نوشته اصلی توسط
مانيا٢
سلام، من ٢٣ سالمه و ٣ سال پيش با پسرى دوست شدم و بعد ٢ سال نامزد كرديم، تو دوران نامزدى متوجه شدم خيلى مطيع پدر مادرشه و تمام تصميماشو با اجازهء اونا ميگيره، يك ماه پيش به صورت اتفاقى كه يادش رفت گوشيشو قطع كنه صداى پدر و مادرشو شنيدم كه تهديدش ميكردن از من جدا بشه و خيلى بهم توهين كردن در صورتى كه من اصلا فكر نميكردم با من مشكلى داشته باشن چون هميشه هركارى از دستم برميومد براشون انجام ميدادم و هميشه با احترام باهاشون برخورد ميكردم، اما از اون روز به بعد رابطهء ما سرد شد و فهميدم نامزدم به خاطر خواستهء خونوادش دنبال يه بهونه براى جدا شدنه تا اينكه ٣ روز پيش از دست توهيناش خسته شدم و نامزديمونو بهم زديم، الان اصلا روحيهء مناسبى ندارم، از همه چى متنفرم، از مردا از ازدواج از عشق و.... نسبت به همه چى بى اعتمادم، به سرم افتاده خودكشي كنم، واقعا كم اوردم