با سلام
من بانویی 29 ساله هستم که حدود 10 ماه است که از ازدواجم میگذرد. به طور خیلی اتفاقی یک روز همسرم گوشی اش را به دلیل اینکه گوشی خودم را جا گذاشته بودم به من داد. خیلی وسوسه شدم که در گوشی اش جستجو کنم. قبلا اصلا این کار رو نکرده بودم و حتی در مدت 1 سال عقد کردگیمون اصلا به این هم فکر نکردم. من تمام اس ام اس هاش رو خوندم. خیلی چیزهای بد دستگیرم شد. حرفایی که با خانواده اش در مورد خانواده ام و باقی مسائل ،خودش و خانواده اش گفته بودند. و یک سری حرفای مردونه که با پسرخاله اش که جیک تو جیک هستند رفت و آمد کرده بود. من خیلی ناراحت شدم در مورد چیزهایی که اتفاق افتاده بود و من نفهمیده بودم . از اون جایی که من عادت ندارم در مورد کسی فکر بد کنم و این موضوع برام شوک بزرگی بود.
خیلی خیلی ناراحت بودم ولی چیزی نگفتم تا اینکه یه روز توی یه دعوا پای این موضوع رو کشیدم وسط و درگیری عاطفی بدی پیدا کردیم. این موضوع تقریبا 3 ماه پس از ازدواجمون بود.
من از اون موقع تا الان نتونستم دیگه به خواهر شوهرهام نگاه مثبت داشته باشم و همش یه جورایی دل نگرانم و دوست ندارم زیاد باهاشون رفت و آمد کنه . با این حال که اصلا در مورد این احساسم چیزی به همسرم نگفتم .
این کاری که کردم شروع یه اتفاق تازه بود که من در این رابطه حساس بشم و هر از چند گاهی موبایل همسرم رو وارسی کنم . در هر حالی که از این کار به شدتت بیزارم ولی فکر میکنم مجبورم. چون مثل خیلی از آدمها مشام تیزی ندارم و توی پی بردن به یه سری از موضوعها تیز نیستم.
دیروز دوباره این احساس باعث شد اس ام اس هاش رو بخونم . دیدم با یک دختری که اون رو آبجی خوشگله خطاب میکنه پیام رد و بدل کرده. به نظر میومد که آشنایی باهم دارند. اون دختر از همسر من پرسید که چی جوری شناسنامه اش رو که گم کرده بگیره چون قراره ازدواج کنه و شناسنامه لازم داره. همسرم هم میگه مگه قرار نبود با پسر خالم ازدواج کنی؟ احساس کردم این دختر بیشتر همسرم رو میشناسه تا پسرخالش رو و بعدش تلفنی با هم صحبت کردند. خلاصه یه سری حرفا که من هیچ وقت با یه مرد غریبه این جوری برخورد نمیکنم. و موضوع بدتر هم اینه که فکر کنم فهمیده من اینا رو خوندم . چون روز بعد اس هاش رو تماما پاک کرد.
حالا مشکل من اینه که چی کار کنم. بهش بگم که هیچ موضوع مبهمی بینمون نمونه؟ یا نه؟
خلاصه کلام اینکه چه کاری کنم عاقلانه باشه؟
با تشکر