نوشته اصلی توسط
هستی تنها
توی زندگیم با همسرم خیلی سختی کشیدم ،درگیری های زیادی با هم داشتیم ودر این میان اتفاق هایی افتاد که تبدیل شد به یه عالمه خاطرات تلخ که باعث شده هیچ یک از خاطرات شیرینو به یاد نیارم ،اتفاق های تلخی که موقعی که تجربه میکردم انقدر زجر نکشیدم که حالا با یاد اوریشون میکشم انگار هر چی ازشون میگذره عذابشون بیشتر شده واسم ،تبدیل شدهذبه یه بغض کهنه که داره خفم میکنه .من توی گذشته گیر کردم طوری که هیچی از زمان حال نمیفهمم این گذشته ی لعنتی نمیذاره شاد باشم چه جوری باید از دستش راحت شم ،علاوه بر زندگی مشترکم قبل از ازدواج هم مشکلاتی داشتم که تصمیمات اشتباهم در موردشون عذابم میده نمیتونم خودمو ببخشم ایندم به خاطرشون خراب شد فقط یه عالمه حسرت واسم موند ،کاش میشد فراموشی بگیرم تا دیگه انقدر عذاب نکشم