نوشته اصلی توسط
Maral78
اول از همه سلام.من تازه تو این سایت عضو شدم وهمین امروز بود که یه سایت مشاوره ی آنلاین رو تو گوگل سرچ کردم تا مشکلم رو با شما درمیون بزارم.
من اسمم ماراله.تقریبا 15 سالمه.تازه اول دبیرستانمو تموم کردم.دبیرستانی که همه میگن بهترین دوره زندگی آدمه اما من از دبیرستان متنفرم.مشکل من اینه که من به معنای واقعی کلمه دچار روزمرگی شدم.روزام کاملا یکنواختو تکراریه.بدون هیچ اتفاق خاصی.هر روز ساعت 12 از خواب بیدار میشم و تا اخر شب پای لپ تاپمو فیلم میبینم و نت.ازینکه میبینم دوستام زندگیشون خیلی هیجان انگیزه و باحال و زندگی من اینجوری دارم افسرده میشم.دوستام هرروز میرن بیرون....اما من همیشه تو خونم.شاید ماهی 2-3بار برم بیرون.اینجوری نیست ک خودم نخوام برم.اختیار من دست خودم نیست.مامانمه ک اجازه نمیده بجز باخودش برم بیرون.احساس میکنم تو خونه زندونی شدم.مامام بیش از حد ب حرف مردم اهمیت مید.چون من تو شهر کوچیکی زندگی میکنم.
حتی اینکه چشمم 3 نمره واس هر کدوم افت نمره داشته و عینک نمیزنم و کلا اطرفم تاره.
حوصله هیچ کاریو ندارم.حتی یکی دیگه از ناراحتیام اینه ک قدم کوتاهه[154] و ی سری تمرینا دارم واس بلندی قدم اما حتی حوصله انجام اونارو ندارم.هیکلم داغون شده اما حوصله ندارم بش برسم.کوتاهی قدم حسابی اعتماد بفسمو اورده پایین.ازینکه هیچ لباسی بم نمیاد....
یه پسرعمه دارم که 18 سالشه.منو اون دوتا دوست معمولیم.به زندگیه اون حسودیم میشه.هرروز بیرونه.مدل مواشو هر هفته عوض میکنه.کلی دوست داره.و ازادیی که من ندارم.
نمیدونم چرا سوم راهنمایی اینقد عالی بود.من بخاطر کلاس ریاضی ای ک میرفتم هفته یی 2بار بیرون بودم.من عاشق شلوغی شبام...بضی وقتا ک از بیرو پنجره صدای ماشینارو میشنوم میشینم گریه میکنم.ازینکه میبینم اون بیرون زندگی جریان داره....
اینکه بضیا میگن نباید این دوران رو هدر داد و من بدون هیچ استفاده یی دارم نوجوونیمو تموم میکنم میترسم...
من از لحاظای دیگه همه چی دارم.درسم عالیه،همه قیافمو تحسین میکنن،تو مدرسه بخاطر شیطونیام و مهربونیام و اینکه هوای همرو دارم دوروبرم پر دوسته...و حالا تو این تابستون...تنهای تنها....
کسیو ندارم باهاش حرف بزم از خدا فاصله گرفتم.لطفا اگ میتونین بم کمک کنین....