احساس تنفر شدید نسبت به جنس مخالف

[حسام مجاورپور]

سلام و خسته نباشید.من پسری هستم که برای اولین بار یک سال پیش دختری بهش ابراز عشق کرد و به این ترتیب از طریق تلفن و پیامک در ارتباط بودیم تا جایی که حتی اسم بچه هامون رو هم گذاشته بودیم. اما از بد روزگار خبر ازدواج همون دختر به گوشم رسید. خداشاهده که حتی از مادرم هم بدم میاد، خیلی اصرار کردم که برن به خاستگاری دختره اما اونا بحث شرایط مالی رو مطرح کردند. حدود یه سالی هست که سیگاری شدم. بعضی وقتا خیلی ناراحت میشم . تازه بعد از یک سال از شدت ناراحتی گریم میگیره. دانشجوی رشته معماری هستم ، شعر میگم، ویولون نوازی می کنم. اما فکر می کنم تموم دلخوشیهام شده عشق اون دختر که رفته. خاطراتش فراموش نمیشه. اگه راهی هست به دادم برسید.

[سمیه_1989]

سلام آقا حسام من کاملا درکتون میکنم ولی اشتباه یه نفر رو که نمیشه به پای همه گذاشت احساس تنفرتون نسبت به همه زنها به نظرم احساس زود گذریه که بعد از یه مدت درست میشه

[zbahane]

سلام
شما گفتين كه اون دختر ديگه رفته ...
پس الان ديگه نشستن و غصه خوردن چه سودي داره...
درسته كه خانواده هم كوتاهي كردن اما به هر حال اين برهه از زندگي شما تموم شده و بايد براي آينده و شايد يه انتخاب بهتر خودتونو اماده كنيد...
ببينيد اقاي حسام هيچ پدرو مادري بد فرزندشونو نميخوان و اگه قرار باشه به خاطر يه عشق تموم شده بخوايين عشقي كه به مادرتون بايد داشته باشيدو كم رنگ كنيد پس بايد بگم معني حقيقي عشق و درك نكردين...
در ضمن من چندان به دوست داشتنن طرف مقابلتون ايمان ندارم چرا كه اگر تعهد عاطفي به شما داشت لااقل تا جور شدن وضعيت مادي شما بايد صبر ميكرد...
به هر حال الان زمان حسرت خوردن و يادآوري روزهاي گذشته نيست بايد قوي باشيد و به درس و پيشرفت زندگيتون فكر كنيد و اينو مطمعن باشيد كه دعاي همون مادر شمارو به بالاترينها هم از لحاظ عشقي وهم از لحاظ مادي ميرسونه...
قدر كساني رو كه داريم بدونيمو اونارو به خاطر تقدير از خودمون نرنجونيم...
تو اين دوران بيشتر آهنگهاي شاد گوش كنيد بيشتر با دوستانتون به تفريح بريد بيشتر به ورزش رو بياريد اگر ميخوايين حال خرابتون و عوض كنيد اين سيگار لعنتي و دور بندازين و به خودتون بيايين و اين جمله رو به خودتون ياداوري كنيد كه ساختن يه زندگي موفق فقط به اراده خودتون بستگي داره....
يادت نره بهترين انتقام از بدجنسي روزگار شاااااااااد زندگي كردنه.....

[حسام مجاورپور]

شما درست می فرمایید. من خیلی سعی کردم سیگارم رو ترک کنم اما بعضی وقتا میشه که احساس خیلی بد تنهایی بهم حمله میکنه و مخصوصا عصر ها بعد از ساعت شش میرم به جای خلوتی و اونجا که یه دید وسیع به همه جا داره می ایستم و سیگار می کشم. از سیگار کشیدن لذت نمی برم ولی نوعی آرامش بهم میده یعنی با این کار دارم بیشتر خراب می کنم. اصلا اون حالتی که من دارم قابل انتقال نیست. می دونید چقدر شعر گفتم؟ من آهنگ های شادی هم گوش می کنم اما درون لحظاتی که گفتم بی چاره میشم. من تا حالا سه بار سعی کردم سیگار رو بذارم کنار اما با فاصله یک ماه تا دوماه دوباره شروع کردم. انگار فکر کردن به خاطرات اون برام دلخوشی شده. وقتی هم سیگار نمی کشم خیلی پرخاشگر میشم. هر روز بستگی به کارم مابین پنج تا ده نخ سیگار می کشم. خیلیی دوست دارم همه چیزو فراموش کنم. می خوام مثل دو سال پیش بشم که اصلا تو فاز غم نبودم اینقدر تنهایی رو دوست نداشتم.

[zbahane]

راههاي رهايي از افسردگي بعد از ناكامي عاطفي

1- گفتن نه مقدس به تمام این افکار و احساسات، می تواند شما را ذره ذره از این ناکامی جدا کند. یعنی تمام ذهن خود را که برای رابطه قبلی خود اشغال کرده است، تخلیه کرده و روی آینده متمرکز شوید.
۲- برخی افراد می‌گویند: «ما می‌خواهیم با فردی که قبلا می شناختیم، دوباره رابطه برقرار کنیم که فقط از احوالش باخبر باشیم». اگر این فکر به ذهن شما خطور کرد، چه ازدواج کرده بودید
و چه نه، در هر حالت خود را از وسوسه این کار دور کنید. شما یک بار در مرحله انتخاب و آشنایی بوده اید و با دلایل منطقی از ازدواج انصراف داده اید.
بنابراین با این حرکت احساسی خود را در دام یک رابطه اشتباه و ادامه دادن روش نادرست نیندازید. به جای آن سعی کنید برنامه جدیدی برای زندگی تان بگذارید، هدف تازه ای تعریف کنید و سرتان را آنقدر شلوغ کنید تا فرصت فکر کردن به گذشته را نداشته باشید.
۳-آشنایی و خواستگاری ناکام قبلی تان را ناتمام نگذارید اما اگر به هر دلیلی مجبور به این کار شدید و فاصله زمانی ای را پشت سر گذاشتید، دیگر به گذشته برنگردید و
سعی در برقراری رابطه برای خاتمه دادن آن و گفتن ناگفته ها و شنیدن ناشنیده ها نکنید. بگذارید چیزی که تمام شده، فراموش شود.
به شدت توصیه می کنیم که در این مدت دور و بر رمان های عاشقانه، موسیقی های غمناک، اشعاری که از جدایی و فراق می گویند، عکس ها و یادگاری های به جا مانده از طرف مقابل و… نگردید!
با این کار کمکی که به خودتان نمی کنید هیچ، خود را در سراشیبی ای قرار می دهید که هر چه بروید به جایی نمی رسد
۴- عوامل جدایی و بهم خوردن رابطه را در ذهن خود یادآوری کنید و سعی کنید از آن درس بگیرید نه این که بر آن حسرت بخورید.
۵- به شدت توصیه می کنیم که در این مدت دور و بر رمان های عاشقانه، موسیقی های غمناک، اشعاری که از جدایی و فراق می گویند، عکس ها و یادگاری های به جا مانده از طرف مقابل و… نگردید!
با این کار کمکی که به خودتان نمی کنید هیچ، خود را در سراشیبی ای قرار می دهید که هر چه بروید به جایی نمی رسد. با این کار فقط فراموش کردن را برای خود سخت تر می کنید و احساس قربانی شدن را در خود افزایش می دهید.
۶- بعضی از افراد، برای فراموش کردن احساس ناکامی و غم ناشی از خاتمه یک رابطه، شروع به تخریب چهره طرف مقابل در ذهنشان می کنند. از طرف مقابل یک چهره کاملا سیاه می سازند و همه تقصیرها را به گردن او می اندازند تا از او متنفر شوند و بتوانند راحت تر او را فراموش کنند.
این کار شاید نتیجه بخش باشد اما تاوان آن کینه توزی، سختی انتخاب در آینده، اشتباه در انتخاب های بعدی به دلیل فرار از همه خصوصیات مشابه فرد اول و احساس قربانی داشتن است. احساس قربانی داشتن شما را افسرده می کند و افسردگی هم که مادر همه بدبیاری ها و ناکامی های بعدی است.

[zbahane]

در ضمن الان اصلا شرايط مناسبي براي برقراري يك ارتباط جديد نيست و بايد تب ناكامي قبلي در شما پايين بياد،حتما براي ساعاتي كه ذكر كردين يه برنامه تفريحي يا ورزشي بريزيد و براي يك مدت از اين حال و هوا دور باشيد . قطعا بعد از گذر از اين بحران روحي منطقي تر وآگاهانه تر ميتونيد رابطه جديدي با يه فرد مناسب برقرار كنيد...

[حسام مجاورپور]

ممنون از راهنماییتون. انشالله سعی می کنم همه چیزو فراموش کنم. دوست دارم بیشتر به ورزش خودم به طور تخصصی ادامه بدم و ویولون بنوازم در مورد شغل و درس هم که سرم خیلی شلوغه. خلاصه ممنون از این که راهنماییم کردین.

[zbahane]

موفق و شااااااااااد باشين

[mariya3]

ببین اون دختر دیگه ازدواج کرده...این که شما سیگاری بشید یا نه واسش مهم نیس...شما زندگیتون رو واسه اون دختری که حتی واستون ارزش قائل نشده هم نابود نکنین...اون دختر خوش و خرم داره زندگی می کنه...اون وقت این انصافه که شما نابود بشید...کی گفته شما حق خوش بخت شدن ندارید...این رابطه ای که صورت گرفته یه اشتباه بوده...نه تنها از طرف اون بلکه شما هم مقصرید...شما وقتی از چیزی مطمئن نشدید چرا دیگه خیلی بزرگش کردید ...شما همه زندگیتون رو و همه وجودتون رو روی یه زمین سست بنا کردین...درصورتی که این زمین تحمل زندگی شما رو نداره...البته نمی خوام بگم اون مقصر نیست...شاید امید بیهوده به شما دادن بزرگ ترین و اصلی ترین اشتباه تو این رابطه باشه...شما امیدتون رو از دست ندین و به خاطر اونه فرد که شاید بتونم بگم فرد پستی بوده همه خانم ها رو پست ندونید...شما دوباره شروع کنید...نگران نباشید...دنبال عشق نگردید...در زمان معین و مکان معین و بهترین زمان ممکن عشق خودش به سراغتون میاد.

[farokh]

سلام و خسته نباشید.من پسری هستم که برای اولین بار یک سال پیش دختری بهش ابراز عشق کرد و به این ترتیب از طریق تلفن و پیامک در ارتباط بودیم تا جایی که حتی اسم بچه هامون رو هم گذاشته بودیم. اما از بد روزگار خبر ازدواج همون دختر به گوشم رسید. خداشاهده که حتی از مادرم هم بدم میاد، خیلی اصرار کردم که برن به خاستگاری دختره اما اونا بحث شرایط مالی رو مطرح کردند. حدود یه سالی هست که سیگاری شدم. بعضی وقتا خیلی ناراحت میشم . تازه بعد از یک سال از شدت ناراحتی گریم میگیره. دانشجوی رشته معماری هستم ، شعر میگم، ویولون نوازی می کنم. اما فکر می کنم تموم دلخوشیهام شده عشق اون دختر که رفته. خاطراتش فراموش نمیشه. اگه راهی هست به دادم برسید.

دوست عزیز باید اینو بدونی که ورود به روابط عاطفی و عاشقونه میتونه این مشکلات رو داشته باشه ...

ولی خیلی ها وقتی وارد رابطه ای میشن فکر میکنن ، قلب طرف رو فتح کردن در صورتیکه این رابطه یک رابطه دونفره است

و باید در هر لحظه منتظر تغییر رفتار و خواسته های طرف مقابلت باشی ...

شمام باید این موردرو بپذیرید که این خانم ازدواج کرده و این همه ناراحتی شما بیفایده است ....

شما نباید برای جبران این شکست از چاله ای خودت رو به چاه بندازی ...

گاهی دیدن جنبه های مثبت یک اتفاق میتونه بهتون ارامش بده ...

منظورم اینه که مام مثل اون پیامبری باشیم که وقتی از کنار لاشه متعفن سگی رد میشد ، جنبه مثبت رو در نظر گرفت و در حالیکه

بقیه از بوی بد لاشه میگفتن ... اون برگشت و گفت : نگاه کنید و ببینید که چه دندانهای سفیدی داره ....

خیلی از این اتفاقات حکمت و مصلحتش برای ما مشخص نیست چون خودمون دوست نداریم ببینیم و درک کنیم

[mahsa42]

سخته ولی نباید زندگی رو به خودت تلخ کنی ...

در زندگی اتفاقات زیادی میفته که از تدبیر ما خارجه ... به هرحال ایشون شخص دیگه ای رو دوست داشته و باهاش ازدواج کرده

این یک روال عادی در زندگی همه ماست ...

دلیلی نمیشه که از همه عالم و ادم تنفر پیدا کنی و سیگار بکشی ... باید واقعیات های زندگی رو همونطور که هست قبول کنی ...

بهتره ورزش کنی و خودت رو از این پیله بیرون بیاری ... این همه شعر در وصف عشق و عاشقی گفته شده

پس نشون میده این سنت در همه دوران وجود داشته و شما تنها اولین و اخرین نفر نیستید ...

خدارو بخاطر داشتن پدر و مادر شاکر باشید ... این داشته های کمی نیستن

[حسام مجاورپور]

دردام غمت به یک نگاه افتادم......با عشق تو ای صنم به راه افتادم............هرچند که گفته بودم عاشق نشوم...........ازچاله درامدم به چاه افتادم

[حسام مجاورپور]

متاسفانه باید بگم این سری سعی کردم سیگار رو کنار بزارم اما نمیشه. احساسی که نسبت به جنس مخالف دارم درست نمیشه. من اون دختر رو فراموش کردم ،اما دیگه به هیچ دختر دیگه ای اعتماد ندارم. یه مدتی هم هست که دچار اضطراب شدید میشم و همه چیزا منو ناراحت می کنه. این حالت باعث شده در بعضی موارد در برقراری ارتباز با دیگران دچار مشکل بشم.

[Dark light]

راهش اینه که از هنرت استفاده کنی برای جبران شکست و ناکامیتنها راهش همینه.طغیان کن!هنرمند هیچوقت شکست نمیخوره چون همیشه در حال آفرینش و طغیانه.اونقدر بزرگ شو که همه آرزوی با تو بودن رو داشته باشند نه فقط یک نفر

[mariya3]

تیره روشن...می دونم که هنر مندی این از این علامت ایینو یانگت پیداست...و همین طور پیداست که تازه کاری...چون نمیدونی همه نمیتونن قدرت نیرو های سیاه و سفید رو درک کنن...همه هنرمند نیستن که بتونن هنری فکر کنن...بنا بر این منظورت رو تو همچین سایت هایی باید واضح بیان کنی...تا همه متوجه منظورت به صورت دقیق بشن...هنری حرف زدن روفقط یه هنرمند اصیل و واقعی می فهمه برای ارسال پست هایی باید با توجه به شخصیت اشخاص صحبت کرد و حالا که ما شناحت واضحی از شخصیتشون نداریم باید واضح صحبت کنیم.البته من منظورم فقط شما نیستی کلی میگم به دل نگیر.

[zbahane]

دردام غمت به یک نگاه افتادم......با عشق تو ای صنم به راه افتادم............هرچند که گفته بودم عاشق نشوم...........ازچاله درامدم به چاه افتادم

طبع شعر زيبايي دارين...
تبرييييك...
آقاي حسام اينجور كه معلومه تا به اينجا شما نيمي از راهو رفتين و همون فراموش كردن و كمرنگ شدن گذشته مهمترين قدمه...
خوب اين طبيعيه كه بعد از اين مرحله احساس پوچي احساس خلاء و نا اميدي و اضطراب داشته باشيد ...
شما يه بحران روحي 2 سالرو با اين فراموش كردن پشت سر گذاشتين...
اين افكار پريشون كه طي اين 2 سال با شما بوده قطعا با يكي دو هفته بعد از تصميم به فراموشي اثرات مخربش از روح و جسمتون بيرون نميره و زمان ميبره تا دوباره مثل قبل بشينو احساس آزادي و سبكي كنيد...
بهتره حالا به خودتون به ذهنتون و حتي جسمتون استراحت بدين...
اگه براتون مقدوره با چند تا از دوستاي اهل دلتون به يه مسافرت چند روزه بريد و همه اين اضطراب و خستگي رو براي چند روز توي شهر خودتون جا بگذاريد و سبك بريد تا بتونيد خوش بگذرونيد...
اما اگه فرصت مسافرت ندارين فعلا قضيه ترك سيگارو ملايم تر پيش ببريد و مثلا اگه روزي 5 تا نخ ميكشيد 2 تاي اونو كم كنيد...
آقاي حسام نگران نباشيد اين اضطرابها طبيعيه ...
شما مسير تازه اي براي ادامه زندگي پيش گرفتين كمي گنگي و بلاتكليفي اول اين راه طبيعيه...
آب درماني خييييلي تو اين دوران اثر مثبتي داره...
حتما حداقل 2 روزي يك بار به استخر بريد...
شما از استعدادتون توي يه ورزش حرفه اي گفته بودين..
از ورزشتون و ميزان مهارت توي هنر موسيقيتون بيشتر برامون بگين...
نكنه حالا تو اين شرايط روحي دارين ميرين ورزش رزمي و تير اندازي و...
راستي فعلا دورو بر جنس مونث رو خط بكشيد چون هنوز كاملا افكار آسيب ديدتونو ترميم نكردين...
كه البته اين احساس بي اعتمادي هم كاملا طبيعيه...
شما تا قبل از اين تو گذشته گير افتاده بودينو به همين خاطر از همه زنها متنفر بودين...
اما الان كه از دورتر به اين ماجرا نگاه ميكنيد اين احساس نفرت به شك و بي اعتمادي تبديل شده...
كه اين هم بعد از مدتي برطرف ميشه و فقط بايد خودتون هم بخوايين و به خودتون كمك كنيد...
اگه رفتين مسافرت جاي بچه هاي اين سايتم خالي كنيييد..

[حسام مجاورپور]

سلام بازم ممنون از اینکه کمکم می کنین. من از سن 6سالگی تا 8سالگی به رشته ورزشی شنا مشغول بودم و در سن 8 سالگی توی مسابقات شنا مقام سوم آوردم که یه مدال آهنی همراه با لوح یادبود بهم دادن. من اسم واقعیم رو توی انجمن ننوشتم اسم واقعی من حمید علمشاهی هستش. بعد از 8 سالگی تا الان که صحبت می کنم ووشو کار کردم که الان دارای شالبند مشکی دان دو هستم. تحصیلاتم هم که فوق دیپلم گرفتم خدمت سربازی رفتم. از 14 سالگی شعر می گم. یه آدم احساساتی هستم که با منطق بیشتر سر و کار دارم. اما بعضی وقتا احساسم فشار زیادی بهم وارد میکنه. الان همراه با دوستم یه شرکت به ثبت رسوندیم و تو کار طراحی و ترسیم نقشه های معماری و دکوراسیون داخلی هستیم. یه زمانی خیلی به فیلم های رزمی علاقه داشتم الان دیگه حتی به تلوزیون هم نگاه نمی کنم چون همش از داستان های عشقی فیلم می سازن که شدیدا از اونا متنفرم چون یاد قضیه خودم می افتم. خیلی به تنهایی راحتترم . دوست دارم موقع نماز خوندن و دعا کردن توی تنهایی باشم که هیچ کسی با اونجا ارتباط نداشته باشه.درمورد اینکه گفتین بیشتر از خودم بگم براتون گفتم. ((چشمان تو عشق و دلبری یادم داد...............از طرز نگاه تو دلم خواهد باخت............اینگونه نگاهم نکن ای دلبرکم...........از عشق تو من قصیده ای خواهم ساخت............. هر روز خدا فکر تورا می کردم............ رفتی و غمت دردل من خواهد تاخت)). --(کجا ای بیوفا این رسم دل نیست...... گل بشکفته ات محتاج گل نیست؟..............دلم تنگت شده ای یاور من ............... دوچشمم تر شده ای باور من............دلم لرزان از این دنیای خاکیست!!!...... هوا سرد است و امشب دل چه شاکیست.....!) شرمنده ولی اون قدر سوزناک شعر میگم که خودمم گریم میگیره. من تا حالا جرات نکردم به یه دختر مزاحم بشم یا متلک بگم . بچه تبریزم. این تجربه اول عشقی من بود که اینطوری شد. حالا شما بفرمایین من سراپا گوشم.

[zbahane]

شعرهاتون بسيار زيباو مشخصا وصف حالتونه...
همونطور كه گفتم طول ميكشه كه دوباره به نشاط قبل از اون آشنايي برگردين...
اين خيييلي خوبه كه شما نماز ميخونيدو خدارو براي تنهايياتون انتخاب كردين...
با اين عشق بي مثال چرا زمينه شعريتونو عوض نميكنيدواز خدا براي شعراتون الهام نميگيريد؟...
وجود اعتقاد ميتونه انسان رو از قعر تباهي نجات بده و اونو به اوج برسونه...
آقاي حميد درسته كه شما از بعد احساسي نگاه ميكيند اما بدونيد زندگي انقدراهم پيچيده نيست فقط بايد 3 چيز تو زندگي داشت تا با مسائل و مشكلاتش كنار اومد...
واقع بيني... گذشت.. ايمان...
به نظرم فعلا ورزشهاي رزميتونو كنار بگذاريد و تا زمان گذر اين آشفتگي به ورزشهاي آرامش بخش ديگه اي مثل شنا رو بياريد...
بابت موفقيتهايي كه تو زمينه هاي ورزشي هم داشتين بهتون تبريك ميگم...
طي اين زمان سيگار و با برنامه ريزي خودتون (نه يك مرتبه) كم كنيد و اونو به روزي يك نخ برسونيد...
خداوند به ما نعمت سلامتي و زندگي داده و بايد از اين نعمتهاش خييييلي مراقبت كنيم و به خاطر بي لياقتي بعضيا ااين نعمتهاي بزرگو از دست نديم...
تبريزيها خيييلي خونگرم و بي ريا هستن...به شما و مردمتون هم به خاطر اين خصلت قشنگ تبريك ميگم...
راستي نگفتين فرصت رفتن به مسافرت دارين يا نه...
خيييلي ميتونه بهتون كمك كنه...

[حسام مجاورپور]

جمعه به اتفاق مادرم میریم آبگرم بستان آباد اگه خدا بخواد.روز های عمر رابایاد او آغاز کن
بار مهنت را ببند و زندگی راشاد کن
شکرنعمت را به جای آر و دلی را شاد کن
از میان بد دلان جانم تو عشق آغاز کن
عشق ایزد درمیان قلب ها بنیان شده
اهل دل باشی اگر ، اودرتودر جریان شده
ای خدا! صاحب تویی، عشق و مرام حق تویی!
من چگویم از دلم معشوق را عاشق تویی!
ای خدایا دوستانم از غم دل عاجزند!
ای غم از آنها بگیر آنها زلطفت شاکرند.
(از حمید علمشاهی)

[حسام مجاورپور]

زندگی دیگر ندارد همدمی
مرحمم گم گشته در این دمدمی
مرحمم در زندگی یک یار بود
همدمم با من نرست و خار بود
مرده ام من در خیال عاشقی
عاشقی و عاشقی و عاشقی!
خنده ام می گیرد از این کلمه ها!
گریه ها کردم من از این نغمه ها


(می بریز ای ساقیا ، مستم کن از این قصه ها
مست کن این عاشق دیوانه را زین غصه ها
چون تو دانی جام من ،اندازه و ظزفیتش!
می بریز اما نریز از بیش تا سرریزدش!)
(شعرهایی از حمید علمشاهی)

[حسام مجاورپور]

قبله دوست
سجده بر رحمان غم از رو می برد قلب دلبر رابه هر سو می برد
گر نماز عشق را بر پا کنی قلب خود از سینه عریان می رود
بلبل از شادی غزل خوان می شود غنچه از شوقش شکوفا می شود
بلبل و غنچه چو در باغی شون عشق ایزد را به دل ها می نهند
باغ و بستان ها خرامان می شود عالم گم گشته پیدا می شود
رزق وروزی ها فراوان می شود چون که مومن با خدایش می شود
کس نداند قدرت عشق تو را چون که هر کس را به جایی می برند
درد را بایار خود قسمت بکن چون که او مرحم به دردت می شود
شعری از خمید علمشاهی
تاریخ سرایش1/5/91 ساعت12

[zbahane]

(آب گرم )خيييلي خوبه...
خدارو شكر كه قدر عشق مادري رو فهميدي و رابطتو دوباره باهاش گرم كردي...
اما آقاي حميد مامانت كه نميتونه اب گرم هم باهات باشه...
نميتوني با چند تا از دوستاي شيطونو شادت بري ؟...
ميخوام سفرت بهت خوش بگذره و فقط تو اين سفر بخندي...
شنيدي كه ميگن خنده بر هر درد بي درمان دواااااست...
من عاااااشق اين مناجاتهاي دلي هستم كه گاهي بعضيا انقدر قشنگ با خدا درد دل ميكنن و حرف ميزنن، اينم خودش يه نعمته كه آدم بتونه با بهترين معشوقش انقدر زيبا درد دل كنه...

[حسام مجاورپور]

آره رابطمو باهاش خوب کردم. دیروز از محل کارم هم زنگ زدم باهاش صحبت کردم.خیلی خوشحال شد. نه همچین دوستی ندارم. لیشتر دوست دارم با خانواده مسافرت برم و با اونا باشم تا یک جمع مجردی.

[حسام مجاورپور]

اگه دوست دارین ایمیل بدین هر وقت شعر تازه ای گفتم براتون ایمیل می کنم.

[zbahane]

خانواده هم با گرمي محبتش خيييلي ميتونه به شما كمك كنه...
آقاي حميد بچه هاي اين سايت به دليل مشكلات ريزو درشتي كه دارن اينجور اشعار و اين سبك درد دل خيييلي ميتونه بهشون كمك كنه ...
ميخوام خواهش كنم اين شعراي قشنگو از اين به بعد تو قسمت دل نوشته همين سايت بگذاريد تا همه با خوندنشون آرامش بگيرن...
ممنون از لطفتون...
سفر خوش بگذره...

[farokh]

[replacer_img] آفرین به این طبع شاعریتون ...

در مورد اضطراب یک معنی رو بکار میبرن ... " ترس بی مورد " ...

به هر حال اضطراب بخاطر اینه که فکرتون در اینده داره میچرخه ... در من شما به جنس مخالف بدبین شاید شده باشید و علاقه مندم هستید ...

این حالت ها بخاطر تضادیه که در درون خودت به وجود اوردی و بی خودی درگیرش شدی ...

یه بلبل هر روز صبح رو با نغمه های دلنشین شروع میکنه بدون اینکه به غم و غصه ای کار داشته باشه

این ما انسانها هستیم که تمام عمرمون رو دوست داریم با ناراحتی و غصه بگذرونیم ... متاسفانه

[حسام مجاورپور]

متاسفانه من نمی تونم دلنوشته ها رو پیدا کنم.

[zbahane]

دل نوشته ............. - صفحه 148