سلام .
یه مدتی هست یعنی یه 1سالی میشه که با کسی هستم خیلی هم وسش دارم یا شادیم بهتر بگم عاشقشم
ما از همدیگه دوریم هر یک ماهی یا هر 2 یا 3هفته ای میتونیم هم دیگه رو ببینم چند وقت از رابطه ما نگذشته بود که فهمیدم دختری رو که دوست دارم بهم دروغ گفته و به جز من با کسی دیگه هم هست خواستم باهش تموم کنم ولی اینقدر گریه کرد و التماس کرد که من دوست دارم و اینا گذشت تا یک روز که من اون پسرو دیدم و باهم بحث و کل کل هم کردیم وبعدش اونیو که دوست دارم جلو همون پسر و حتی خواهرش به همه گفت که منو دوست داره و میخواد با من باشه
تو تمام این ماجراها تمام دروغ هایی که بهم گفته بود رو فهمیدم
برای مثال یه شب تولد یکی از دوستاش بود رفته بود و میخواست به همون bf قبلیش اس بده ولی اشتباه به من اس داده بود و بعدش با کلی دروغ پوشندش منم باورم شد
از اون موقه ها 4 یا 5 ماه میگذره الان هم ما با همیم ولی همیشه فکر میکنم داره بهم دروغ میگه ! بهش بدبین شدم فکر میکنم بازم داره دروغ میگه فکر میکنم داره بازیم میده یا حتی گاهی اوقات فکر میکنم با کسی رابطه بیشتر از یه دوستی داشته
ولی اونقدر دوسش دارم که نمیتونم با هاش تموم کنم اونقدر که من همه خانوادم خبر دارن ولی نمیتونم بهش اعتمتاد داشته باشم یک ساعت که با هم حرف میزنم یه چیزی میگه همش دروغاش یادم میاد یا اون پسری که باهاش دوست بوده میاد تو ذهنم
تا این مدت هزار بار دعوامون شده ولی باز بهم اشتی کردیم همشه طولانی ترین مدت قهرمون 1 یا 2 روز بوده کلی قول هم ازم گرفته که اذیتش نکنم بهش گیر ندم یا مثل این چیزا ولی همش فکر میکنم داره بهم دروغ میگه
لطفا کمکم کنید من دیونه وار دوسش دارم نمیتونم بدون اون باشم ولی این افکار عذابم میدن هم دارم خودمو نابود میکنم هم رابطمون رو
من باید چیکاررر کنم ؟