سلام دوستان! من تازه واردم!!!!!!!!!!!
منم همین مشکلو دارم!اما خیلی خیلی خیلی جدی تر!!!!!!!!!!!!!!خیلیم سریع نیاز ب راهنمایی دارم!
ی سال با پسری دوست بودم! خیلی رابطمون خوب بود!من نمیخواستم باهاش ازدواج کنم ب دلایلی ک همه رو مو ب مو بهش گفتم و اونم گف ک مشکلی نیستو منو بخاطر خودم میخواد!ما اون اصرارکرد و منم قبول کردم.با هم نامزد کردیم! اما کم کم سخت گیر شد و ب هرچیز کوچیکی گیرداد!هرروز بحث میکرد باهام.هم مغروره ,هم تعصبیه و هم لجباز!.... هرروزم داره بدتر از روز قبل میشه!
اونقد سخت گیر شده ک من تو خونه صب تا شب تنهام!حق ندارم بدون اجازش آب بخورم!با همه دوستام رابطم قط شده!با همه فامیلا رابطم قط شده.میه حق نداری کسی حتی داداشت بهت اس داد جواب بدی.حق نداری بیای بیرون.حق نداری با دوستات حرف بزنی.در حدی شده ککسی میاد خونمون بهم میگه بندازش بیرون وگرنه از هم جدا میشیم....دونفر از دوستام هستن ک خیلی با ایمان و محجبن اما با اونام اجازه ندارم حرف بزنم.اونام حق ندارن بیان خونمون.اگه بیان میگه باید بندازیشون بیرون.کلا رابطم ب دنیای بیرون قط شده.میگه بعد عروسی چون پیشتم نگرانت نیستم و هر جا بری باهات میام.اما الن نمیتونم بذارم بری.
پدر من 6 ساله فوت شده و ما ی خانواده سه نفری هستیم.منو مامانمو داداشم!توی ی شهرغریبیم و آشناییم نداریم ک بگم رفتو آمد تو خونمون زیاده! دارم کم کم افسرده میشم.اسم مشاور ک میارم دیونه میشه و میگه من نیازی ب این چیزا ندارم...
تعصبی در حدی ک ب من اجازه نمیده حتی پای کامپیوتر بشینم یا با اینترنت کار کنم.هر برنامه یا بازی ک داخل گوشیم میریزم باد بدونه.هر فیلمی ک نگا میکنم میگه دگه حق نداری بینی.هر کاری ک میکنم ازم ایراد میگیره و بحثمیکنه.بهم میگه هر جا خواستی بری اجاه بگیر اما وقتی اجازه میگیرمباز بحث میکنه ک تو چرا برا بیرون رفتن اجازه گرفتی و حق نداری پاتو از خونه بذاری بیرون.
تا حالام با این همه بحثو سخت گیریاش بهش حتی ی دروغم نگفتم!همیشه باهاش صادق بودم.بهم میگه مث چشاش بهم اعتماد داره!(منم بودم اگه صب تا شب تو خونه زندونیش میکردم بهش اعتماد میکردم خب!)
واقعا نمیدونم چیکار کنم و چجوری باهاش صحبت کنم.سر انکه ی لیوان قهوه بدون اجازش درست کردمو خوردم ی ماهه ک بهم اس نداده و گفته همه چی بین ما تموم شده ...ببینید من چی میکشم! شما ک خوبید بوخودا!
توی این ی ماه فقط ی بار اس داده! اونم با مامانم رفته بودم پارک نشسته بودیم ک نمیدونم از کجا فهمیده و اس داده ک من زن ولگرد نمیخوام برو ب فکر ی شوهر دیگه باش....
من چیکارش کنم اخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟