نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: دخالت های مادر شوهرم

1070
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    دخالت های مادر شوهرم

    سلام من الناز 25 ساله دو ساله كه ازدواج كردم و يك ساله كه زير يك سقف داريم زندگي مي كنيم زماني كه نامزد بوديم خيلي مشكلات و دعواها داشتيم سر همه چي چيزهاي بيخود تا زماني كه عروسي كرديم همه چي خوب بود تا بعد از ده ماه كه من مشغول بكار شدم و شوهرم بيكار الان همه زمانشو خونه مادرشه تا زماني كه كار پيدا كنه كل روز اونجاست من ميدونم كه مشكل ما بخاطر انگولك كردن مادر و خواهرشه همه ي زندگيمونو همه اتفاقا حرفايي كه بين منو اون تو خونه ميشه من دوباره از زبون مادرش مي شنوم حتي من تو خونه بهش گفتم كه بچه ميخام اينو رفته گفته به مادرش مادرشم ميگه مستاجريد و شوهرت بيكاره بچه ميخايد چيكار دخالت نميكنن اما رو افكار شوهرم اونطور كه ميخان تاثير ميذارن طوري كه اون ميگه نصيحتش كردن نه دخالت از اين موضوع خسته شدم بارها بهش گفتم مسايل خونه خونه بمونه حتي كوچكترين چيزم ميره ميگه يعني دوباره برگشتيم به دوران نامزدي دوباره جروبحث من همسرمو دوست دارم و اونم همينطور اما اين رفتارش خستم كرده طوري كه بريدم يه مشكل ديگه اي كه من دارم باهاش اينه كه هر شب قليون مي كشه اوايل عروسي بهش گفتم فقط پنجشنبه و جمعه ها اما الان چهار ماهه هر شب دعوا و عين معتادا اصلا به حرفم به قسمهام به اشكام نگاه نميكنه و عين ديوونه ها بازم مي كشه چيكار كنم من بخاطر خودش مي گم ميگم كاري ميكني سرطان ميگيري ميميري من نميخام بدون تو ميميرم اما گوش نميده چيكار كنم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : چكار كنم آخه

    سلام الناز خانم
    اين كه الان شوهرتون بيكار هست و ميره خونه مادرش . تنها راهش اين هست كه يه كاري پيدا بكنه و سرگرم كار بشه و كمتر بره اونجا
    اين مسئله كه ميگين قليون ميكشه واقعا عذاب آوره و نميدونن دارن چه ضرري به خودشون ميزنن و به نظرم اين نهايت خودخواهي هست كه به فكر شما نيست چون الان ديگه نميتونه تنهايي تصميم بگيره و هر كاري بكنه دودش تو چشم شما هم ميره .
    ولي من افراد انگشت شماري رو ميشناسم كه تونستن قليون رو ترك كنن . اميدوارم شوهر شما هم يه كم از خودخواهيش كمتر بشه . ببخشيدكه رك گفتم

  3. 2 کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : چكار كنم آخه

    ممنون از نظرتون بله همينطوره هر كاري كردم كه نكشه اما ازادي كه مادرش توخونه بهش داده دليل اين كاراشه اوايل ازدواج واقعا هفته اي يكبار بود الان وقتي فكر ميكنم ميبينم واقعا بخاطر اين موضوع اشتباه كردم كه باهاش ازدواج كردم زمان خواستگاري گفت تو نخاي ديگه نمي كشم اما الان زده زير حرفش

  5. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : چكار كنم آخه

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    سلام من الناز 25 ساله دو ساله كه ازدواج كردم و يك ساله كه زير يك سقف داريم زندگي مي كنيم زماني كه نامزد بوديم خيلي مشكلات و دعواها داشتيم سر همه چي چيزهاي بيخود تا زماني كه عروسي كرديم همه چي خوب بود تا بعد از ده ماه كه من مشغول بكار شدم و شوهرم بيكار الان همه زمانشو خونه مادرشه تا زماني كه كار پيدا كنه كل روز اونجاست من ميدونم كه مشكل ما بخاطر انگولك كردن مادر و خواهرشه همه ي زندگيمونو همه اتفاقا حرفايي كه بين منو اون تو خونه ميشه من دوباره از زبون مادرش مي شنوم حتي من تو خونه بهش گفتم كه بچه ميخام اينو رفته گفته به مادرش مادرشم ميگه مستاجريد و شوهرت بيكاره بچه ميخايد چيكار دخالت نميكنن اما رو افكار شوهرم اونطور كه ميخان تاثير ميذارن طوري كه اون ميگه نصيحتش كردن نه دخالت از اين موضوع خسته شدم بارها بهش گفتم مسايل خونه خونه بمونه حتي كوچكترين چيزم ميره ميگه يعني دوباره برگشتيم به دوران نامزدي دوباره جروبحث من همسرمو دوست دارم و اونم همينطور اما اين رفتارش خستم كرده طوري كه بريدم يه مشكل ديگه اي كه من دارم باهاش اينه كه هر شب قليون مي كشه اوايل عروسي بهش گفتم فقط پنجشنبه و جمعه ها اما الان چهار ماهه هر شب دعوا و عين معتادا اصلا به حرفم به قسمهام به اشكام نگاه نميكنه و عين ديوونه ها بازم مي كشه چيكار كنم من بخاطر خودش مي گم ميگم كاري ميكني سرطان ميگيري ميميري من نميخام بدون تو ميميرم اما گوش نميده چيكار كنم

    راستش اگه دقت کرده باشید خیلی از مشکلاتی که در این سایت و یا بعنوان مشکلات روانی بیان میشه ...

    ریشه در مشکلات اقتصادی داره ... مسلما" اگه ایشون به کاری مشغول و سرگرم بشه ...

    خیلی از این مشکلات به خودی خود حل میشه ...

    بقول معوف که میگه : شیطان برای دستهای بیکار ، کار میسازه ...

    اما در مورد بچه دار شدن که واقعا" الان باید فراموشش کنید تا زندگیتون ثبات بگیره ...

    پس خواهشا" با دعوت از یک موجود زنده دیگه ، زندگی رو بکامش تلخ نکنید ....

    در من کسیکه قلیون میکشه ... مخصوصا" میوه ای ... ضرر زیادی رو به خودش و بقیه میرسونه

    و کاریشم نمیشه کرد چون کسی باید خودش بخواد ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  7. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : چكار كنم آخه

    من بخاطر اينكه خانواده ش ميگن نه ميگم بچه ميخام وگرنه ميدونم من و خانوادم مشكل مالي نداريم شوهرم 32 سالشه واسش دير نيست خانوادش چرا ميگن نه ا ونا نبايد دخالت كنن خب اونا هم شوهرم رو و هم منو تحريك ميكنن تا اينطور عكس العمل نشون بديم به همديگر اخرشم دعوا

  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : چكار كنم آخه

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    ممنون از نظرتون بله همينطوره هر كاري كردم كه نكشه اما ازادي كه مادرش توخونه بهش داده دليل اين كاراشه اوايل ازدواج واقعا هفته اي يكبار بود الان وقتي فكر ميكنم ميبينم واقعا بخاطر اين موضوع اشتباه كردم كه باهاش ازدواج كردم زمان خواستگاري گفت تو نخاي ديگه نمي كشم اما الان زده زير حرفش
    عزیزم شاید خیلی سخت باشه ولی فکر کنم باید خودت رو به مادرشوهرت نزدیک کنی ...

    وقتی تلاشتو بکنی، میشه اعتماد اونو جلب کنی ... و اونوقته که بوسیله اون میتونی بر روی شوهرت اثر داشته باشی ...

    شاید خیلی سخت باشه ولی شدنیه ...

    در ضمن عزیزم شما الان بچه واستون خیلی زوده ... مخصوصا" الان که مشکلات بیکاری شوهرتم هست ...

    پس با تمام این تفسیر این کار مادرشوهرت خیلی خوب بوده چون در این موقعیت خیلی سخته بچه دار شدن ...

    بهتره صبر کنی تا به وقتش که زندگیتون سروسامان گرفت بدنیا بیاریدش ...

    قلیون که الان همه گیر شده ... فقط جایکه میکشه واسه خودش باشه ... به هرحال هر مرضی داشته باشه روزی خودش زجر میکشه ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  10. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4882
    نوشته ها
    71
    تشکـر
    27
    تشکر شده 42 بار در 30 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : چكار كنم آخه

    عزیزم...کسی که اینقدر به مادرش وابسته باشه نمی تونه رو پای خودش وایسه...شاید در آینده به خاطر مادرش شما رو زیر پا بذاره...این طور که فهمیدم شما دوران نامزدیت هم متوجه این قضیه شدی...ببخشید که رک می گم اما همون موقع باید همه چیز رو تموم می کردی...اما حالا که اتفاق افتاده ...چاره ای نیست جز این که راه چاره ای پیدا کنی...من فکر می کنم بهتره که از شوهرت بخوای روزا به جای این که بره خونه مادرش بره تو شهر بگرده ...هم یه هوایی می خوره ...هم این که شاید کاری هم پیدا کنه...ولی همه این ها رو در کمال آرامش بگو طوری صحبت کن که بفهمه صلاحش رو می خوای نه این که فکر کنه می خوای از مادرش دورش کنی...اگه گفت تو این حرفو میزنی تا از مادرم دورم کنی...که صد در صد میگه...در جواب بگو اگه خواستی بعدش هم بیا با همبریم خونه ی مادرت...مادیگه یه خانواده ایم...یادت باشه تو دیگه تنها نیستی...و این رو همخودت باید بپذیری و هم مادرت...ما از وقتی ازدواج کردیم مسئولیت سنگینی رو به عهده گرفتیم...واسه همین باید ما هر دو واسه بهتر شدن زندگیمون تلاش کنیم...تا رو یا های قبل ازدواجمون رو به حقیقت بدل کنیم

  12. کاربران زیر از mariya3 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3322
    نوشته ها
    213
    تشکـر
    118
    تشکر شده 146 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : چكار كنم آخه

    سلام النازجان تو مشکلاتت روخودت واسه خودت ردیف کردی اگه از اول زندگی اجازه میدادی که همسرت کارکنه ومخارج زندگیتون روتامین کنه الان همسرت بابیکاری شب وروزش رونمیگذروند. واگه تو میتونستی همسرت روبه خوبی به طرف خودت جذبش کنی وبه زبون بگیریش الان همسرت وابسته گی به خانواده اش روازدست داده بود ومشکل سوم تو تو باید از همون اول بهش سخت میگرفتی که من به بوی قلیون حساسم واین جوربهونه ها تاهمسرت طرف قلیون نمی رفت از این به بعد سعی کن مقرراتی ترعمل کنی ازش بخواه هفته ای دوباربه جای اینکه بشینه پای قلیون تو روببره بیرون.بیرون که میرید ازش بخواه یه چیزی برات بخره.مهم نیست چی باشه مهم اینه که بفهمه تو زنشی ویک زن نیازهای زیادی برای زندگی داره.کم کم کارت رو ول کن اگه اعتراض کردبهش بگو که دیگه قصدکارکردن نداری تامجبوربشه حتی واسه خریدن تنباکوی قلیونش بره سرکار.درموردمادرشوهروخواه شوهرت هم که گفتم باید شوهرت روبه زبون نگه داری.بیشترازمادرش بهش محبت کن تا اون هاروکم کم کنار بذاره.
    امضای ایشان
    توراباغیرمی بینم
    صدایم درنمی آید
    دلم میسوزدوکاری
    زدستم برنمی آید......


  14. کاربران زیر از خسته دل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد