راستش من فکر کنم افسردگی دارم چون فکر های منفی میکنم و تنها هستم وهیچ دوستی ندارم و تاریکی رو دوست دارم و عصبی هستم و اعتماد به نفسم خیلی پایینه آیا من واقعا افسرده ام با تشکر؟
راستش من فکر کنم افسردگی دارم چون فکر های منفی میکنم و تنها هستم وهیچ دوستی ندارم و تاریکی رو دوست دارم و عصبی هستم و اعتماد به نفسم خیلی پایینه آیا من واقعا افسرده ام با تشکر؟
افسردگی حد و مرز ندارد یک نفر ممکن است خیلی شاد و خوشحال آرام باشد اما گاهی اوقات منفی بافی و تنهایی را تجربه کند برخی هم برعکس... شما با این نشانه هایی که نوشته اید به علت یا عللی نگاهتان به جهان سیاه و منفعلانه شده و باید نگرشتان را تغییر دهید
چون به قلهها میرسم خود را همواره تنها میبینم
از شما چه کسی میتواند ایستاده بر بلندیها بخندد؟
فردریش نیچه
شما باید وضعیتتون رو بیشتر توضیح بدید و اتفاقاتی که فکر میکنید افکار شما رو تحت تاثیر قرار داده تا مشخص بشه علت این نوع نگرش شما چیه.اینکه دوستی ندارید تنها هستی اعتماد به نفس پایین...
چون به قلهها میرسم خود را همواره تنها میبینم
از شما چه کسی میتواند ایستاده بر بلندیها بخندد؟
فردریش نیچه
من كلا حسرت گذشته رو ميخورم و فكر هاى نا اميدادنه ميكنم مثلا سوار آسانسور ميشم فكر ميكنم كه اين آسانسور سقوط ميكنه و... و من وقتى تنها هستم احساس آرامش ميكنم من كلا مشكلاتم رو به هيچ كس نميگم حتى پدر و مادرم و كلا تنهايم و هميشه فكر ميكنم كه تو هيچ كارى موفق نيستم و كلا از چيزى لدت نميبرم مثلا خيلى ها از دريا و گل لذت مي بردن ولى من از آن ها خوشم نمياد و دوست ندارم با كسى دوست باشم براى همين هيچ دوستى ندارم
اینها باز مشکلات روبنایی هستن شما باید جستجو کنید تا مشکلات زیربنایی رو بشناسید.از ابتدای زندگی شروع کنید ببینید در طول زندگی چطور بودید.رفتار خانواده چطور بوده شرایط خانواده رابطه با دوستان اتفاقات خاصی که در رابطه با خانواده دوستان یا افراد دیگر برای شما پیش اومده.سطح تحصیلات خانواده و چیزهایی که در مدرسه آموختید و تجربیاتی که کسب کردید.ناکامی هایی که تجربه کردید و...همه اینها باید بررسی شه تا علت این مشکلاتی که بیان میکنید کشف شه و بعد میشه درباره راه حلش صحبت کرد
چون به قلهها میرسم خود را همواره تنها میبینم
از شما چه کسی میتواند ایستاده بر بلندیها بخندد؟
فردریش نیچه
تحصيلات پدر و مادرم بالاست از پدرم ناراضى هستم هى روى سرم منت ميزاره حتى براى كوچكترين كار و كلا خانواده ام ضعفهايم رو ميگن و تاحالا از خوبيهام چيزى نميگن و اصلا به نظر من كارى ندارند به طور مثال من به رياضى علاقه دارم ولى الان به زور دارم ميرم تجربى من در گذشته فقط مسخره ميشم توسط خانواده پدريم و الان ديگه طرفشون نميرم. من در كودكى توسط دوستام اذيت و مسخره ميشدم و بهم بى عرضه ميگفتند كلا مسخره ام ميكردند و اذيت حالا من افسردگى دارم يا مشكل ديگرى دارم بيشترين چيز اذيت ميكنه اينه كه پدر و مادرم نقاط ضعفم رو ميگن تا حالا نقاط قوتم رو نگفتن آهايادم رفت نا كامى هام قبول نشدن در مدرسه نمونه ورودى راهنمايى مادر وپدرم هى ميگفتن تو اونجا قبول نشدى هى با اين حال كه در ورودى دبيرستان قبول شدم اونو به من زياد نميگن فقط يك بار گفتن ولى قبول نشدن قبلى تا چند سال هى به من سركوفت ميزدند من هى با ديگران مقايسه ميكنند خسته شدم ازتنهايى و اعتماد به نفس پايين و سركوف شنيدن و فكر هاى منفى كارم به جايى رسيده وقتى كه با موبايلم در پيداه رو صحبت ميكنم فكر ميكنم دزد ازم ميزنه و سوار آسانسور ميشم فكر ميكنم كه الان سقوط ميكنه و موقع امتحان با اينكه خواندم ميگم نمره پايين ميگرم تو رو خدا كمكم كنيد از همه چى داره بدم مياد
ویرایش توسط kashiri : 08-09-2014 در ساعت 09:21 PM
براتون یک پیام خصوصی گذاشتم
چون به قلهها میرسم خود را همواره تنها میبینم
از شما چه کسی میتواند ایستاده بر بلندیها بخندد؟
فردریش نیچه
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)