سلام دوستان عزیز و گرامی نامزد من همیشه میگه عاشق منه و خیلی دوستم داره متاسفانه از سمت خانواده خودش خیلی کمبود محبت داره و خیلی محدوده جوری که همیشه میگه من اگر بابام به خاطر یه آرایش ساده انقدر بهم گیر نمیداد هیچ وقت الان آرایش و دوست نداشتم منم یه اخلاقی دارم اگر یه مشکلی بینمون پیش بیاد چند روز زمان میبره تا ذهنیتم به حالت اول برگرده اینم بگم که بین ما 5 سال اختلاف سنی هست یعنی من بزرگترم و وقتی من ناراحت میشم و بهش کم محلی میکنم اونم مثل من میشه و انتظار داره که زود همه چیز درست بشه و من از دلش در بیارم و بخاطر همین میگه تو نمیتونی منو آروم کنی و اینم بگم که خیلی از لحاظ احساسی و غریزی قویه خیلییی و همیشه دوست داره بهم نزدیک بشیم مثلا موقع هایی که من ناراحتم و دوست داره بهم نزدیک بشیم من دوست دارم اول مشکلمون حل بشه بعد بهم با آرامش نزدیک بشیم اما تا چنین اتفاقی میافته سری خیلی عصبی میشه و میکه تو نمیتونی منو آروم کنی مثلا گوشی و قطع میکنه اما وقتایی که بهش نزدیک میشم خیلی خوب میشه و همش دوست داره بازم تکرار بشه اما یه ترسی تو وجودم هست که عذابم میده میترسم در آینده من اگر ذره ای کوتاهی کنم تو این مثله از دستش بدم یا خدایی نکرده بخواد به غیر ابرز کنه احساسشو .... نمیدونم چیکار کنم بد جوری سردرگمم ممنون ومیشم کمکم کنید