نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: ازدواج با دختر بزرگتر

1363
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4854
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    ازدواج با دختر بزرگتر

    با سلام و خسته نباسید من حدود ۱۱ ماه پیش با نوه خاله مامانم که اصرار به ازدواج با من داشت دوست شدم و قرار شد که ۳ سال دیګه ازدواج کنیم تا اینکه برادرش موضوع رو فهمید این پسر ۲سال و نیم از من کوچکتره و سر همین موضوع با هم به مشکل خوردیم میدونم خیلی دوسم داره اما امروز بهم ګفت ما نمیتونیم با هم باشیم و فقط دوست باشیم خیلی داغونم دارم دیوانه میشم چون تازه فهمیدم چقدر دوسش دارم نمیخوام باهاش دوست باشم اما طاقت یه لحظه دوریشو هم ندارم تورو خدا کمکم کنید نمیدویم دارم چکار میکنم ...........
    با خواهرش که حرف زدم ګفت اون چون موقعیت ازدواج نداره خواسته تو بری دنبال خوشبختیت ولی دوستت داره حالا بچه اس بعدا یادتون میره چی بوده و شده......

  2. کاربران زیر از سنبل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دارم دیوانه میشم....

    چند سالتونه ؟

  4. کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : دارم دیوانه میشم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط سنبل نمایش پست ها
    با سلام و خسته نباسید من حدود ۱۱ ماه پیش با نوه خاله مامانم که اصرار به ازدواج با من داشت دوست شدم و قرار شد که ۳ سال دیګه ازدواج کنیم تا اینکه برادرش موضوع رو فهمید این پسر ۲سال و نیم از من کوچکتره و سر همین موضوع با هم به مشکل خوردیم میدونم خیلی دوسم داره اما امروز بهم ګفت ما نمیتونیم با هم باشیم و فقط دوست باشیم خیلی داغونم دارم دیوانه میشم چون تازه فهمیدم چقدر دوسش دارم نمیخوام باهاش دوست باشم اما طاقت یه لحظه دوریشو هم ندارم تورو خدا کمکم کنید نمیدویم دارم چکار میکنم ...........
    با خواهرش که حرف زدم ګفت اون چون موقعیت ازدواج نداره خواسته تو بری دنبال خوشبختیت ولی دوستت داره حالا بچه اس بعدا یادتون میره چی بوده و شده......
    خب چرا شما که بزرگتر بودید و وارد یک رابطه دوستی شدید ، اینطوری باید وابسته باشید که دیگه نتونید مثل قبل باشید ؟

    به هرحال این ارتباطات وابستگی به وجود میاره و فرد بسختی میتونه ازش خلاص بشه ...

    خب وقتی شرایط ازدواج رو نداره کاریش نمیشه کرد و تاوان این روابط یکطرفه همین نارحتیه که الان دارید

    ولی میتونید در این مورد با خواهرش حرف بزنید که فکر کنم براتون سخت باشه ...

    بهترین کار اینه که فکرتونو روی چیز دیگه ای متمرکز کنید تا اروم از ذهنتون خارج بشه ...

    باید یه جوری خودتونو با فعالیتی خسته کنید که وقتی سر رو بالش گذاشتید خوابتون ببره ...

    البته اینو هم بگم فقط یک عشق تازه میتونه این زخم رو بپوشونه ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  6. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دارم دیوانه میشم....

    فارغ از اینکه چند سالتون بشه .... باید بگم شما وارد یک رابطه ای شدید که اینده ای براش نبود ...

    برای یک زندگی مشترک استقلال مالی خیلی مهمه و زمان ... شما برای سه سال در شبهه بودن رو برای زندگی مشترک میخواستید

    ادامه بدید ...خب مسلما" وقتی هیچ قول و قراری رسمی برای این زندگی نباشه ممکنه هر اتفاقی بیفته

    ممکن بود بعد از سه سال این اتفاق براتون میفتاد ... اینجور روابط مثل بازی با آتیشه و نمیشه یک آتیش رو برای سه سال تو دست گرفت

    یک آتیش مرتب و قانونی مثل یک بخاری می مونه که میتونه کاملا" سالم و مرتب یک زندگی رو گرم کنه ...

    (مثال زدم الان در مورد تابستون ازم نپرسیداااا) ...

    خب میتونی در این مورد به مادرتون بگید و شاید واسطه شد و تونست در این مورد کاری براتون بکنه ...

    به هرحال فامیله و میتونه حرفشو از طریقی بهشون بگه ...

    وگرنه راهی جز به فراموشی نداری و باید فراموش کنی چون اگه ذهنت در گذشته باشه ، مسلما" افسرده خواهی شد ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مشکل پرده بکارت دوست دختر
    توسط "arsalan" در انجمن پرده بکارت
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 05-12-2014, 02:14 PM
  2. عدم تمایل پسر به ازدواج
    توسط نفس نفس در انجمن مخالفت پسر با ازدواج
    پاسخ: 12
    آخرين نوشته: 04-27-2014, 08:05 AM
  3. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 02-22-2014, 12:11 PM
  4. دیوانه
    توسط بهزاد ل در انجمن مشاوره پزشکی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 02-19-2014, 03:25 PM
  5. دختران و اولین پریود
    توسط R e z a در انجمن سایر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-22-2013, 04:07 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد