[replacer_img] نوشته اصلی توسط arita
[replacer_a]
سلام من دختری 27ساله ای هستم که عاشق مردی شدم که 16سال ازز من بزرگتر هست اول هیچ احساسی بین ما نبود وقتی ایشون ازم خواستگاری کرد هیچ حسی من نسبت ایشان نداشتم ولی ایشان میگفتن من یه حسی نسبت به شما داشتم منتها تا مطمئن نشدم چیزی بهتون نگفتم آخه ما همکاریم وقتیی گفت از احساسش مطمئن شد خواست بهم بگه که باز حجب حیاش نگذاشت و خواهرش رو واسطه قرار داد منم چون فقط ایشان رو درقالب همکار میدیدم ازشون فرصت خواستم تا بیشتر بشناسمش با اینکه تو محل کار معروف بود به درست کاریو وفاداری نسبت به کارش البته بگم برای من اختلاف سنی مهم نبود هیچ وقت برای ازدواجم تنها چیزی که برام خیلی اهمیت داره تو زندگی صداقت و اخلاق نیک در درجه اول هستن وقتی تو مدت اشنایی اینا رو هم ازش دیدم و خیالم ازشون راحت شده بعد احساسم رو دخیل کردم تو ماجراو الان واقعا جدایی و زندگی بدون ایشون برام سخت شده وقتی دیدم مرد خوبی برای زندگی هست به خانوادم ماجرا رو گفتم منتها با مخالفت شدید آنها برخورد کردم تا جایی که عرصه زندگی منو تنگ کردن کاری کردن از شرکت بیام بیرون فقط دلیل اختلافشون اختلاف سنیمون هست ولی من از خواسته ام دست نمیکشم برای همین بهشون گفتم یه روزی برای همیشه ترکتون میکنم من فقط نگران حال مادرم هستم چون بیشتر من بهش وابسته ام. البته خانواده من یه مقدار افکار قدیمی دارن.و هر بار کسی رو بهشون معرفی میکردم به هر بهانه ای روش ایراد میگرفتن ولی اینبار میخوام سر خواسته ام بایستم خسته شدم از وضعیتی که برام درست کردن با اینکه تنها دختر خانواده هستم اما هیچ وقت به نظر من توجه نکرد.الان ازتون راهنمایی میخوام تا بگید چیکار کنم.ممنون میشم.