو گفت میام میرم خانوادمو میارم بعد از ی مدت ک دید من هم عاشقش شدم و دلبسته شدو اسبشو تازوند و هرچی خاست گفت
    منم دیدم داره زیاده روی میکنه جلوش وایسادم
    گرچه ازین 3 ماه اشنایی ما هفته ای 2 بار دعوا داشتیم سر این موضوع اخرشم میگفت منو میخای پام بمون نمیخای ازدواج کن
    منم دیگه دیدم خیلی کوتاه امدم تا اینجا و خیلی بش روو دادم گفتم توهم اگه منو میخای تشریف بیار منزل واسه خاستگاری....
    نمیدونم فقط خدا کمکم کنه
    یه چیزی رو خوب بدون . آدم برای دراومدن از تنهایی خودش هرکاری میکنه حتی به راحتی به طرف مقابلش میگه عاشقتم ...
    میفهمی ؟؟؟
    توباید زرنگ باشی . آدم عاشق . اخلاقش احساسش رفتارش منطقش همه چیش فرق میکنه تا باکسی که تظاهر به عشق میکنه ...
    مگه نمیگه دوستت دارم .پس بسم الله . حداقلش حداقلش خانواده شو بگه ... حداقلش حداقلش مادرش توروببینه ...

    این چه عشقیه که میگه هیچکس نباید بفهمه و خبردار بشه و شما سه سال هم منتظرش بمونید . و وقتی به همین راحتی میگه میخوای بری برو ... یعنی بدون همین الان با یه نفر دیگه هم هست ... ووقتی اونموقه به تو میگفت عاشقتم فقط میخواسته از تنهایی دربیاد ... البته این نظر رو بسته به حرف های تو دارم میزنم ....

  41. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط amin نمایش پست ها
    یه چیزی رو خوب بدون . آدم برای دراومدن از تنهایی خودش هرکاری میکنه حتی به راحتی به طرف مقابلش میگه عاشقتم ...
    میفهمی ؟؟؟
    توباید زرنگ باشی . آدم عاشق . اخلاقش احساسش رفتارش منطقش همه چیش فرق میکنه تا باکسی که تظاهر به عشق میکنه ...
    مگه نمیگه دوستت دارم .پس بسم الله . حداقلش حداقلش خانواده شو بگه ... حداقلش حداقلش مادرش توروببینه ...

    این چه عشقیه که میگه هیچکس نباید بفهمه و خبردار بشه و شما سه سال هم منتظرش بمونید . و وقتی به همین راحتی میگه میخوای بری برو ... یعنی بدون همین الان با یه نفر دیگه هم هست ... ووقتی اونموقه به تو میگفت عاشقتم فقط میخواسته از تنهایی دربیاد ... البته این نظر رو بسته به حرف های تو دارم میزنم ....
    ی بار با اصرار من و خاهشم گفتم بیا مامانمو ببین خودمم صحنه سازی کردم ک ی جوری ک مامانم نفهمه امیدو کشوندم سر راه مامانم
    مامانمم گفت حمیرا(من) رو میخای برو خانوادتو راضی کن بیا جلو حمیرا بابا داره
    اونم قبول کرد .... رفت گیلان نظرش عوض شد!
    گفت باباش نمیاد گفت بعد درسش میاد منم دوستش داشتم قبول کردم
    اما اون از عشقم سو استفاده کرد دید عاشقشم گفت درسم تموم شه برم سرکار بعد میام!!!
    2 سالش شد 3 سال
    ....
    خوبیه این رابطه این بود ک شناختمش...طی 3 ماه خوب رنگ عوض کرد....
    الانم تموم شد اخرین حرفیم ک زد این بود
    زیاد لیلی ب لالات گذاشتم دور برداشتی!!!!!!!!!
    تموم عشقش شد همین ی جمله ( برو ازدواج کن و خوشبخت باش منم خودمو نمیکشم چون تو حماقت زندگیم بودی!)
    خداجون ممنون که رفت
    ممنون که فهمیدم کیه
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  42. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    از شدت عصبانیتش این طوری باهات صحبت کرده ولی مهم نیست . خوبه که فهمیدی راه رو داشتی اشتباه میرفتی . امیدوارم از فردا لحظه های خوبی واست رقم بخوره

  43. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    از شدت عصبانیتش این طوری باهات صحبت کرده ولی مهم نیست . خوبه که فهمیدی راه رو داشتی اشتباه میرفتی . امیدوارم از فردا لحظه های خوبی واست رقم بخوره
    ممنون عزیزم
    برام دعا کنین
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  44. کاربران زیر از DELBAR بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط DELBAR نمایش پست ها
    ممنون عزیزم
    برام دعا کنین

    حتما عزیزم . سعی کن توی کلاسهایی که علاقه داری شرکت کنی تا حال و هوات عوض بشه . به روزهای خوب فکر کن

  46. کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  47. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    حتما عزیزم . سعی کن توی کلاسهایی که علاقه داری شرکت کنی تا حال و هوات عوض بشه . به روزهای خوب فکر کن
    با این گرمیه هوا و ماه رمضون فعلا نمیتونم ولی ممنون که ب فکرمی عزیزم
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  48. کاربران زیر از DELBAR بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  49. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط DELBAR نمایش پست ها
    با این گرمیه هوا و ماه رمضون فعلا نمیتونم ولی ممنون که ب فکرمی عزیزم


    مگه ساکن کجا هستین عزیزم ؟

  50. کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 45

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    مگه ساکن کجا هستین عزیزم ؟
    استان مرکزی-اراک
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  52. کاربران زیر از DELBAR بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  53. بالا | پست 46

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط DELBAR نمایش پست ها
    ی بار با اصرار من و خاهشم گفتم بیا مامانمو ببین خودمم صحنه سازی کردم ک ی جوری ک مامانم نفهمه امیدو کشوندم سر راه مامانم
    مامانمم گفت حمیرا(من) رو میخای برو خانوادتو راضی کن بیا جلو حمیرا بابا داره
    اونم قبول کرد .... رفت گیلان نظرش عوض شد!
    گفت باباش نمیاد گفت بعد درسش میاد منم دوستش داشتم قبول کردم
    اما اون از عشقم سو استفاده کرد دید عاشقشم گفت درسم تموم شه برم سرکار بعد میام!!!
    2 سالش شد 3 سال
    ....
    خوبیه این رابطه این بود ک شناختمش...طی 3 ماه خوب رنگ عوض کرد....
    الانم تموم شد اخرین حرفیم ک زد این بود
    زیاد لیلی ب لالات گذاشتم دور برداشتی!!!!!!!!!
    تموم عشقش شد همین ی جمله ( برو ازدواج کن و خوشبخت باش منم خودمو نمیکشم چون تو حماقت زندگیم بودی!)
    خداجون ممنون که رفت
    ممنون که فهمیدم کیه
    بعضی اوقا آدم خیلی دیر میفهمه که چی فکر میکردو چی تحویل گرفت ... ولی عیبی نداره ... تجربه شد واست که زندگیتو به پای حرف نذاری به پای کسی بزاری که واست واقعا انجام میده نه فقط حرف بزنه ...

    حالا شما هم از دید مثبت بگیر ... نگو عشقم بود و دلت بگیره ... بگو خوب شد که از حالا خودشو نشون داد .. بگو اگر این رابطه کش پیدا میکرد به کجا میرسید ... یه خورده مثبت اندیش که باشی دیگه راحت فراموش میکنی ....

  54. بالا | پست 47

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دو راهی

    اوه اوه .چه عزیزم .عزیزمی راه افتاده ... خدا بده از این شانسا

  55. بالا | پست 48

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط amin نمایش پست ها
    اوه اوه .چه عزیزم .عزیزمی راه افتاده ... خدا بده از این شانسا
    امین عزیز دوست خوبی که با حرفات خیلی راهنمایی و کمکم کردی
    ازت ممنونم از تک تکتون...بهار جان النا جان و شما.... خیلی بهم لطف کردین و کمکم کردین...
    من تصمیم گرفتم دیگه گول حرف نخورم و ترجیحا سنتی ازدواج کنم...
    دیگه نمیخام احساسم لطمه بخوره تا اینجا که نجابتمو حفظ کردم خدا کمکم کرده.... ازینجا به بعدم خدا کمکم کنه دیگه دل ب بچه نسپرم
    بازم ممنون امین
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  56. بالا | پست 49

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط DELBAR نمایش پست ها
    امین عزیز دوست خوبی که با حرفات خیلی راهنمایی و کمکم کردی
    ازت ممنونم از تک تکتون...بهار جان النا جان و شما.... خیلی بهم لطف کردین و کمکم کردین...
    من تصمیم گرفتم دیگه گول حرف نخورم و ترجیحا سنتی ازدواج کنم...
    دیگه نمیخام احساسم لطمه بخوره تا اینجا که نجابتمو حفظ کردم خدا کمکم کرده.... ازینجا به بعدم خدا کمکم کنه دیگه دل ب بچه نسپرم
    بازم ممنون امین
    خواهش میکنم دوسته گلم .. خوشحالم که منطقتون خوبه و راحت کنار میاید ...

  57. بالا | پست 50

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط DELBAR نمایش پست ها
    من 3 ماهه با ی اقا پسری دوستم اونم منو خیلی دوست داره قصدمون ازدواجه خانواده هامون میدونم اما اون شمالیه من اراکی ام
    خانوادم منو تحت فشار گذاشتن ک اون حتما بیاد جلو واسه اشنایی اما اون ترم 5 دانشگاه هست و میگه من تا درسم تموم نشه نمیتونم خانوادمو بیارم ازین طرفم خاستگارای خوبی دارم که بعضیاشون موقعیت خوبی دارن اما دل من با عشقمه ولی خانوادم که بامن حرف میزنن دو دل میشم ازین طرف امید(عشقم) میگه اگه بری خود کشی میکنم من باید 2 سال بخاطرش همه سختی رو تحمل کنم ولی اون حتی حاضر نیست بیاد جلو واسه اشنایی دو خانواده
    خانواده من فقط هدفشون اشناییه نه عقد
    شما بگین من چه کار کنم؟؟؟؟

    راستش شاید به حساب بدجنسی گذاشته بشه ... ولی در این موارد کسیکه نمیتونه و شرایطتش جور نیست نباید سد راه کسی بشه ...

    من از شما سوالی دارم چطور رابطه سه ماهه با این آقارو که اصلا" معلوم نیست بعد دوسال بیاد سراغت رو قبول میکنی ولی حاضر نیستی

    شرایط خوب که در جلوی شماست رو نبینی؟!؟

    هیچ انسان عاقلی نقدشو به نسیه نمیده ...

    راستش یه نصیحت میکنم ....

    کسیکه با یه مخالفت در زندگی میخواد خودکشی کنه ... اصلا" نمیتونه در ازدواج و زندگی آینده اش موفق باشه

    پس بهتره زندگی اینده رو بخاطر دوستی سه ماهه از دست ندید...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  58. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 2 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد