نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: پیشنهاد ازدواج از طرف دختر

966
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4705
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پیشنهاد ازدواج از طرف دختر

    سلام من دختری 30ساله هستم که در مجاورت با محل کارم پسری زندگی میکنه که هر روز می بینمش بعد از مدتی بهش علاقمند شدم و همکارام هردو خانوم هستن متوجه این علاقه شدن و به من گفتن بهتره که بهش بگه ولی من قبول نکردم وقتی دیدن من فراموشش نمی کنم به طرفندی شماره اون پسرو گیر آوردن و اینطور شد که من به اون پیام دادم که میخام بیشتر باهاش آشنا بشم خلاصه اون هم بدش نیومد وکم کم متوجه شد من کی هستم وچطور اونو می بینموکلا از لحاظ کاری اصلا راضی نبود و تو مدت کمی که باهم پیام میدایم همش از مشکلاتش و گرفتاریایی که داشت میگفت .عکس منو دیده بود و شاید به احتمال زیاد خوددمم دیده بود .هر بار که خاستم ازش که همدیگرو ببینیم گفت که فعلا گرفتارمو وقت ندارم تا اینکه یه روز قرار گذاشت رفتیم همدیگرو دیدیم جالب اینجاست اون همکارام هم که از موضوع خبرداشتن تو محل قرار ما بودن و این پسرهم فهمید که اونها هم میدونن خلاصه همدیگرو دیدیم و بعد از 2-3 روز پیام میداد و حالمو می پرسد و حرفای روزمره ولی نظرشو راجع به من نمیگفت البته من از همون اول گفته بودم فقط ازدواجو قبول دارم و این آشنایی برای ازدواج باشه.من نظرشو پرسیدم اون گفت که شما از هر نظر عالی هستین ولی احساس به شما ندارم. حالا من موندمو یه عالمه سرزنش که چرا اصرار به دیدن و ملاقات کردم... چرا اینطور شد چی باعث شد . من میخاستم جلوی همکارام کم نیارم که اون منو میخاد ببینه.واسه اینکه ضایع نشم پیششون هر طور شده اونروز باوجود اینکه میخاست قرارو بهم بزنه گفتم نه باید همدیگرو ببینینم حدو 15 روز از این اتفاق گذشته و من باز هم درگیرم و به همه بدبین شدم و از طرفی چون میبینمش فراموش کردنش برام سخته . من باید چیکار کنم انگار امید دارم که ازش خبری میشه ..چیکار کنم خیلی ناراحتم.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3761
    نوشته ها
    312
    تشکـر
    197
    تشکر شده 180 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : امید

    امیدو که نداشته باش مخصوصا که اون حاضر به دیدار نمیشده و به اصرار اومده
    سعی کن روی خودت کار کنی وقتی که بتونی با وجودت حضورشو انکار کنی کم کم به بقیه هم ثابت میشه که از تو نخش اومدی بیرن

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4705
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : امید

    من نمیخام به کسی ثابت کنم فقط میخام بدونم چرا

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : امید

    شما به قول اون پسر از همه نظر عالی هستی عزیزم ولی این که به دلش ننشستی دلیلی نداره که ناراحت بشی و خودتو سرزنش کنی . قرار نیست که ما از همه خوشمون بیاد و همه هم از ما خوششون بیاد چون سلیقه ها متفاوته .
    فقط اگه خودش شروع کننده رابطه بود بهتر بود چون مرد ذاتا دوست داره که اون اول پیشنهاد دهنده باشه و شما تقریبا این قاتون رو زیر پا گذاشتی

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : امید

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    شما به قول اون پسر از همه نظر عالی هستی عزیزم ولی این که به دلش ننشستی دلیلی نداره که ناراحت بشی و خودتو سرزنش کنی . قرار نیست که ما از همه خوشمون بیاد و همه هم از ما خوششون بیاد چون سلیقه ها متفاوته .
    فقط اگه خودش شروع کننده رابطه بود بهتر بود چون مرد ذاتا دوست داره که اون اول پیشنهاد دهنده باشه و شما تقریبا این قاتون رو زیر پا گذاشتی
    دقیقا موافقم ...
    حالا تو خوشکل ترین هم که باشی . باید به دل یکی بشینی ... اگر کسی نپسندید منظور از عیب شما نیس . خو بلخره هرکس یه معیاری داره دیگه ..

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4107
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    0
    تشکر شده 18 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : امید

    با سلام....
    هر کسی واسه پیدا کردن طرف مقابلش یه سری معیار داره شما شاید اون معیار رو نداشته بودین.
    شما بهترین و خوشگل ترین دختر دنیا هم باشین شاید واسه یه نفر اون فرد مورد علاقش نباشین.
    ولی شاید واسه خیلیا شما بهترین باشین.
    شما بیا یه کاری بکن یکمی خودت رو بزن به بی خیالی و به خودت برس و به خودت فکر کن.
    درسته هر روز می بینیش ولی سعی کن کاری کنی که واست عادی بشه یا اصلا اگه توی مسیر رفت و آمدت هست مسیرت ور عوض کن.
    نباید با اسرار باهاش قرار می زاشتی یا اگه هم می زاشتی باید تکی می رفتی نه با همکارت.
    در آخر خودت رو بزن به بیخیالی و مثل قبلا به زندگیت برس
    امضای ایشان
    همه چیز یه روز درست می شه
    سعید

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : امید

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam41362 نمایش پست ها
    سلام من دختری 30ساله هستم که در مجاورت با محل کارم پسری زندگی میکنه که هر روز می بینمش بعد از مدتی بهش علاقمند شدم و همکارام هردو خانوم هستن متوجه این علاقه شدن و به من گفتن بهتره که بهش بگه ولی من قبول نکردم وقتی دیدن من فراموشش نمی کنم به طرفندی شماره اون پسرو گیر آوردن و اینطور شد که من به اون پیام دادم که میخام بیشتر باهاش آشنا بشم خلاصه اون هم بدش نیومد وکم کم متوجه شد من کی هستم وچطور اونو می بینموکلا از لحاظ کاری اصلا راضی نبود و تو مدت کمی که باهم پیام میدایم همش از مشکلاتش و گرفتاریایی که داشت میگفت .عکس منو دیده بود و شاید به احتمال زیاد خوددمم دیده بود .هر بار که خاستم ازش که همدیگرو ببینیم گفت که فعلا گرفتارمو وقت ندارم تا اینکه یه روز قرار گذاشت رفتیم همدیگرو دیدیم جالب اینجاست اون همکارام هم که از موضوع خبرداشتن تو محل قرار ما بودن و این پسرهم فهمید که اونها هم میدونن خلاصه همدیگرو دیدیم و بعد از 2-3 روز پیام میداد و حالمو می پرسد و حرفای روزمره ولی نظرشو راجع به من نمیگفت البته من از همون اول گفته بودم فقط ازدواجو قبول دارم و این آشنایی برای ازدواج باشه.من نظرشو پرسیدم اون گفت که شما از هر نظر عالی هستین ولی احساس به شما ندارم. حالا من موندمو یه عالمه سرزنش که چرا اصرار به دیدن و ملاقات کردم... چرا اینطور شد چی باعث شد . من میخاستم جلوی همکارام کم نیارم که اون منو میخاد ببینه.واسه اینکه ضایع نشم پیششون هر طور شده اونروز باوجود اینکه میخاست قرارو بهم بزنه گفتم نه باید همدیگرو ببینینم حدو 15 روز از این اتفاق گذشته و من باز هم درگیرم و به همه بدبین شدم و از طرفی چون میبینمش فراموش کردنش برام سخته . من باید چیکار کنم انگار امید دارم که ازش خبری میشه ..چیکار کنم خیلی ناراحتم.
    [replacer_img] خب مریم خانم اینکه خیلی خوبه که صادقانه به شما از حس و حالش گفته

    از طرفی شما برای خودتون باید زندگی کنید نه دیگران ... گاهی شما برای اونا تبدیل به یک فیلم عشقی میشید ...

    که اونام مثل سوپرمن میخوان مشکلات شمارو حل کنن ...

    خب برازنده شماست که از این رابطه خیلی محترمانه بیرون بیایت ...

    در ضمن چیزی رو از دست ندادید بلکه تجربه ای بدست اوردید ... حتما" باید عاشق میشدید و با تمام وابستگی این جواب منفی رو

    به شما میگفت ؟!؟

    پس خدارو شاکر باشید و تصمیم بگیرید که از این به بعد برای اینکه جلوی کسی کم نیارید ، رابطه ای رو ادامه ندید ...

    و اگرم ادامه دادید و نتیجه ای نگرفتید ، ناراحت و بدبین نباشید ... این عین زندگیه ...

    افراد در تعامل با همدیگه است که همو میشناسن و رابطه بر قرار میکنن ...

    و گاهی این مذاکرات به نتیجه میرسه گاهی هم نمیرسه ... دلیلی برای ناراحتی نیست
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  8. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : امید

    خب عزیزم ما خانوما درسته که معمولا" در این جور مسائل پیش قدم نمیشیم ، ولی این خیلی خوب بوده که شما تونستید باهاش حرف

    بزنید و از نیت درونیش با خبر بشید که دیگه برای آینده خودتون برنامه ریزی الکی نکنید ...

    خوبی ایشون خیلی صادقانه در مورد مشکلاتش صحبت کرده و به شما جواب منفی داده ...

    درصورتیکه میتونست شمارو به بازی بگیره و الی اخر...

    پس بهتره از فکرش بیرون بیایت ... و بدونید که عشق ادمو آسیب پذیر میکنه و این حال شما گواه این حرفه ...

    این پسر فارغ از اینکه به شما چه جوابی بده باید برای شما این تصور رو به همراه داشته باشه که شما چطور میخوایت با پسری که هیچ شناختی

    ازش ندارید، قرار ازدواج بذارید ... اونم در این روزگار بی اعتمادی ....؟!؟!
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  10. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد