نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: تصمیم گیری برای ازدواج

1568
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4743
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    تصمیم گیری برای ازدواج

    سلام
    من یه دختر 27 ساله و لیسانسه هستم از شهریور سال گذشته با یه پسر 24 ساله آشنا شدم تو محیط کار.همون اول یه مقدار هدفش دوستی بود اما من چون بزرگتر بودم مخالفت کردم اما خودش اصرار کرد و گفت براش مهم نیست چون بهمم میاد یه 20 نهایتا 22 سالم باشه اول ارتباطمون بعموان یه دوستی ساده شروع شد اما اون بفکر ازدواج رفت . خونوادش مخالف بودن بخاطر اختلاف برعکس سنمون و به دلمون صابون زدیم که رابطمون تا ازدواج یکیمون بیشتر نیست.پسر خیلی خوبیه و حس میکنم خیلی دوستم داره تازگی پدرش کسالت براش پیش اومد و بیمارستان بود اومد خونه دوباره هم یه چند روز بستری شد این پروسه قضیه ازدواجمون تو خونشون جدی تر شد اونقدی که گفته یا این یا هیچکس یبارم به بهونه آوردن خواهرش با من رفت دنبال خواهرش و منا دید با دیدن من نظرای منفی برداشته شد فقط باباشنمیدونست که اونم دیروز فهمید و اکی شد اما من مامانم مطمئنم که کاملا مخالفه چون خیلی سختگیره و هرکسی برامن میاد باید همه چی تموم باشه حالا موندم چیکار کنم چون گفته بابام بهتر شه سرپاشه میایم خواستگاری.نمیدونم خوب بودن طرف و خوشحال بودن باهاش و یه زندگی عاشقانه مهمه که دونفر باهم سعی کنن زندگیشونا بسازن یا اینکه طرف همه چی داشته باشه خونه و... اما نشناسیشا ندونی واقعا دوستت داره یانه
    میشه راهنماییم کنین خیلی سر در گمم نمیدونم باید برای رسیدن بهش تلاش کنم یا نه؟ازدواجمون درسته یا نه؟اگه درسته چجوری مامانما راضی کنم؟

  2. کاربران زیر از پریسان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3322
    نوشته ها
    213
    تشکـر
    118
    تشکر شده 146 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : خواهشا راهنماییم کنین

    سلام دوست عزیز درسته که شمابهم علاقه مندید ولی این علاقه به مرورزمان کمرنگ ترمیشه.اختلاف سنی هم به عرف جامعه برمیگرده که تو یه جامعه چطور بهش نگاه کنند وچه براداشتی ازش داشته باشن!تصمیم باخودته میتونی باهاش ازدواج کنی وبامشکلات متاهلی سرگرم بشی یا اینکه مجردبمونی وموردمناسب تری برات پیدابشه.اختلافات زناشویی بعدازازدواج شروع میشن تصمیم باخودتونه بیشتر درموردش تحقیق کنید بیشتر تو زدگیش واردبشید تا بفهمید چجورآدمیه اونوقت میتونید عاقلانه تصمیم بگیرید.
    امضای ایشان
    توراباغیرمی بینم
    صدایم درنمی آید
    دلم میسوزدوکاری
    زدستم برنمی آید......


  4. 2 کاربران زیر از خسته دل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4598
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    2
    تشکر شده 6 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهشا راهنماییم کنین

    پریسان عزیز حق با خسته دل مشکلات بعد از ازدواج شروع میشه ولی این بستگی به خودت داره که چه جوری باهاشون بر خورد کنی .البته با هر کسه دیگه هم ازدواج کنی مطمئنا مشکلاتی خواهی داشت .باید خصوصیات خوب و بده طرفه تو کنار هم بزاری و یه تصمیم عاقلانه بگیری.
    در مورد اختلاف سن هم منم هم دقیقا تو وضعیت تو ازدواج کردم اختلاف سن باعث مشکل تو زندگیمون نشد چون این مسئله واسه خودمون حل شده بود و زفتار همسرم طوری بود که حس نمی کردم از من کوچیکتره هر چند الان که بعد از 4 سال مشکلاتی تو زندگیم به وجود امده ته ذهنم موضوع اختلاف سن هم گاهی فکرمو مشغول میکنه
    امیدوارم بهترین تصمیم و بگیری

  6. 2 کاربران زیر از ghoghnos بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : خواهشا راهنماییم کنین

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریسان نمایش پست ها
    سلام
    من یه دختر 27 ساله و لیسانسه هستم از شهریور سال گذشته با یه پسر 24 ساله آشنا شدم تو محیط کار.همون اول یه مقدار هدفش دوستی بود اما من چون بزرگتر بودم مخالفت کردم اما خودش اصرار کرد و گفت براش مهم نیست چون بهمم میاد یه 20 نهایتا 22 سالم باشه اول ارتباطمون بعموان یه دوستی ساده شروع شد اما اون بفکر ازدواج رفت . خونوادش مخالف بودن بخاطر اختلاف برعکس سنمون و به دلمون صابون زدیم که رابطمون تا ازدواج یکیمون بیشتر نیست.پسر خیلی خوبیه و حس میکنم خیلی دوستم داره تازگی پدرش کسالت براش پیش اومد و بیمارستان بود اومد خونه دوباره هم یه چند روز بستری شد این پروسه قضیه ازدواجمون تو خونشون جدی تر شد اونقدی که گفته یا این یا هیچکس یبارم به بهونه آوردن خواهرش با من رفت دنبال خواهرش و منا دید با دیدن من نظرای منفی برداشته شد فقط باباشنمیدونست که اونم دیروز فهمید و اکی شد اما من مامانم مطمئنم که کاملا مخالفه چون خیلی سختگیره و هرکسی برامن میاد باید همه چی تموم باشه حالا موندم چیکار کنم چون گفته بابام بهتر شه سرپاشه میایم خواستگاری.نمیدونم خوب بودن طرف و خوشحال بودن باهاش و یه زندگی عاشقانه مهمه که دونفر باهم سعی کنن زندگیشونا بسازن یا اینکه طرف همه چی داشته باشه خونه و... اما نشناسیشا ندونی واقعا دوستت داره یانه
    میشه راهنماییم کنین خیلی سر در گمم نمیدونم باید برای رسیدن بهش تلاش کنم یا نه؟ازدواجمون درسته یا نه؟اگه درسته چجوری مامانما راضی کنم؟
    خب شما مدتها با هم دوست بودید و الان اعتراف کردید که خیلی پسر خوبیه ...پس شما بهتر میدونید که ایشون مناسب شماست یا خیر ...

    در این مورد که خونواده و مخصوصا" مادرت مخالفت کنه هم باید از الان باهاش سنگاتو وا بکنی ... مخصوصا" از طریق بابات وارد شو ...

    چون همیشه میگم رابطه پدرا با دخترشون خیلی بهتره ... پس میتونی از این موضع شروع کنی ...

    خب ما الان با این نظر که ایشون پسر خیلی خوبیه ، جلو میریم ... پس بهتره در همه موارد خوب فکر کنی ...

    از طرفی تعجب میکنم شما کلی رابطه داشتید و نگرانی خونواده اقا پسرو پشت سر گذاشتید ، بعد الان که میخوایت یه نتیجه ای بگیرید

    میگید سردرگمی ...؟!!؟

    بهتره این حالت رو تغییر بدی و دنبال راهی باشی که بتونی نظر مادرتو جلب کنی ...

    پس باید یواش یواش شروع به حرف زدن کنی ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  8. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : خواهشا راهنماییم کنین

    خب منم مثل دوستان بهت میگم که مشکلات بعد از ازدواج شروع میشه ...

    ولی اگه شوهر خوب و همراهی داشته باشی ، میتونی زندگی خوب و ارامی رو در میان این مشکلات داشته باشی ...

    چون مشکلات تو زندگی همه هست و شادی وقتی اتفاق میفته که ما راهی برای رفع این مشکلات پیدا میکنیم ...

    در مورد خواستگاری باید بگم که بهتره تا روز خواستگاری صبر کنی ، شاید مادرت با ازدواجتون موافقت کرد ...

    نباید در این مدت حرفی بزنی که اونو لجبازتر کنه...

    چون اگه قسمت شما به هم باشه به هم خواهید رسید ... ولی حتما دورانی رو برای نامزدی و شناخت بیشتر قرار بده چون وقتی رفت و آمد

    زیاد میشه ، میتونی طرف خودت رو بهتر بشناسی ..
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  10. 2 کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4743
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهشا راهنماییم کنین

    اما آخه چیکار کنم شما که همه تصمیم رو با خود من گذاشتید
    من 10 ماهه اونا میشناسم تو این مدتم فهمیدم پسر خوبیه اهل خیانت نیست هر کاری و جایی بخواد بره میگه اگه انتظار داره منم بگم رشد عقلیش اندازه سن جسمیش نیست بیشتر اهل کاره اهل احترام به بزرگتره و ...
    مامانم که میدونم زیر بار نمیره یجورایی میتونم بگم به هیچ وجه چون اصولا هم تنهام با بابامم نمیتونم در میون بذارم فقط خواهر تو خونم میدونه ومیشناستش خودم فکر کردم خوبه با برادرم در میون بذارم که بچه بزرگه روم نمیشه بهش بگم اما باید مث اون تلاشما بکنم
    مشکلاتا همه دارن مهم اینه چجوری بخوای حلش کنی که خودش میگه اجازه نمیدم نه خانواده من نه خانواده تو دخالت کنن نعمت حرف زدنا داریم خودمون دوتا ادم عاقل با حرف و مشورت حلش میکنیم سنمونم که هرکی ببینه نمیفهمه من بزرگترم الا اینکه یه برچسب به مانتوم بزنم حس میکنم مشکل سن رو باید دوتا خانواده باش کنار بیان که از اون اومدن چون خوهرش منا دیده و بهشون گفته چجور بودم

  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : خواهشا راهنماییم کنین

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریسان نمایش پست ها
    اما آخه چیکار کنم شما که همه تصمیم رو با خود من گذاشتید
    من 10 ماهه اونا میشناسم تو این مدتم فهمیدم پسر خوبیه اهل خیانت نیست هر کاری و جایی بخواد بره میگه اگه انتظار داره منم بگم رشد عقلیش اندازه سن جسمیش نیست بیشتر اهل کاره اهل احترام به بزرگتره و ...
    مامانم که میدونم زیر بار نمیره یجورایی میتونم بگم به هیچ وجه چون اصولا هم تنهام با بابامم نمیتونم در میون بذارم فقط خواهر تو خونم میدونه ومیشناستش خودم فکر کردم خوبه با برادرم در میون بذارم که بچه بزرگه روم نمیشه بهش بگم اما باید مث اون تلاشما بکنم
    مشکلاتا همه دارن مهم اینه چجوری بخوای حلش کنی که خودش میگه اجازه نمیدم نه خانواده من نه خانواده تو دخالت کنن نعمت حرف زدنا داریم خودمون دوتا ادم عاقل با حرف و مشورت حلش میکنیم سنمونم که هرکی ببینه نمیفهمه من بزرگترم الا اینکه یه برچسب به مانتوم بزنم حس میکنم مشکل سن رو باید دوتا خانواده باش کنار بیان که از اون اومدن چون خوهرش منا دیده و بهشون گفته چجور بودم

    خب دوست عزیز شما تنها مشکلی رو سرراهتون هست ، راضی کردن پدر و مادره که هر فرزندی خودش بهتر میدونه چطوری ،

    خونواده خودش رو قانع کنه ... خب در این مورد میتونی از واسطه خاله ای /عمه ای که به شما نزدیکه استفاده کنی ...

    و همین حرفارو که ایشون پسر خوبیه رو به خونواده شما انتقال بده ...

    پس میبینی که راه حل رو ما میدیم ولی کی و چطور انجام بشه رو شما باید طراحی کنید ...

    بهرحال ما دوستان هستیم تا بتونیم مشکل شمارو حل کنیم پس نگران نباش
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  13. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : خواهشا راهنماییم کنین

    خب عزیزم به هرحال شما باید یه راهی برای راضی کردن خونواده پیدا کنی ...

    حالا یا خودت رو میخوای بزنی به مریضی یا اینکه اصلا" باهاشون حرف بزنی و خیلی متین و با احترام باهاشون حرف بزنی

    یا اینکه یکی رو که بتونه حرف بزنه رو واسطه قرار بدی .. کسی باشه که پدر یا مادرت ازش حرف شنوی داشته باشه ...

    به هرحال باید شروع کنی و وقتی کاری رو شروع کردی ، راه های دیگه ام برات باز میشه ...

    از قدیم گفتن راه طولانی رو باید از همین دم کوچیک شروع کرد
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  15. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4743
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهشا راهنماییم کنین

    سلام ممنون از راهنماییتون ایشالا تلاش خودما میکنم چون اون تلا ش خودشا کرده و نتیجه گرفته و فقط منتظرن پدرش حالش خوب شه یکم سرپا بشه تا بیان اینجوری یه 20 روز 1 ماهی وقت دارم
    راستی قبلا نماز میخونده اما میدونید که جوونا امروز یهو یه اعتقاداتی پیدا میکنن دیشب ازش پرسیدم چرا نماز نمیخونی گفت نشستم فکرکردم دیدم برا حرف زدن با خدا نیاز نیست عربی حرف بزنم همه پیشمه براهمین و بهم گفت جلو اعتقاداتم نمیگیرم ازش خواستم با اعتقاد من هم اعتقاد شه اگه میتونه یکم فکر کرد و برا تو نمیخونم اما اگه ایشالا خدا یاری کرد و بهت رسیدم بهت قول میدم بخونم امسال چون با منه و من روزه میگیرم روزه میگیره بااینکه تو خونشون نه مامان نه بابا بخاطر سن و بیماری نمیگیرن
    دعا کنین اگه به صلاحمه مامانم زبونش بسته بشه نتونه مخالفت کنه و چون میخوام با داداشم در میون بذارم برام وقت بذاره و درست برخورد کنه و بتونه کارما درست کنه
    داداشی آجیا خیلی دعا کنین

  17. کاربران زیر از پریسان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : خواهشا راهنماییم کنین

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریسان نمایش پست ها
    سلام ممنون از راهنماییتون ایشالا تلاش خودما میکنم چون اون تلا ش خودشا کرده و نتیجه گرفته و فقط منتظرن پدرش حالش خوب شه یکم سرپا بشه تا بیان اینجوری یه 20 روز 1 ماهی وقت دارم
    راستی قبلا نماز میخونده اما میدونید که جوونا امروز یهو یه اعتقاداتی پیدا میکنن دیشب ازش پرسیدم چرا نماز نمیخونی گفت نشستم فکرکردم دیدم برا حرف زدن با خدا نیاز نیست عربی حرف بزنم همه پیشمه براهمین و بهم گفت جلو اعتقاداتم نمیگیرم ازش خواستم با اعتقاد من هم اعتقاد شه اگه میتونه یکم فکر کرد و برا تو نمیخونم اما اگه ایشالا خدا یاری کرد و بهت رسیدم بهت قول میدم بخونم امسال چون با منه و من روزه میگیرم روزه میگیره بااینکه تو خونشون نه مامان نه بابا بخاطر سن و بیماری نمیگیرن
    دعا کنین اگه به صلاحمه مامانم زبونش بسته بشه نتونه مخالفت کنه و چون میخوام با داداشم در میون بذارم برام وقت بذاره و درست برخورد کنه و بتونه کارما درست کنه
    داداشی آجیا خیلی دعا کنین
    خب درسته که ما هر لحظه که بخوایم میتونیم با خدای خودمون حرف بزنیم ...

    ولی آیا اشکالی داره اونو سر وقت مشخصی و بصورت کلاسیک انجام بدیم ؟!؟

    آیا عیب داره که ما اونو به زبان قرانی بخونیمش که خداوند از اون طریق با بنده اش حرف زده ؟

    چطور برای گرفتن مدرک و یا هر کاری ما میگیم باید کلاسیک باشه و تابع نظم و قانون خاص خودش ...

    ولی برای عبادت خداوند طبق یک قاعده خاص دلیل میتراشیم ...

    چطور وقتی میخوایم بریم مسافرت خارجی تلاش میکنیم تا به زبون اون کشور حرف بزنیم و اینو برای خودمون یه جور کلاس میبینیم ...

    ولی اگه خواستیم خدای خودمونو با زبانی که با ما حرف زده صدا کنیم ، میشه زبان عربی ؟!؟

    متاسفانه بیشتر جونای ما درگیر یه سری حرفا و مسایل شدن که راه اشتباه رو عوضی هم میرن .... بعد داد فرزندان کوروش رو درمیارن

    در حالیکه از اون فقط انداختن یک گردن بند فروهر رو یاد گرفتن ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  19. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4743
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهشا راهنماییم کنین

    سلام دوستان کجایید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دارم سکته میکنم دیشب دوباره مثل هرشب تو خونشون حرف من شده آخر شب گفت خواهرش اینا گفتن اون هفته میریم خونشون برا خواستگاری برا همین باید امروز به داداشم میگفتم الان زنگش زدم گفت خبرشا میدم کی میام کی حرف بزنم
    چیکار کنم؟دارم میمیرم
    راهی روشی برا راضی کردن مامانم اینا هست؟؟؟؟؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ازدواج اینترنتی
    توسط naughty girl در انجمن مخالفت خانواده
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 02-02-2015, 02:16 PM
  2. مشکل برخورد با جنس مخالف
    توسط رزقرمز در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 18
    آخرين نوشته: 03-13-2014, 12:28 PM
  3. چگونه از موهایمان در فصل سرما مراقب نماییم؟!
    توسط Artin در انجمن زیبایی پوست و مو
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-20-2014, 12:28 AM
  4. جواب دادن به خواستگار
    توسط raziyeh در انجمن خواستگاری
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 12-19-2013, 01:16 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد