نمایش نتایج: از 1 به 15 از 15

موضوع: اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

1910
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4628
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    15
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    سلام به همه دوستان و همچنین ماه مبارک رمضان رو به همه عزیزان تبریک میگم.سرتون درد نمیارم یه خورده از مشکلم براتون میگم ممنون میشم کمکم کنین.راستش دختر خانمی هستم 21 ساله و دانشجو. 6 سال پیش وقتی دبیرستانی بودم از یکی از دبیرای دبیرستان که خانم بود خیلی خوشم اومد یه شخصیت عجیبی داشت که تا حالا تو وجود هیچکس ندیده بودم همیشه وقتی میدیدمش آرزو میکردم بتونم باهاش هم صحبت بشم یه یکسالی گدشت و من به طور عجیبی به این خانم نزدیک شدم طوریکه باهاش رفت و آمد داشتم و مرتب باهاش در تماس بودم خیلی بهش وابسته شده بودم طوریکه اگه میفهمیدم مثلا دوستام هم باهاش در تماس هستن حسودی میکردم و از دستش دلخور میشدم حتی وقتایی ازم دلخور میشد حاضر بودم همه دنیارو بهش بدم ولی ازم دلخور نباشه حتی خونواده م هم از این ماجرا با خبر بودن از اینکه علاقه خاصی بهش پیدا کرده بودم.و گاهی هم حس میکردم خونواده م تلاش میکنن که از هم دورمون کنن یه خاطر تفاوت سنی که داشتیم.البته اون هم با غروری که داشت گاهی اعتراف میکرد که به وجودم عادت کرده و من امیدوارتر و خوشحال تر میشدم.تا اینکه یه روز به تماس های تلفنی که داشت مشکوک شدم چون وقتی با دوستام حرف میزد ازم پنهون میکرد وقتی میپرسیدم جواب سربالا میداد خلاصه یه مدت همش تماس های طولانی داشت من فکر میکردم یکی داره زبرآب منو پیشش میزنه اومدم و اون شماره رو از روی تلفنش برداشتم خلاصه یه مشکل خونوادگی بود که اصلا نه به من ربط داشت نه به دوستای من وقتی فهمید که شماره از روی گوشیش برداشتم ارتباطش با من قطع کرد و ضربه روحی شدیدی به من خورد یکسال گدشت تو این یکسال کلی عذرخواهی کردم و واقعا پشیمون بودم از کاری که کردم ولی هیچ جوابی به پیامای من نمیداد تا اینکه یه روز گفت حاضر حرفامو بشوه رفتم حرف زدم روز بعد گفت نمیتونه منوببخشه منم بهش حق میدم خلاصه نزدیک روز معلم بود گفتم برم با یه هدیه شاید بتونم از دلش دربیارم اما میگفت هیچی ازمن قبول نمیکنه و نمیبخشه من گفتم شاید بیاد دم درخونه ش خیلی منتظرش شدم اما یه دفعه شوهرش اومد بیرون و با حالت فریاد و عصبانی به من میگفت چی از جون خانم من میخوای؟من سکوت کردم و رفتم الان سه سال باهم هیچ ارتباطی نداریم خیلی دلم میخواد باهاش حرف بزنم وبراش توضییح بدم اما هر بار بهم گفته که اگه مزاحمش بشم به همسرش میگه اونوقت میاد جلودرخونمون آبروریزی میکنه خلاصه یادم بود یه همکار و دوستی داشت که باهاش خیلی صمیمی بود از خواهر بهش نزدیکتر بود من سه ماه پیش رفتم هرطور شده این دوستش پیدا کردم به بهانه کتاب رفتم دیدنش البته من هم این دوستش میشناسم یه سال دانش آموزش بودم خلاصه میخوام بهش بگم که پادرمیونی کنه و یه فرصت برام بگیر اما چندتا چیز میترسم یکی اینکه همیشه میگفت دوست نداره همکاراش بفهمن که با دانش آموزیش که من باشم ارتباط دوستانه داره از طرفی نمیخوام همکارش متوجه بشه که به بهانه کتاب اومده بودم سراغش ولی هدفم چیز دیگه ست.دیگه اینکه همیشه تاکید میکرد که دوست نداره کسی از علت قطع ارتباطش با من باخبر بشه مشکل اصلی من اینجاست که نمیدونم چطوری بایدباهمکارش مطرح کنم و چی باید بگه که بتونه اون خانم قانع کنه چون مغرور.ممنون میشم اگه کمکم کنین.لازم بگم که پادرمیونی همکارش تنها راه حل منه.

  2. 2 کاربران زیر از لیلا 1846 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    سلام عزيزم . اينطور كه مشخصه از شما خيلي عصباني هست و با اين كارت خيلي ناراحت شده . بهتره بگذاري گذر زمان حلش كنه . اين جور مواقع كه وقتي طرف عصباني هست و هنوز از شما خشم داره توي وجودش ، بهتره اجازه بدي يه مدت تنها باشه و شما را نبينه بعد كه آرومتر شد برو سمتش .
    معلم شما چون به شما اعتماد داشته فكر نميكرده كه شما پاسخ منفي به اين اعتماد بدين و برين سر وسايل شخصيش .

    حالا هم ديگه نبايد برين طرفش . به نظرم صبر كنيد تا چند سال ديگه كه آتش خشم اون هم فروكش كرده باشه بعدا برين و ازش معذرت خواهي كنيد .

  4. 3 کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    خب درسته که پا درمیونی همکارش تنها پادرمیونی به حساب میاد ، بلکه شاید آخرین راه حل شما هم باشه

    به هر حال شما درسته که ایشون رو خیلی دوست داشتید ولی دوست عزیز دوستی زیاد حصار ایجاد میکنه ...

    فرد دیگه حکم یک زندانی رو داره که دایم باید مواظبش باشن ، و شما دقیقا" چنین حسی رو براش به وجود آوردید ...

    اون شاید تونسته باشه تورو ببخشه ولی نمیخواد که به روزهای گذشته برگرده ...

    از طرفی ام نمیخواد دوباره تو مثل گذشته تمام عواطف خودتو واسش خرج کنی ... عواطفی غیر قابل کنترل ...

    پس بهتره قبل از اینکه بخوای باهاش ارتباط برقرار کنی خوب بسنجی ، چون ممکنه این آخرین تلاشت باشه

    ولی خوبه که در رفتارت تغییراتی ایجاد کنی که در اینده چنین مشکلاتی به وجود نیاد
    ویرایش توسط farokh : 07-10-2014 در ساعت 06:26 PM
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  6. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    راستش هنوز معلوم نیست علت اینکه ما دخترا اینقدر به یکنفر وابسته میشیم که دیگه نمیتونیم ازش دل بکنیم ، چه مرضیه ...

    گاهی اونقدر یکی رو دوست داریم که دیگه امان و اختیار رو ازش میگیریم ، و تو کارای خصوصیش وارد میشیم ...

    به هرحال ما باید یاد بگیریم که هر کسی رو به قدر و اندازه و سهم خودمون دوست داشته باشیم ...

    و به دیگران هم چنین اجازه ای رو هم بدیم ...

    خب دیگه انسان هر وقت که در زندگیش حرص و طمع داشت ، - حالا در هر زمینه ای - به زحمت افتاده ...

    مام معتقدیم که ممکنه هنوزم ازتون دلخور باشه ... و شما دوباره اونو به زحمت بندازید

    * ولی میتونید در یک فرصت مناسب مستقیما" در مکانی با خودش روبرو بشید ...

    چون دوست نداشته که همکارش از چیزی باخبر باشه پس اگه اینکارو بکنی و اونو واسطه قرار بدی دوباره باعث دلخوری و ناراحتی شدی ...

    در غیر اینصورت باید همه چی رو فراموش کنی ...

    خب باید بپذیری که شاید ازت خوشش نمیاد که نتونسته ببخشتت ... پس توام باید این واقعیت رو قبول کنی ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  8. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4690
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 24 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    به نظرمن هر شخصی بايد احساسات خودش رو بتونه کنترل کنه و برای شخصيت خودش ارزش و بها بده . اون اگه مورد مناسبی باشه و تصميمش جدی باشه خودش اصطلاحاً ميگن :يک قدم بر ميداره يک حرکتی از خودش نشون ميده اگه اينطوری شد ارزش اينو داره که برای داشتنش خيلی کارها انجام بدی در غير اينصورت نبايد اجازه بدی دوست داشتن و عشق مانعی برای شناختن واقعی و خوشبختی زندگيت بشه
    ویرایش توسط zarzar : 07-10-2014 در ساعت 01:42 PM دلیل: چون دفعه اولی بود که وارد اين سايت شدم و امتحانی اون کلمه ( سلام ) رو فرستادم و البته هنوز هم درست و حسابی بلد ني

  10. کاربران زیر از zarzar بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4628
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    15
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    سلام از اینکه دوستان با بنده همدردی میکنن و راهنمایی میکنن نهایت تشکر را دارم و همچنین خیلی خوشحالم که دوستان خوبی را در این سایت دارم..قبلا هم گفته بودم هیچگونه نمیتونم با ایشون ارتباط برقرار کنم پس چجوری باهاشون قرار بذارم؟؟؟!!!وقتی پیام میدم جواب نمیده اگه زنگ بزنم بازم جواب نمیده و اگه گیر بدم فوری منو به شوهرش حواله میکنه یا زنگ میزنه خونه مون اعصاب خونواده بدبختمو خراب میکنه مخصوصا مادرم زود عصبی میشه...یعنی نمیتونم باهاش حرف بزنم آدم عجول و خود خواهی هر چی به صلاحش باشه رو انجام میده نکته دیگه اینجاست که همه چی بستگی به شوهرش داره اگه اون بخواد ازش با من ارتباط برقرار کنه خودش پیش قدم میشه و باهام حرف میزنه مثل الان که شوهرش ازش خواسته تحت هر شرایطی با من حرف نزنه در واقع همسرشون در ارتباط من با ایشون تنها کسی بود که منو درک میکرد و بهم راه کار نشون میداد برای اینکه به خودم وابسته ش کنم همونطور که من بهش وابسته ام..اما متاسفانه نه فرصت طلب بودم نه پررو وگرنه حال و روزم الان این نبود..

  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    خب چرا واسه خودمون سرگیجه بیاریم ...

    یه قوانینی تو این دنیا هست که شاید نتونی دلیلی واسش پیدا کنید ... مثل این مورد که شوهرش قبلا" شمارو تشویق میکرده و الان

    سد راه شما شده ... !!!

    فکر میکنم یه جور دلزدگی داره که شمام عاملش نیستید وبیشتر شوهرش در این مورد دخیله ...

    حقیقتا" راهی به نظر نمیرسه چون هر کاری تابع عرضه و تقاظاست ....

    وقتی ایشون حتی حاضر نیست با شما حرف بزنه پس دیگه راهی نمی مونه تا شاید زمان بتونه در این مورد براتون کاری بکنه ...

    کسی نمیدونه فردا چه اتفاقی میفته و چه چیزی این وسط عامل میشه که با شما رابطه برقرار کنه ...

    فقط بهتون اینو میگم که ذهن شما وصل به منبعی عظیمه و میتونه با تفکر به چیزی که میخوایت ، شمارو برسونه ...

    فقط باید در این وسط زمان رو در نظر گرفت و مواظب نواهای منفی باشیم که از ضمیرناخودآگاهمون بیرون میاد ....
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط zarzar نمایش پست ها
    به نظرمن هر شخصی بايد احساسات خودش رو بتونه کنترل کنه و برای شخصيت خودش ارزش و بها بده . اون اگه مورد مناسبی باشه و تصميمش جدی باشه خودش اصطلاحاً ميگن :يک قدم بر ميداره يک حرکتی از خودش نشون ميده اگه اينطوری شد ارزش اينو داره که برای داشتنش خيلی کارها انجام بدی در غير اينصورت نبايد اجازه بدی دوست داشتن و عشق مانعی برای شناختن واقعی و خوشبختی زندگيت بشه
    منم همین نظرو دارم ولی گاهی دست خود ادم که نیست و احساسات غلبه میکنه و این اتفاقات میفته ...

    از قدیم گفتن وقتی کسیو خیلی دوست داری در واقع اونو تو محبت خودت زندانیش کردی ...

    البته این خانم معلم هم نباید اینقدر مسئله رو حاد کنه که دیگه ایشون حتی نمیتونه بهش نزدیکم بشه ...

    والا مگه اتفاقی بدی افتاده که دیگه نشه ببخشه و این همه ناراحتی به وجود بیاره ؟

    راستشو بخوای منم فکر میکنم این رفتارش بخاطر کار لیلاخانم نیست و اگرم بود تا الان دیگه سرد شده بود ...

    به همین خاطر میگم باید دلیل دیگه ای داشته باشه که اینجوری از خودش واکنش نشون میده ... !!!!!!
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4628
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    15
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    بازم ممنون از راهنمایی های دوستان.والا من اصلا بچه بی ادبی نیستم که نفهمم تو خصوصیات دیگران نباید دخالت کرد ولی اون روز نمیدونم چی بود و چی شد که همچین اتفاقی افتاد..پارسال هم یکبار بهم گفت که شوهرش دوست نداره دیگه منو ببینه منم الان فکر میکنم تنها سد راه من شوهرشون هستن اما چجور چطوری میشه که از خر شیطون بیان پایین نمیدونم.باز هم ممنون میشم دوستان منو با راهنمایی ها و حرفاشون خوشحال کنن.

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4628
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    15
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    جونم به جونش بسته ست وقتی از دور میبینمش تا چند روز حالم بد عصبی میشم اشتهام کور میشه حس میکنم زندگی بی معنی میشه برام فقط بخاطر اینکه یه کلمه کوچیک هم باهام حرف نمیزنه وقتی میبینمش دوست دارم باهاش حرف بزنم براش توضیح بدم حتی اگه دیگه نخواست منو ببینه مهم اینه که خیالم راحت که ازم دیگه دلخور نیست....

  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم


    خب گاهی کره ماه که از زمین و خورشید کوچیکتره میتونه یک سیاره رو به تاریکی بکشونه ...

    شما این مورد رو خیلی برای خودتون بزرگ کردید ...

    دوست داشتن خیلی خوبه ولی گاهی جلوی دیدن خیلی از چیزارو میگیره ..

    مولوی ، شاگرد شمس تبریزی بود و در این دوستی و محبت زبانزد بود چون فقط و فقط شمس رو میدید ...

    ولی شمس یک روز برای همیشه از پیشش رفت به این خاطر که جلوی رسیدن نور حقیقت رو به اون نگیره ...

    بهتره شمام باز به خودت زمان بدی و صبور باشی ...

    خب اگه مادرتون میتونه در این موضوع کمکتون کنه و یه جوری پیام شمارو بهش برسونه خیلی خوب میشد ...

    به هرحال شوهرش که همیشه خونه نیست !
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  17. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    خب منم فکر میکنم مادرت میتونه در این موضوع کمکت کنه ... چون زنه و میتونه بدون هیچ مشکلی با معلمتون ارتباط برقرار کنه...

    ولی این دیگه خیلی بی انصافیه که هنوز اینطوری رفتار میکنن ...

    خب شما یه کاری کردید و نباید تاوانش این باشه ... هرچند من فکر میکنم اون خیلی وقت منتظر بوده تا شما اینکارو بکنید ...

    تا بتونه این رابطه رو به هم بزنه ...

    و واسه اینکه کسی بهش گیر نده ، شوهرشو واسطه اینکار کرده که جلوی شما بایسته ...

    وگرنه افرادی هستن که حتی رضایت به اعدام نکردن میدن و اینطوری رفتار نمیکنن ...

    والا بخداا
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  18. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4628
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    15
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    مادرم تا پارسال ازشون خواست ببینتشون ولی تا حالا از ایشون خبری نشد راستش دیگه روم نمیشه از مادرم بخوام باهاش صحبت کنه احساس کوچکی میکنم چون هر بار باهاش قرار گذاشته یا تلفنی باهاش صحبت کرده جوابی نداده...اگه هم خیلی اصرار کنم با بی میلی باهاش صحبت میکنه دقیقا مشخص میشه که کسی مجبورش کرده باشه...خب اونم میفهمه که مادرم مجبور شده بخاطر بچه ش بهش روبزنه و قلبا حسی بهش نداره و مادرم دلش نمیخواد شخصیتش خورد بشه منم اینو نمیخوام...بخشیدن مجددا اون تنها خواسته ی منه

  19. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4628
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    15
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    چون هم محله ای هستیم برای اینکه فراموش کنه سه سال حاضر نیستم پامو از خونه بیرون بذارم میگم ممکن منو ببینه و یادش بیاد که در حقش اشتباه کردم فقط برای کارای ضروری بیرون میرم وقتی هم میبینمش همه حرفم فقط سلام میشه که حاضر به جواب دادن نیس...

  20. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3230
    نوشته ها
    76
    تشکـر
    170
    تشکر شده 72 بار در 41 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اونقدر دوستش دارم که نمیتونم فراموشش کنم

    سلام لیلا جان به نظرمن به این سمت برو که خودتو بشناسی ببین چی باعث این همه توجه شما شده چه لزومی داره[replacer_img] که این همه یک نفر رو دوست داشته باشی ارتباط بین معلم و شاگرد در یک حد مناسب خوبه فراتر اصلا زیبا نیست . اصلا و ابدا !
    امضای ایشان
    ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ماعدم ماست

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتونم فراموش کنم؟
    توسط farimah در انجمن تیپ های شخصیتی بیمارگونه
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 05-08-2014, 01:09 PM
  2. دوستش دارم نمیتونم فراموشش کنم
    توسط دلشکسته در انجمن عشق و دوست داشتن
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 04-04-2014, 08:31 AM
  3. حسادت مادر بزرگم را نمیتونم تحمل کنم
    توسط خانم دکتر اینده در انجمن روابط بین فردی
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 03-19-2014, 09:15 PM
  4. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 12-04-2013, 11:28 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد