سلام
من و همسرم به اتفاق خانواده من به مدت 3 روز به سفر رفتیم و توی این سفر همسرم مدام سر مسائل کوچیک و بزرگ به سرعت عصبانی می شد و همه متوجه این رفتار بد اوون شدن.
و در طول سفر از تنها با من موندن واهمه داشت . درصورتیکه ما از زمان دوستی 2/5 ساله با هم ارتباط جنسی هم داشتیم و بعداز عقد کم رنگ تر هم شده واقعا برام مسئله شده چرا از با من بودن فراریه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شاید مقصر خودمم از بس که توی تنهایی هاموون بهش گوش زد کردم این کارت اشتباه بود این حرفت صحیح نیست ، چرا این کار رو کردی ، چرا اینو گفتی ووووووو..... حس میکنم از با من بودن فراری شده توی این سه روز حتی 5 دقیقه هم با من تنها جایی نرفت حتی حرف های دو نفره هم نزدیم
گاهی حس می کنم ازم زده شده ولی با حرفاش و عکس العملسش توی جمع نشووون میده عاشق منه.
خیلی عصبیه توروخدا یه راهکار به من بدید که از نو بسازمش
توی زمان دوستی اینطور نبود یادم از کارش و خانواده اش میزد که کنار من باشه ولی الان
هفته ای یه بار پنجشنبه جمعه واسه من وقت میزاره اوونم اصرارررر فراوان داره که به همراه خانواده من به گردش بریم .
نمیتوونم دلیل کاراش رو بفهمم . بهش میگم من از این شرایط راضی نیستم چرا تنها نریم به گردش؟ میگه ما وقت زیاد داریم دوتایی بریم. یا شایدم میخواد خودش رو پیشه خانواده من خیلی خووب جلوه بده.
توی همین سفر انقدری که به فکر خواهر کوچیکه و مادر و پدر و شوهر خواهر منو خواهر بزرگم بود به فکر من نبود .
نمیدونم شاید مثل من اوون هم زده شده .
با تمام این اوصاف واقعا عاشقانه دووسش دارم و بی اوون بودن رو نمیتووننم تصو رکنم. توی همین سفر یه کلمه حرف زدم توی اوون هم عصبانیت هایی که بداخلاقی کرد و من هیچی نگفتم یه کلمه حرف من بهش برخورد و توی ده دقیقه نه نگاهم کرد نه باهام حرف زد خیلی سریع بغضم گرفت و ازش عذرخواهی کردم.
دلم رو خیلی میشکوونه.
با همه خانواده من خیلی خوووب و مهربووون رفتار میکنه.
ولی با من منطقی نیست وعصبانیت های وقت و بی وقتش سر تمام مسائل غمگینم کرده . مثلا توی سفر امکان داره ترافیک باشه از قبل از رفتن به سفر بامن جروبحث میکرد که ترافیک شه من عصبی میشم ، ترافیک شه کووفتموون میشه کاش مهر ماه میرفتیم و و و و....
که نواقعا من از استرسش شب سفر خوابم نمی برد و یا سر اینکه صبح زود راه بیوفتیم عصبی بود که حتما 4صبح حرکت کنیم و سر این موضوع حرص می خورد و وقتی میخواد کاری رو من یا اطرافیان براش انجام بدیم بارها و بارها و بارها و بار ها تکرارش میکنه جوری که عصبیت میکنه با این کارش. خیلی عجووله و دووست داره زود به نتیجه کار برسه .کلا با ایده آل من متفاوت شده.
من یه مرد با تجربه و صبور و منطقی و مهربون در نهایت جدی بودن رو میپسندم ، مرد باید که شکیبا باشه و صبر وتحمل داشته باشه که متاسفانه همسرم اینطور نیست.
اصلا انقدر عصبانیت هاش جدی و تنش دار بود که خانواده من نگران من شدن و خود من از پشت در اتاق پدرو مادرم شنیدم که میگفتن دخترموون حیف شده
بعداز سفر که دیروز رسیدیم پدرو مادرم به این نتیجه رسیدن. این اولین سفری بود که بیشتر از یک روز باهمسرم با خانواده ام بودیم.
باز هم یاد آور میشم تا عروسیموون 8ماه مونده و ما در دوران عقد به سر میبریم.
واقعا نمیدووونم که چطور رفتار کنم