خواستگاری

[sh308]

سلام به همه دوستان
حدود یکسال پیش یه دخترخانوم از اقوام دور رو دیدم وبهش علاقمند شدم ولی نه باخودش صحبت کردم ونه تا حالا با دختری رابطه داشتم
با خواهرم که مطرح کردم گفت ولش کن بیچاره میشی چون هم خونوادش خیلی دخالتی اند وهم خودش خیلی تجملاتیه
منم بیخیالش شدم ولی چند وقتیه دوباره فکرش ولم نمیکنه از اینکه اگه ازدواج کنه ومن بعدش حسرت بخورم وهم اینکه دارم به گناه میفتم
حدود 1ترم دیگه لیسانسم رو میگیرم سربازی نرفته مشغول به کار با حدودماهیانه500تومن
چون توی شهرنسبتا کوچکی هستیم نمیتونم هم قرار بذارم تا باهش صحبت کنم ببینم نظرش چیه
حالا به نظر شما با خونواده برا خواستگاری مطرح کنم یانه؟با وجود تمام فشارهااز اینکه میگن فوق لیسانس بخون
چاکرهمتونم

[masood73]

سلام. به نظر خودم تا وقتی خودشونو نشناسین خواستگاری نرین. احتمال گرفتن جواب رد هست خصوصا که شهر کوچکی زندگی می کنین و این اتفاق میتونه به زبون همه بیوفته و بگن فلانی دخترشو ب فلانی نداد!
در ضمن خواهرتون چون دوستتون داره و احساس میکنه ارزشتون بیشتر از اون دختره، اون حرفارو میزنه. شما خودتون ببینین آیا سطح تحصیلیتون و مالیتون و تیپتون و اخلاقتون در اون حدی هست که با دختری تجملاتی مث ایشون زندگی کنین!؟ فقط یادتون باشه که تصمیم احساساتی خیلی بدتره و ممکنه بعدها به گناه بدتر وادار کنه مثل رابطه با ی زن دیگه بعد ازدواج...
بازم سوالی بود در خدمتم...

[sh308]

مرسی از راهنمایی ولی
خوب منم همین رو گیر کردم چجوری بشناسمش وباهش صحبت کنم تا حرف بزنیم تا ببینم میتونیم به توافق برسیم یانه ؟
خونوادش معمولیند ولی اون چیزی که از اطرافیان شنیدم میگن خیلی بالاتراز سطح زندگی شون زندگی میکنن منظورم اینه که حاضرن قرض کنندولی شیک پوش باشند میخوامببینم اگه ازدواج هم بکنه همینقد متوقعه؟ یعنی میشه جلسه ای گذاشت که حالا به صورت خواستگاری هم نباشه تاعلنی نشه ولی بشه با هم صحبت کنیم؟اصلا همین که قرار بزاریم رو به کی بگم؟به خودش؟به خونوادم؟به خونوادش؟چجوری؟کجا؟

[masood73]

مرسی از راهنمایی ولی
خوب منم همین رو گیر کردم چجوری بشناسمش وباهش صحبت کنم تا حرف بزنیم تا ببینم میتونیم به توافق برسیم یانه ؟
خونوادش معمولیند ولی اون چیزی که از اطرافیان شنیدم میگن خیلی بالاتراز سطح زندگی شون زندگی میکنن منظورم اینه که حاضرن قرض کنندولی شیک پوش باشند میخوامببینم اگه ازدواج هم بکنه همینقد متوقعه؟ یعنی میشه جلسه ای گذاشت که حالا به صورت خواستگاری هم نباشه تاعلنی نشه ولی بشه با هم صحبت کنیم؟اصلا همین که قرار بزاریم رو به کی بگم؟به خودش؟به خونوادم؟به خونوادش؟چجوری؟کجا؟

در مورد صحبت کردن میتونین با خواهرتون هماهنگ کنین، ایشون راحت تر میتونن جور کنن. اینم بدونین که هنوز معلوم نیس ایشون بهتون علاقه دارن یا نه! اگه تو ذهنتون فک می کنید که بعد ازدواج با شما عوض میشه، احتمالش خیلی کمه...
در ضمن شما مطمئنین به عشق واقعی رسیدین؟ مطمئن هستین که این عشق به این زودیا از بین نمیره؟؟

[sh308]

منظورتون از عشق واقعی چیه؟
یعنی منتظر وایسم تا یکی دوسال دیگه یا بیشتر خونوادم یه دختری رو برا ازدواج بامن بهم پیشنهادبدن؟
در ضمن من اصلا یک کلمه هم باهش صحبت نکردم شاید یک ساعت صحبت کردیم ومن نظرم عوض شد.

[(تبسم)]

منظورتون از عشق واقعی چیه؟
یعنی منتظر وایسم تا یکی دوسال دیگه یا بیشتر خونوادم یه دختری رو برا ازدواج بامن بهم پیشنهادبدن؟
در ضمن من اصلا یک کلمه هم باهش صحبت نکردم شاید یک ساعت صحبت کردیم ومن نظرم عوض شد.

سلام .
بهتره که با این خانوم حتمأ قرار بذارین و با هم صحبت کنید حالا که میگین اقوام دور هم هستن بهتره به خواهرتون بگین که اول با اون دختر صحبت کنه و وقتی متوجه شد که اوهم قصده ازدواج داره بعد قضیه شما رو مطرح کنه و ازش بخواد با شما قرار ملاقات بذاره و خودتون راجع به همه چی ازش سوال کنید. و وقتی متوجه نظراتش شدید بع تصمیم بگیرید ولی اگه اینکارو نکنید و ازش بگذرید شاید بعدأ همیشه خودتون و سرزنش کنی که چرا شانستون رو امتحان نکردید.
درضمن بهتره هرکسی خودش همسر آیندشو انتخاب کنه تا اینکه پدر و مادرش اینکارو کنن درسته که خونواده صلاح مارو میخواد ولی اگه خوده شخص به این نتیجه برسه که طرف مناسبشه فرق میکنه .

[sh308]

بیاین نظر بدبی دیگه فردا میخام به خواهرم بگم!
بگم یا نگم.......

[محمدزاده]

سلام به همه دوستان
حدود یکسال پیش یه دخترخانوم از اقوام دور رو دیدم وبهش علاقمند شدم ولی نه باخودش صحبت کردم ونه تا حالا با دختری رابطه داشتم
با خواهرم که مطرح کردم گفت ولش کن بیچاره میشی چون هم خونوادش خیلی دخالتی اند وهم خودش خیلی تجملاتیه
منم بیخیالش شدم ولی چند وقتیه دوباره فکرش ولم نمیکنه از اینکه اگه ازدواج کنه ومن بعدش حسرت بخورم وهم اینکه دارم به گناه میفتم
حدود 1ترم دیگه لیسانسم رو میگیرم سربازی نرفته مشغول به کار با حدودماهیانه500تومن
چون توی شهرنسبتا کوچکی هستیم نمیتونم هم قرار بذارم تا باهش صحبت کنم ببینم نظرش چیه
حالا به نظر شما با خونواده برا خواستگاری مطرح کنم یانه؟با وجود تمام فشارهااز اینکه میگن فوق لیسانس بخون
چاکرهمتونم

باهاش صحبت كنيد ببينيد ايا اون هم به شما علاقه داره ؟بعد بريد سراغ مسايل ديگه اينو ميگم تا در آينده همونطور كه فرموديد حسرت نخوريد شايد اصلا شخص ديگري رو ميخاد انتاب كنه الكي براي چي خودتونو درگير ميكنيد اگر داشت بهش بگيد يك سالي منتظرتون باشه تا شرايطتتون فراهم بشه ولي نظر اصلي من اينه فعلا عجله نكنيد چون شرايطشو اصلا نداريد براي داشتن يه زندگي موفق بايد پايه هاش و بنش محكم بنا بشه شرايط كنارهم زندگي كردن رو داشته باشيد بلاخره زندگيه شرايط مادي بنظر من خيلي مهمتره شما الان يك نفرهستيد و شايد 500تومن براتون كافي باشه اما در آينده يك نفر هست كه خونه ميخاد و.... هزينه هاي ديگه اي هم مياد اينو كسي داره به شما ميگه كه به ماديات هميت نميداد ولي الان درك كردم اول مادياته تا نباشه زندگي واقعا سخته حتي اگر ليلي و مجنون باشيد.عاقلانه فكر كنيد و عجولانه تصميم نگيريد

[sh308]

پس اون قضیه که میگه اگه ازدواج کنی خدا خودش هم کمک میکنه چی میشه؟
خسته شدم ازگناه 4ساله دیگه میخوام ادم شم و یه زندگی ادمی واسه خودم دست وپا کنم

[sh308]

هر کی تجربش زیادتره کمکشو میخام یک روزم نیست که اشناشدم با این سایت ولی نظر بدین دیگهههههههههههه......

[پرستو72]

سلام.
22سالمه و حدود 1سال و نیمه با یه آقایی آشنا شدم.من تهرانم و ایشون شهرستان.24 سالشونه و پاره وقت کار میکنن.درسشون تازه تموم شده و منتظر تا برن خدمت دفترچه رو پست کردن.قبل از عید خانوادشون تماس گرفتن و با مادرم صحبت کردن.مادرم گقتن اول باید درسش تموم بشه بعد خدمتشون.بعد هم باید بیاد تهران و کار پیدا کنه و تهران بمونه برای زندگی و اینکه من سال 93 یعنی امسال کنکور دادم اینم یکی از شرایط مادرم بود که من باید حتما کنکور سراسری قبول شم.و منم باید برم سر کار.خدا رو شکر دانشگاه تربیت معلم قبول شدم و این هم کارم حساب میشه و هم درسیم.اون آقا هم که درسشون تمو شد و الانم که داره میره خدمت.حالا که من کنکور دادم مادرم میگه سرکتاب باز کردم گفتع به درد هم نمیخورین .حالا من باید چیکار کنم؟

[farimah]

سلام.
22سالمه و حدود 1سال و نیمه با یه آقایی آشنا شدم.من تهرانم و ایشون شهرستان.24 سالشونه و پاره وقت کار میکنن.درسشون تازه تموم شده و منتظر تا برن خدمت دفترچه رو پست کردن.قبل از عید خانوادشون تماس گرفتن و با مادرم صحبت کردن.مادرم گقتن اول باید درسش تموم بشه بعد خدمتشون.بعد هم باید بیاد تهران و کار پیدا کنه و تهران بمونه برای زندگی و اینکه من سال 93 یعنی امسال کنکور دادم اینم یکی از شرایط مادرم بود که من باید حتما کنکور سراسری قبول شم.و منم باید برم سر کار.خدا رو شکر دانشگاه تربیت معلم قبول شدم و این هم کارم حساب میشه و هم درسیم.اون آقا هم که درسشون تمو شد و الانم که داره میره خدمت.حالا که من کنکور دادم مادرم میگه سرکتاب باز کردم گفتع به درد هم نمیخورین .حالا من باید چیکار کنم؟

خوب دلیلش واسه اینحرف چیه؟؟؟؟؟؟

[sh308]

[sh308]