نمایش نتایج: از 1 به 17 از 17

موضوع: حس تنفر داشتن

2890
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5863
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    28
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    Exclamation حس تنفر داشتن

    موضوع: حس تنفر داشتن
    سلام
    2 ساله که بعد از اتفاقات بد زندگیم که گفتنش باعث میشه شبها تمام گذشته بیاد جلوم و نتونم آرامش داشته باشم
    حس میکنم تمام دوستام یه جوری آزارم میدن
    احساس نیست واقعیته دارم میبینم کارایی میکنن که نمیتونم تحمل کنم
    باهاشون خوب شدم از دیروز اما گفتم مثل قبل نباشم
    نمیتونم به کسی حسی داشته باشم انگار از همه فامیلا بدم میاد
    همه جا زوری میرم کلافم دنبال کسیم که باش حرف بزنم اما وقتی به گوشیم نگاه میکنم محکم میزنمش تو دیوار
    وقتی زنگ میزنن بهم انگار جونم رو میخوان بگیرن
    خستم از زندگیم حتی نمیتونم با کسی دوست بشم و بهش احساس پیدا کنم
    میدونم توی گذشته احساسم و فکرم رو با کارام داغون کردم اما حتی نمیتونم شاد باشم شادیم در حد 30 دقیقه خندوندن بقیس
    هرچی تست هم دادم واسه افسردگی گفته حاده افسردگیت

  2. کاربران زیر از madamdayana بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5220
    نوشته ها
    34
    تشکـر
    44
    تشکر شده 23 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    شما مراجعه کردید به روانپزشک؟ حتما مراجعه کنید

  4. کاربران زیر از soniya بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    خب دیگه شما چطور میخوایت زندگی خوبی رو در حال حاضر داشته باشید وقتی فکرو ذهنت رو در گذشته درگیر کردی ...

    و تا وقتی که فکرت در گذشته سیر میکنه نتیجه اش افسردگیه ...

    و این افکار به شکلی که اسمش تلقینه نمود پیدا کرده ان ... و شما اونقدر بهش فکر میکنید که بین واقعیت و توهم گیر افتادید ...

    و این افکار مثل بند به دست و پاتون بسته شده ... و با فکر کردن هرشب به اونا به تعداد گره های اون افکار گذشته می افزایی ...

    در ضمن اول از همه باید خودت رو سرزنش کنی چون انسان خودش در اتفاقاتی که میفته سهیمه ...

    و فکرت رو از اینکه همه رو با یک دید ببینی خودداری کنی ... در ضمن باید برای شاد بودن دیگران رو شاد کنید

    چون سهم شما در خوشحال شدن در خوشحال کردن دیگرانه ....
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  6. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5863
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    28
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط soniya نمایش پست ها
    شما مراجعه کردید به روانپزشک؟ حتما مراجعه کنید
    چند بار رفتم که نوبت بگیرم اما همه پیز دست به دست هم میده که نرم نمیدونم .

  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5863
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    28
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    خب دیگه شما چطور میخوایت زندگی خوبی رو در حال حاضر داشته باشید وقتی فکرو ذهنت رو در گذشته درگیر کردی ...

    و تا وقتی که فکرت در گذشته سیر میکنه نتیجه اش افسردگیه ...

    و این افکار به شکلی که اسمش تلقینه نمود پیدا کرده ان ... و شما اونقدر بهش فکر میکنید که بین واقعیت و توهم گیر افتادید ...

    و این افکار مثل بند به دست و پاتون بسته شده ... و با فکر کردن هرشب به اونا به تعداد گره های اون افکار گذشته می افزایی ...

    در ضمن اول از همه باید خودت رو سرزنش کنی چون انسان خودش در اتفاقاتی که میفته سهیمه ...

    و فکرت رو از اینکه همه رو با یک دید ببینی خودداری کنی ... در ضمن باید برای شاد بودن دیگران رو شاد کنید

    چون سهم شما در خوشحال شدن در خوشحال کردن دیگرانه ....
    میدونم اشتباه از من بوده و من بدون اینکه فکر کنم به کارام تا چند سال ادامه دادم
    اما الان 2 ساله که از همه چیز کنار کشیدم
    دیگه به گدشته فکر نمیکنم
    اما وقتی کسی پیزی بگه که باز یه اتفاق تو ذهنم میاد یا میشه کابوس اون شب
    و یا عصبی شدنم
    من هیچ وقت سعی نمیکنم کسی و ناراحت کنم یا آزار بدم اگه هم تو گذشته این کار و کردم و شد کینه واسه کمک به اونا بود
    که حالا تو ذهن یکی بعضیا من شیطانم
    اما من جز خنده و شوخی و شادی با اطرافیام کاره دیگه نمیکنم
    قضیه بدبینی نیست قضیه واقعیته یکی از بهترین دوستات بیاد کیفی که امانت پیشش بوده خالی کنه و تو برسی و ببینی
    من شوکه بودم وقتی دیدم با 23 سال سنش مثل بچه ها رفتار کرد پیزی نگفتم فقط یادم اومد من نمیتونم دوست صمیمی داشته باشم چون زندگی من با بقیه فرق داره
    بعضی وقتی چون دوستام حس میکنن سطح زندگیم از اون بالاتره یه حرفا و کارایی دارن که سخته درکش
    یه بدیه دیگم اینه سکوتم زیاده و جواب بدی رو نمیدم .خیلی جاها واسه کارای نکرده مقصر نشون دادم خودم رو
    اما توی این همه داشتن ها , پدر مادر از تو فامیلا بهترین بودن خانوادم زبانزد همه سخته مامانت بگه تو توی زندگیم بیشترین ضربه رو خوردی
    چرا من 22 ساله باید زیادی تجربه داشته باشم البته خودم خواستم با سختی بزرگ شدم تحقیر شدم آبرو مو بردن تحمت زدن و هزار تا چیز دیگه
    منی که همه باهام حرف میزدن پرا الان گیر کردم تو دنیام

  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5829
    نوشته ها
    195
    تشکـر
    470
    تشکر شده 242 بار در 113 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    سلام زیاد سخت نگیر بعضی چیزارو باید به زمان سپرد منم تو 22 سالگی همین حسو داشتم و از همه متنفر بودم و بیشتر از همه از خودم ولی باورم نمیشه که الان کسی رو دوست دارم که اون اصلا هیچ حسی به من نداره

  10. کاربران زیر از Helish بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5863
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    28
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Helish نمایش پست ها
    سلام زیاد سخت نگیر بعضی چیزارو باید به زمان سپرد منم تو 22 سالگی همین حسو داشتم و از همه متنفر بودم و بیشتر از همه از خودم ولی باورم نمیشه که الان کسی رو دوست دارم که اون اصلا هیچ حسی به من نداره
    دست خودم نیست از کوپکی با سختیا بزرگ شدم از 4 5 سالگی مسئولیت پذیری یاد گرفتم
    تو زندگی هم دختر بودم هم پسر بعضی وقتی دوستام میگن انقدر که تو دنبال زندگی و کارا خونه و بیرون خونه و اخلاقا خانواده ای مامان بابات اینقدر تو فکر نیستن
    دست خودم نیست بعضی وقتی به جای اینکه فقط دختر بزرگ باشم مادر پدر هم هستم
    الان از خیلی از فکرای گدشته دور شدم نسبت به قبلا اما بعضی وقتی انگار کم میارم جلو همه چیز شکسته میشم
    خوبی اینه که همیشه توو بدترین شرایط بازم تونستم بلند شم
    الان بیشتر ادیتم چون حسی به کسی ندارم یکی که دل گرمم کنه

  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5829
    نوشته ها
    195
    تشکـر
    470
    تشکر شده 242 بار در 113 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    عزیزم من واقعا درکت میکنم چون منم دقیقا شرایط تورو دارم اصلا انگار تو داری از زبون من مینویسی ولی من دیگه با این شرایط کنار اومدم و عادت کردم 1جورایی داره از خودم خوشم میاد از اینکه میتونم مثل سنگ باشم خیلی خوشحالم خیلی وقته که دیگه حتی با خودمم حرف نزدم. من دیگه با هیچکدوم از دوستام رابطه ندارم چون آرامش اونا توی زندگیشون واقعا برام سواله این در صورتیه که من حتی توی خوابم به مشکلاتم فکر میکنم

  13. کاربران زیر از Helish بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5863
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    28
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Helish نمایش پست ها
    عزیزم من واقعا درکت میکنم چون منم دقیقا شرایط تورو دارم اصلا انگار تو داری از زبون من مینویسی ولی من دیگه با این شرایط کنار اومدم و عادت کردم 1جورایی داره از خودم خوشم میاد از اینکه میتونم مثل سنگ باشم خیلی خوشحالم خیلی وقته که دیگه حتی با خودمم حرف نزدم. من دیگه با هیچکدوم از دوستام رابطه ندارم چون آرامش اونا توی زندگیشون واقعا برام سواله این در صورتیه که من حتی توی خوابم به مشکلاتم فکر میکنم
    2 ساله که من اينجوريم و هنوز عادت نکردم آره بعضي وقتي خيلي خوبه که بي احساس باشي .اما يه روزايي واقعا کلافه ميشي .
    من خيلي چيزا رو توي ذندگيم تغيير دادم چون فهميدم اشتباهاتم چي بود
    اما اينکه هنوز تا حرف از پيزي ميشه من ميرم تو اون فضا سخته
    انگار اون اتفاقا يهو جلوم مياد و مثل فيلم رد ميشن سخته

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط madamdayana نمایش پست ها
    سلام
    2 ساله که بعد از اتفاقات بد زندگیم که گفتنش باعث میشه شبها تمام گذشته بیاد جلوم و نتونم آرام باشم
    حس میکنم تمام دوستام یه جوری آزارم میدن
    احساس نیست واقعیته دارم میبینم کارایی میکنن که نمیتونم تحمل کنم
    باهاشون خوب شدم از دیروز اما گفتم مثل قبل نباشم
    نمیتونم به کسی حسی داشته باشم انگار از همه فامیلا بدم میاد
    همه جا زوری میرم کلافم دنبال کسیم که باش حرف بزنم اما وقتی به گوشیم نگاه میکنم محکم میزنمش تو دیوار
    وقتی زنگ میزنن بهم انگار جونم رو میخوان بگیرن
    خستم از زندگیم حتی نمیتونم با کسی دوست بشم و بهش احساس پیدا کنم
    میدونم توی گذشته احساسم و فکرم رو با کارام داغون کردم اما حتی نمیتونم شاد باشم شادیم در حد 30 دقیقه خندوندن بقیس
    هرچی تست هم دادم واسه افسردگی گفته حاده افسردگیت
    سلام
    عزیز متاسفم از آنچه که خواندم نیاز به مشاوره ودرمان داری در ضمن گذشته در گذشته که آنهم برات توسط یک مشاور حاذق روشن خواهد شد فقط این را بدان که دنیا بد و خوب یا تاریک و روشن نیست بلکه خاکستری است و گوره خری و بیشتر شبیه گلستانیست که بعضی از گلها خار دارند نه خارستانی که بعضی از خارها گل دارند! موفق باشید

  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5829
    نوشته ها
    195
    تشکـر
    470
    تشکر شده 242 بار در 113 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    ببینید ما هر چقدرم که محکم باشیم ولی بازم آدمیم و بالاخره 1وقتایی میشه که کم بیاریم ولی حقیقت اینه که کسی جز خودمون نمیتونه به خودمون کمک کنه چون هیچکس تو شرایط ما نبوده هیچکس نمیتونه بفهمه که ما چه روزایی رو گذروندیم و چه اتفاقایی برامون افتاده. نگران نباشید شما فقط به زمان نیاز دارید 1روز این احساس براتون عادی میشه و مثل 1 زخم میمونه که بعد از مدتی خوب میشه ولی جاش تا آخر عمر باقی میمونه نباید خودتونو سرزنش کنید چون شما هیچ تقصیری ندارید متسفانه زندگی به ما خیلی سخت گرفته خوب تقدیر ما هم اینجوری بوده دیگه. باید به خودمون افتخار کنیم که خدا مارو لایق این امتحانای سخت میدونه وگرنه که امتحان راحتو از دانش آموز تنبل میگیرن

  17. 2 کاربران زیر از Helish بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5863
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    28
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Helish نمایش پست ها
    ببینید ما هر چقدرم که محکم باشیم ولی بازم آدمیم و بالاخره 1وقتایی میشه که کم بیاریم ولی حقیقت اینه که کسی جز خودمون نمیتونه به خودمون کمک کنه چون هیچکس تو شرایط ما نبوده هیچکس نمیتونه بفهمه که ما چه روزایی رو گذروندیم و چه اتفاقایی برامون افتاده. نگران نباشید شما فقط به زمان نیاز دارید 1روز این احساس براتون عادی میشه و مثل 1 زخم میمونه که بعد از مدتی خوب میشه ولی جاش تا آخر عمر باقی میمونه نباید خودتونو سرزنش کنید چون شما هیچ تقصیری ندارید متسفانه زندگی به ما خیلی سخت گرفته خوب تقدیر ما هم اینجوری بوده دیگه. باید به خودمون افتخار کنیم که خدا مارو لایق این امتحانای سخت میدونه وگرنه که امتحان راحتو از دانش آموز تنبل میگیرن
    آره امتحانای سخت .اما این ما آدم هاییم که بیشتر به هم سخت میگیریم
    هر روز که میگذره دارم به این فکر میکنم که چرا من هیچوقت خودم رو توی اولویت قرار ندادم
    دارم واسه ارشد برنامه میریزم چون رشته من رو دیگه ایران نداره و باید تغییر بدم .مامان بابام میگن تو کارشناسی و تمام کن ازدواج کن بعد
    بابام میگه چیزی که میگم باید انجام بدی چادری بشی بری سر کار به این فکر نکنی که چون ارشد رشتم رو ایران نداره برم خارج از کشور
    از یه طرف دیروز به مامان گفتم که با پسر ها و دختر ها کلاس میریم تولد یکی از بچه هاست 9 رفتم 11:30 خونه بودم امروز به بابام میگه من فکر میکردم پیش دوست دیگشه
    الان بهم گفته که با پسرها بودن من سر نهار میخ کوب بودم .
    حس میکنم الان بزرگترین مشکلم مامان بابامن که نمیزارن اون جور که میخوام زندگی کنم فکر کنم هدف داشته باشم
    آدم تو سخی ها به جایی میرسه پخته میشه تو سختی ها اطرافیاش و میشناسه
    اما با همین سختی ها یه روز بیخیال همه چیز میشه دارم به این نقطه میرسم که بزارم و برم .تنها دلیل موندنم آجی داداشمن که اونا بدون من نمیدونم میتونن یا نه

  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5829
    نوشته ها
    195
    تشکـر
    470
    تشکر شده 242 بار در 113 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    وای دیوونه این حرفارو از ذهن من درآوردی نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! منم از بچگی دوست داشتم ورزشکار بشم اما چون باشگاه از خونمون دور بود و به شب میخوردم اجازه رفتن به باشگاه نداشتم از طرفی هم خانوادم فقط به درس خوندن اهمیت میدادن اونم فقط مدرسه رفتن و بس حتی برای تحقیقای درسی هم حق بیرون رفتن نداشتم و خیلی چیزای دیگه خوب چه میشه کرد دیگه خیلیای دیگم هستن که شرایطشون مثل من و توست. خوب چه میشه کرد اینجوری بوده دیگه!!!!!! من از امسال دارم میرم باشگاه و خیلی حسرت میخورم که چرا اونموقع که جای پیشرفت داشتم خانوادم بهم اجازه ندادن دیگه الان نمیشه کاریش کرد. به نظر من که فرار کردن هیچ چیزیرو درست نمیکنه منظورم فرار کردن از مشکلاته مخصوصا وقتی که اینجا آدمایی هستن که تو نگرانشون هستی و میدونی که بهت احتیاج دارن. بیخیال به نظر من بمون و 1 جور دیگه زندگی کن

  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    2062
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    1
    تشکر شده 22 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    سلام
    چه جالب منم دقیقا حلات های شما رو دارم با همه دوستام کات کردم از آدم ها متنفر شدم با هر کسی دو روز دوست میشم بیشتر شه دلمو میزنه تنهایی رو خیلی بیشتر دوست دارم ولی وقتی توی جمعی هم حاظر میشم انقد شیطنت می کنم که هیچ کس نمی فهمه تو درون من چی می گذره به خدا توکل کن
    امضای ایشان
    مصیبت آدمی به اندازه صبر اوست
    پس هر وقت در مصیبتی گرفتار شدید صبر کنید
    و با ناله و شیون پاداش پایان صبرتان را از بین نبرید
    امام علی(ع)

  21. کاربران زیر از sogand بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5863
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    28
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sogand نمایش پست ها
    سلام
    چه جالب منم دقیقا حلات های شما رو دارم با همه دوستام کات کردم از آدم ها متنفر شدم با هر کسی دو روز دوست میشم بیشتر شه دلمو میزنه تنهایی رو خیلی بیشتر دوست دارم ولی وقتی توی جمعی هم حاظر میشم انقد شیطنت می کنم که هیچ کس نمی فهمه تو درون من چی می گذره به خدا توکل کن
    بله منم اینجورم

  23. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5829
    نوشته ها
    195
    تشکـر
    470
    تشکر شده 242 بار در 113 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    آره منم اینجوریم. چه میشه کرد اینم 1جورشه دیگه. بخند بابا چند سال دیگه دندونات میریزه و اصلا نمیتونی بخندی ها

    از یارو میپرسن شما به اون حشره ای که رو گلا میشینه و عسل درست میکنه چی میگید؟؟؟
    یارو میگه ما میگیم خسته نباشی حشره ببین ما همه داریم به خودمون میخندیم اما همه فکر میکنن داریم به این جکه میخندیم

  24. کاربران زیر از Helish بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5863
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    28
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    Red face پاسخ : احساس دوست داشتنم از بین رفته ، فقط میتونم از آدمها متنفرم باشم در غیر اینصورت بی تفاوتم

    دوستان ممنون که کمکم کردید می خوام از اینجا برم واسه همیشه مرسی که کمک کردید

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. داستان های کوتـاه و تاثیـر گــذار
    توسط *P s y C h e* در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 45
    آخرين نوشته: 12-17-2014, 10:31 PM
  2. پاسخ: 25
    آخرين نوشته: 10-16-2014, 09:53 AM
  3. شرایط ازدواج رو ندارم
    توسط hirsoft در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 05-25-2014, 11:10 AM
  4. با خوش اخلاق بودن، ثروتمند شويد!
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-11-2013, 12:59 AM
  5. تفاوتهای فردی
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-22-2013, 04:40 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد