نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: نمیدونم چیکار باید بکنم :(

1951
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4877
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    3
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    نمیدونم چیکار باید بکنم :(

    سلام من دختری 16 ساله و تک فرزند هستم و تقریبا همه چیز ها برام فراهم شده ولی همش رو دوش مادرم بوده چون پدرم فردی بی مسوئلیت هست که تقریبا اکثر موقع ها خواب هست یا وقتی هم که بیداره اصلا حواسش به ما نیست میشه گفت من هیچ تفریحی ندارم و نها دلخوشیم همین اینترنته مادر من دوس داره من اون چیزی باشم که اون میخواد چیزی که همه مادها میخوان من از لحاظ مذهبی اون جوری نیستم که مامانم میخواد و مادرم دوست داره منو وادار به انجام اینکار ها کنه حالا به هر شرایطی چه تهدید چه دعوا چه فحش دوست داره من یک کدبانوی تمام عیار باشم همیشه هم دوست داره کار کنم و غذا یاد بگیرم همیشه سرکوفت زندگی اینده رو به من میزنه و میگه اینطوری بری خونه شوهر پرتت میکنه بیرون جوری که من زده شدم از ازدواج و هیچ تمایلی هم برای ازدواج ندارم من پنج ماهی هست با اقایی اشنا شدم که دختر خالم به من معرفی کرد دختر خاله من بزرگه و این فرد رو مورد تایید میدونست این اقا 23 سالشه و از همه لحاظ خوب هستن و علاقه بسیار شدیدی به من دارن فقط الان چون دارن درس میخونن تردید دارن برا ازدواج ولی هیچ قولی واسه ازدواج به من ندادن که بگی خواستن گولم بزنن و هیچ حرفی در این مورد نبوده و تا الان هم حد خودشون رو خیلی خوب رعایت کردن تقریبا بعد عید پدرم منو ایشون رو باهم میبینن و خلاصه بگذریم از اتفاق هایی که افتاده پدر وماردم گفتن من باید با این اقا قطع رابطه کنم مادر من بدترین نظر رو در نظر گرفت و بدترین عالم رو فکر کرد وحتی منو محروم از خیلی چیزها کردن ولی خو این اقا میخواست با پدر من صحبت کنه که مادرم نذاشت ولی ایشون همچنان اصرار داشت که منو دوست داره میخواد باهام باشه خو منم دوسم داشتم و قبول کردم و الانم هنوز باهاشم درصورتی که پدر ومادرم خبر ندارن من میترسم که دوباره بفهمن ولی تمام شرایط رو درنظر گرفتم و خواستم با ایشون بمونم اما الان واقعا نمیدونم چیکار کنم از طرفی رفتار های مامانم روی من فشار خیلی زیادی میاره و نمیتونم تحمل کنم این رفتار هارو و از طرفی دوست دارم با این اقا باشم ولی باز هم میترسم که بهشون بگم با اینکه مادرم همیشه میگه به من بگو همه چیزو ولی میدونم بگم منو منع میکنه از بودن باهاش من چیکار باید بکنم؟ توروخدا کمکم کنید

  2. کاربران زیر از sousan بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4877
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    3
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم چیکار باید بکنم :(

    کسی نیست جواب منو بده

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4385
    نوشته ها
    528
    تشکـر
    1,425
    تشکر شده 866 بار در 371 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم چیکار باید بکنم :(

    سلام عزيزم
    شما الان تو سني نيستين كه قدرت تصميم درست براي انتخاب فرد مناسب براي آيندتون داشته باشين و اين سن بسيار حساس و پر خطر از لحاظ احساسي براي دخترهاست،مخصوصا شما كه تك فرزند هستين ،عزيز دلم دوستي هاي اين سن بيشتر جنبه سرگرمي دارن و بدون هييچ هدفي وتنها از روي احساسات زود گذر ادامه پيدا ميكنن و بعد از چند سال كه زندگي شما و طرف مقابل داراي هدف ميشه اگر شما انتخاب پسر نباشيد يا حتي اگر اون پسر از لحاظ شخصيتو ..... هم سطح شما نباشه بزرگترين ضربه روحي به دليل وابستگيي كه به وجود اومده رو شما ميخوريد. پس مادرتون حق داره كه تا اين حد نگران رابطه شماست...
    اما اگر جزو اون دسته از افراد هستين كه قبل از منطق و عقل از دلشون فرمان ميگيرن وميخوايين با وجود اين مسائل باز هم به دوستيتون ادامه بدين بهترين راه در جريان بودن مادر از اين رابط هست...
    خواهش ميكنم حد اقل تو اين روش كمي منطقي برخورد كن مادرها سنگ صبور خوبي ميتونن براي دخترهاشون باشن و هييييچ كس دلسوزتر ومهربونتر از مادر نيست كه آرزوش آرامش و شادي دخترشه از مادرت بخواه كه خصوصيات اون پسر رو بسنجه و اگر اونو مناسب شخصيتو روحيات شما ميبينه زير نظر خودش يه رابطه معقول و ادامه بدين...شاد باشي عزييييييزم
    امضای ایشان

  5. 3 کاربران زیر از zbahane بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : نمیدونم چیکار باید بکنم :(

    خب همونطور که دوستان گفتن ، شما در سنی نیستید که بخوای در این مورد تصمیم گیری دستی بکنی ...

    تو در خونه ای بزرگ شدی که همه چی برات فراهم بوده و شرایط خاصی رو هم داشتی ...

    پس با جنس پسر در ارتباط نبودی ، این ارتباط فارغ از ازدواج برای تو بیشتر جنبه هیجان و شناخت دنیای بیرون رو داره ...

    درصورتی که دنیای ازدواج ورای این دنیای زیبای عاشقونه است که الان داری تجربه اش میکنی ...

    تو باید بدونی که اگه این ارتباط ادامه پیدا کنه و بعد از مدتها خونواده از ازدواج شما جلوگیری بکنن چی پیش میاد ....؟

    اونموقع جدایی برای هر دوتون خیلی سخت میشه و از لحاظ روحی آسیب میبینی ...

    تو این سایت یه چرخ بزنی میبینی که افرادی مثل تو چطور به مشکل برخودن ...

    و الان برای رها شدن دارن تلاش میکنن ... پس بهتره احساسی عمل نکنی
    ویرایش توسط farokh : 07-18-2014 در ساعت 02:20 PM
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  7. 3 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : نمیدونم چیکار باید بکنم :(

    عزیزم منم فکر میکنم برای ازدواج خیلی زوده و اینارو با تجربه ایکه دوستان تو زندگیشون داره برات میگن ...

    اینکه تو به کسی علاقه مند شدی ، خب ! طبیعیه ...

    انسان سالم باید جذب جنس مخالفش بشه تا زندگی و ازدواج شکل بگیره و نوع بشر بتونه تداوم نسل پیدا بکنه

    ولی از همه اینا مهمتر اینکه خداوند زن و مرد رو برای رسیدن به آرامش در کنار هم آفریده ...

    ولی با تصمیمات و کارهایکه ما ادما میکنیم ، و خودمون رو در زندگی هایی میندازیم که خبری از آرامش نیست ...

    مثل الان خوده تو که رابطه ای رو شروع کردی که ممکنه روزی به نتیجه نرسه ... انصافا" اون روز میتونی قوی باشی و قدرت

    شنیدن " نه" و هم داشته باشی ... چون اگه رابطه ای به ازدواج و آرامش ختم نشه ، پس تماما" عذاب و استرس و نگرانی بود

    ترس از اینکه کسی دوباره به رابطه شما پی نبره و...

    اینم مثل اعتیاده درسته که نباید انجامش بدی و همیشه در استرس و نگرانی هستی ، ولی بازم اونو دنبال میکنی

    پس بهتره یه خورده مطالعه و تجربتو بالا ببر تا بتونی برای آینده بهتر ببینی و تصمیم بگیری
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  9. 2 کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد