سلام دوستان من یه مشکل دارم که خودمم نمیدونم چیه و از چی نشات میگیره (به خاطر اعتماد بنفسمه،عصبی بودنمه و یا...)و تقریبا یه ساله دیوونم کرده که حتی حاضرم بمیرم
من تقریبا دوسال پیش خونه یکی از فامیلامون سفره نذری داشتن که البته من جایی از سفره نشستم که پشتم سماور بود که یکی اومد چایی بریزه و آب جوش ریخت پشتم و کمرم سوخت،وقتی کمرم سوخت بابام به جای اینکه به من که مقصر نبودم دلداری بده،هی سرزنشم میکرد که چرا اونجا نشستی و دختر بی دست و پایی هستی(توی اون مهمونی خیلیا بودن).بعد از این قضیه توی من که اعتماد بنفسم خوب بود داغون شد و توی مهمونیا همش میترسم نکنه خراب کاری کنم بهم بگن بی دست وپا!!!
البته این قضیه مدت زیادی اذیتم نکرد بعد از این اتفاق دوتا مشکل تو خونوادم به وجود اومد که بی نهایت عصبیم کرد یکیش ازدواج برادرم با کسی بود که همه خونواده مخالف بودن(منم مخالف بودم)سه ماه بابام به برادرم جواب نمیداد تا شاید بیخیال شه اما نشد و ازدواج کردن،توی این سه ماه من خیلی عذاب کشیدم،حالام که ازدواج کردن همه افراد خونواده کنار اومدن ولی من نمیتونم اصن دست خودم نیست تا عروسمونو میبینم تپش قلب میگیرم و تمتم بدنم شروع میکنه لرزیدن،این حالت استرسو اضطراب و هرشب گریه رو من یه سالو نیمه دارم که توی این 9ماه عقد برادرم خیلی شدید شده طوری که حتی مواقعی که تنهامم و هیچ استرسی ندارم بازم تپش قلبو دارم!!!
حالا این استرس من با اون اعتمادبنفسی که سر قضیه سوختنم از دست دادم،باعث شده گاهی اوقات لرزش دست داشته باشم که نمیدونم بقیه هم متوجه میشن یا نه ولی این باعث شده تو مهمونیا همش فک کنم بقیه دارن منو به چشم یک آدم بی عرضه و استرسی نگاه کنن،بعد هر مهمونی ای هم همش با خودم رفتارامو مرور میکنم تا ببینم کجا خرابکاری کردم(حتی شاید خرابکاری ای هم نکرده باشم!!)
میدوم خنده داره ولی واقعا دست خودم نیست همشم با خودم عهد میبندم که کنترلش کنم ولی نمیشه! خواهشا راهنمایم کنید!!!