سلام!
22 ساله ام .دختری بودم که از همون اول بهترین دوستانم رو پدر و مادرم قرار دادم. به خصوص پدرم. و همیشه(به جز چند سال اخیر)سعی کردم انتظاراتشون رو تا جایی که می تونم تو رفتارام و اعمالم درنظر بگیرم ( البته اون زمان به خاطر اینکارم موفق هم بودم از لحاظ اجتما عی و اخلاقی)
الان فکر می کنم بیشتر ایجاد بحث کردن ها از طرف منه .
البته بیشتر اوقات مادرم که اصلا ازش توقع ندارم باهام این همه نامهربون باشه حساسیت هام رو در نظر نمی گیره ! واقعا اذیت می شم!
ما هر چند وقت یک بار با هم بحث ها ی طولانی و بی نتیجه و متشنجی داریم. طوری که اگر پدر و خواهر بزرگترم هم خونه یا در محل بحث ما باشند تحملشون تموم میشه یا خودمون آخر هر بحث خسته و نا امید (ازین که حرف هم رو بفهمیم)میشیم یا اشکمون در میاد.گاهیم پدر و مادرم به خاطره من شروع به مشاجره می کنن.
بنده ومادرم اختلاف نظراتمون زیاده به خصو ص راجع به عقاید مذهبیمون و اجتماعیمون.انگار مادرم تحمیل میکنه نظرش رو. بعضی اوقات واقعا کم میارم. البته منم اذیت می کنم .ولی وقت هایی که خودمم واقعا داغون و اذیت و عذابم. شایدم مامانم ازدلم خبر نداره.
ممنون میشم نظراتتون رو بدونم دوستان.
البته این مشکلات فقط منشاء شون از یه جا نیست به نظرم . تو 10 سال اخیر اتفاقاتی برامون افتاده که به مرورو تو موقعیتش قراره باهاتون در میون بذارم و همفکری بگیرم.
توکل بر خدا