دوستان من پسری ۲۶ ساله هستم که حدود ۱ سال با دختری رابطه داشتم و بهش علاقه داشتم و نه عشق! اما در مقابل اون شدیدا ابراز علاقه شدید جنون آمیز و عشقی رو پیش گرفت!! من برای ادامه تحصیل از کشور خارج شدم اما اون به هیچ عنوان حاضر به پذیرش جدایی نیست و میگه حتی شده چندین سال منتظرت میشم تا برگردی!! من هرچی باهاش منطقی صحبت میکنم به هیچ عنوان کارگر نمیافته و فقط با گریه های بدون وقفه اش روبه رو میشم و عکسهاشو میبینم که هر روز بیشتر آب میشه و به شدت منو عذاب میده چون نمیتونم ناراحتیشو تحمل کنم.
تصمیم گرفته بودم به تدریج ازش جدا شم که به نبودنم کم کم عادت کنه و وقتی از کشور خارج شدم هنوز باهم صحبت میکردیم و من کم کم سعی کردم ازش فاصله بگیرم اما نتیجه عکس داد و الان میبینم عمق وابستگی به حدی هست که حتی بعد از ۵ ماه دوری کارش به بیمارستان میکشه وقتی یکم باهاش حرف میرنم که ما دیگه نمیتونیم با هم باشیم!!
اخیرا هم دچار عارضه تومور مغزی شده که اوضاع رو واقعا به یک فاجعه تبدیل کرده چون من مجبورم بیشتر مراعات حالش رو بکنم و حرفایی که دوست داره بشنوه رو بهش بزنم که آروم بشه به خودش فشار نیاره تا درمان بشه !! واقعا گیر کردم چون از یک طرف عذاب وجدان میگیرم که بهش دروغ بگم که تا ابد پیشش میمونم و از یک طرفم عذاب وجدان میگیرم احساس ترحم رو زیر پا بذارم و ببینم که زجه میزنه و خودش رو نابود میکنه. واقعا احساس استیصال میکنم دیگه !! ممنون میشم دوستان اگر میتونن کمکی بکنن یا اگر آدرس تماس مشاوری رو در این زمینه دارند در اختیار من قرار بدن.