نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: نمیتونم به نامزدم اعتماد کنم؟

1941
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4767
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    نمیتونم به نامزدم اعتماد کنم؟

    سلام .
    یه مدتی هست یعنی یه 1سالی میشه که با کسی هستم خیلی هم وسش دارم یا شادیم بهتر بگم عاشقشم

    ما از همدیگه دوریم هر یک ماهی یا هر 2 یا 3هفته ای میتونیم هم دیگه رو ببینم چند وقت از رابطه ما نگذشته بود که فهمیدم دختری رو که دوست دارم بهم دروغ گفته و به جز من با کسی دیگه هم هست خواستم باهش تموم کنم ولی اینقدر گریه کرد و التماس کرد که من دوست دارم و اینا گذشت تا یک روز که من اون پسرو دیدم و باهم بحث و کل کل هم کردیم وبعدش اونیو که دوست دارم جلو همون پسر و حتی خواهرش به همه گفت که منو دوست داره و میخواد با من باشه
    تو تمام این ماجراها تمام دروغ هایی که بهم گفته بود رو فهمیدم

    برای مثال یه شب تولد یکی از دوستاش بود رفته بود و میخواست به همون bf قبلیش اس بده ولی اشتباه به من اس داده بود و بعدش با کلی دروغ پوشندش منم باورم شد

    از اون موقه ها 4 یا 5 ماه میگذره الان هم ما با همیم ولی همیشه فکر میکنم داره بهم دروغ میگه ! بهش بدبین شدم فکر میکنم بازم داره دروغ میگه فکر میکنم داره بازیم میده یا حتی گاهی اوقات فکر میکنم با کسی رابطه بیشتر از یه دوستی داشته

    ولی اونقدر دوسش دارم که نمیتونم با هاش تموم کنم اونقدر که من همه خانوادم خبر دارن ولی نمیتونم بهش اعتمتاد داشته باشم یک ساعت که با هم حرف میزنم یه چیزی میگه همش دروغاش یادم میاد یا اون پسری که باهاش دوست بوده میاد تو ذهنم

    تا این مدت هزار بار دعوامون شده ولی باز بهم اشتی کردیم همشه طولانی ترین مدت قهرمون 1 یا 2 روز بوده کلی قول هم ازم گرفته که اذیتش نکنم بهش گیر ندم یا مثل این چیزا ولی همش فکر میکنم داره بهم دروغ میگه

    لطفا کمکم کنید من دیونه وار دوسش دارم نمیتونم بدون اون باشم ولی این افکار عذابم میدن هم دارم خودمو نابود میکنم هم رابطمون رو

    من باید چیکاررر کنم ؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟

    سلام ، خوب این طبیعیه که هر چی بیشتر دوستش داشته باشین بیشتر واسش نگران هستین
    جدیدا در مورد اینکه بهش اعتمادتون کم شده صحبت کردین ؟
    نهایت رابطتتون قراره به چی ختم بشه ؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4780
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    24
    تشکر شده 20 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟

    سلام. باید مفصل باهاش صحبت کنید .یه درد ودل صمیمی. سعی کنید به جای یه دوست مقابلش بشینید وبه چشماش نگاه کنید نه به عنوان یه عاشق. بذارید باهاتون دوست وراحت باشه.اطمینان دارم اونم نمیخواد شمارو راحت از دست بده. بهش بگید فقط یک فرصت بهش میدیدوبعد از اون ممکنه برای همیشه از دستتون بده. قبل اینکه حرفی بهش بزنید خوب فکر کنید واگه اون حرفو زدید به سادگی ازش نگذرید.

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4767
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟

    بله بارها بهش گفتم که اعتماد ندارم بهش

    تا جایی رفتیم که میگه دیگه چیکار کنم که بتونی اعتماد کنی و باورت بشه من عوض شدم

    خدایش از حق نگذریم فرق زیاد کرده با اینکه کم همو میبینیم ولی از کارا و حرفاش میشه فهمید که رو راسته

    الان که فکر میکنم میبینم شاید 60 درصد مشکل از من باشه چون من نمیتونم با خودم کنار بیام یا شاید من نمیخوام اعتمااد کنم یا اصلا چه جوری اعتمااد کنم ؟؟
    اینقدر دلم برای روزای اول عشقم تنگ شده که حد نداره الانم عاشقشم دوسش دارم ولی دارم از اینکه بهش بی اعتماد و بدبین هشتم رنج میکشم من دوست ندارم این باعث جدایی ما بشه که فردا حتی خودم به خودم بگم دید حرفات حرف بود عاشق نبودی !!!
    فقط دلم میخواد با ارامش کنار عشقم زندگی کنم

    شاید باید خودم رو پیدا کنم من شاید اون خوب شده باشه واقعا و منم که دارم فاصله ایجاد میکنم با رفتارم

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4767
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟

    از نظر من رابطمون نهایتی نداره واسه همه عمره حالا من نیمدونم عمرم قراره چقد باشه این رو از روی یک احساس نمیگم اینو با عقلم میگم شاید اون از نظر احساسی از من قوی تر باشه بیشتر دوسم داشته باشه من دوسش دارم چون واقعا فکر میکنم با این دختر میتونم زندگی کنم چون شرایطش با شرایط من میخوره اخلاقش با اخلاق من میخوره

    حالا هم که دوستش دارم دیگه ب جز همه این شرایطی که گفتم

    فقط میخوام یکی کمکم کنه تا خاطرات بد رو از یاد ببرم من نیاز به باسازی فکری دارم
    من میخوام عوض شم و نمیخوام با اینکه همش بهش گیر بدم یا اذیت کنم از خودم دورش کنم ولی نمیدونم چجوری

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : نمیدونم چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟

    خب اشتباه شما در این بوده که به روش آوردی ....

    تا قبل از اون وقتی در حضور شما بود ، هیچوقت دروغ نمیگفته ولی الان خیلی راحت اینکارو اگه بخواد انجام میده ...

    چون شما اون حریم رو براش برداشتی ...

    یک قانون هست به اسم قانون پل طلایی که وقتی شما چیزی از کسی (مثل دروغ ) متوجه میشید ، نباید با گفتن اینکه شما به من دروغ میگید ..

    پل پشت سر اونو خراب کنید ... چون به هر حال شما قراره با این فرد زندگی کنید و در ارتباط باشید ...

    بلکه باید پل پشت سرشو از طلا بسازید که وقتی خواست عقب نشینی کنه با افتخار برگرده ...

    یعنی شما با گفتن اینکه از دورغ بدتون میاد و اگه روزی ببینید که کسی بهتون خیانت کرده و یا دروغ گفته برای همیشه ازش دل میکنید ...

    به طرفتون پیام خودتونو برسونید ...

    الان ایشون هم به شما ممکنه دروغ بگه و هم میدونه که انقدر عاشقش هستید که نمیتونید کاری بکنید ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : نمیدونم چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط omid_zb نمایش پست ها
    از نظر من رابطمون نهایتی نداره واسه همه عمره حالا من نیمدونم عمرم قراره چقد باشه این رو از روی یک احساس نمیگم اینو با عقلم میگم شاید اون از نظر احساسی از من قوی تر باشه بیشتر دوسم داشته باشه من دوسش دارم چون واقعا فکر میکنم با این دختر میتونم زندگی کنم چون شرایطش با شرایط من میخوره اخلاقش با اخلاق من میخوره
    حالا هم که دوستش دارم دیگه ب جز همه این شرایطی که گفتم
    فقط میخوام یکی کمکم کنه تا خاطرات بد رو از یاد ببرم من نیاز به باسازی فکری دارم
    من میخوام عوض شم و نمیخوام با اینکه همش بهش گیر بدم یا اذیت کنم از خودم دورش کنم ولی نمیدونم چجوری
    دوست عزیز اینکه بخوای فراموش کنی واقعا" به خواست خودت مربوط میشه ...

    ولی اینو صادقانه میگم ، اگه نتونی با خودت کنار بیای که متاسفانه نمیتونیدد ... پس به مردی شکاک تبدیل میشید که در آینده بخاطر

    دیر اومدن همسرت شک میکنی که کجاست ؟

    اگه با کسی حرف بزنه شک میکنید که این فرد نکنه همون فرد قبلی باشه ؟

    پس میبینی شما دقیقاگ اول جاده بدبینی و شکاک بودن قرار دارید و تا وقتیکه این تلقین از ذهن شما بیرون نیاد.... زندگی خوب رو نخواهید دید

    اگه چرخی تو این سایت بزنید، متوجه میشید که چه افرادی بخاطر شکاک بودن همسر و بدبینی اون الان در حال جدا شدن و یا اینکه انجام زندگی سخت هستن ...

    پس این موضوع رو جدی بگیر و بدون که هر روز که بگذره ، این درخت بزرگتر و بزرگتر میشه
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چیکار کنم؟؟؟؟؟
    توسط sara_1369 در انجمن مشاوره شغلی
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 06-11-2014, 11:10 AM
  2. تحقیق خانواده
    توسط raha 74 در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 02-15-2014, 06:02 PM
  3. ازدواج با اختلاف درونگرایی و برونگرایی
    توسط hebe در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 09-25-2013, 05:29 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد