نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: اختلافات زندگی زناشویی

1253
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6067
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    4
    تشکر شده 7 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    Question اختلافات زندگی زناشویی

    سلام 24 سالمه و دودختر یکی سه ساله و یکی 2ماهه دارم.دبیرستان که بودم فهمیدم برادر زن داداشم خیلی دوسم داره و مدام پیغام پسغام میفرستاد.یه مدت با هم رابطه داشتیم اما با دیدن بعضی رفتاراش خیلی ناراحت میشدم اما بازم احساسات بهم غلبه میکرد و میگفت بالاخره دوستت داره.تا اینکه بالاخره بعد از اتمام درسم باهاش ازدواج کردم اما هروز بیشتر از روز قبل پشیمون شدم اختلافاتمون سر مسایل جزیی بود اما این مسایل خیلی زیاد بودن رفتارش خیلی اذیتم میکنه از حرف زدنش تا خوردنش تا ارتباط اجتماعیش هیچکدوم چیزی نبود ک انتظارشو داشتم اینم بگم بجز یکدندگی و غرور بشدت زیااااااااااد و احمقانه ش هر خصلت دیگه ایشو بگم کسی باور نمیکنه چون تو بیرون یجور دیگه ست الان حس میکنم اصلا دوسش ندارم و فقط بخاطر دخترام باهاش زندگی میکنم نسبت بهش سرد سردم البته نمیگم اون مقصره هااااا من خودم خیلی تقصیر دارم راه حل رفتارای بدمم میدونم اما نمیتونم در عمل بهشون عمل کنم انگار دست و پامو با زنجیر بستن اما فکر میکنم شاید اگه انقد خود خواه نبود و خودمو دوست داشت بخاطر خودم نه تامین کننده ی نیازهای حیوانیش و حمایتم میکرد مثل ی مرد انقد منم بد نمیشدم جلوی خونواده ش ن تنها احترام نمیذاره بلکه خیلی کوچیکم میکنه دایم از خوراک و پوشاک گرفته تا سفر رفتنو گشت و گذار همه چی رو برای خودش میخواد انقد منو گذاشته و با دوستاش رفته سفر که از دستم در رفته یا نصف شب یا جمعه با دوستاش قرار میذاره میره بیرون انگار ن انگار ما آدمیم جلوی خانواده ی خودمو شوهرم یا تو همسایه ها از دستش آبرو ندارم اونم چ حرفایی فکرشم میکنم مخم سوووت میکشه میدونم باید بسازم بخاطر دخترام اما دلم میخواد خوب باشم تا خوب بسازم اعصابم بشدت ضعیف شده و عقده ی تمام این حرکات را سر دخترای بیچارم در میارم طوری که برای کوچیکترین کارشون که منطقی یا غیر منطقی بر خلاف میلمه تنبیهش میکنم و کنترلمو کامل از دست میدم انقد عصبانی میشم که میخوام بزنم بشکنمو منفجر شم اما تو اوج این حالت ی دفعه مثل ی تیکه خمیر شل میشمو میفتم و حتی حرف زدن برام سخت میشه زمینه ی خانوادگی خودمم اصلا مناسب نبود و دایم در تنش بودیم بخاطر همین میخوام تو زندگی مشترک حداقل اشتباهات من کمتر باشه نمی دونمبه چه دکتری باید مراجعه کنم روانشناس روانپزشک روان کاو اعصاب و روان؟اگه غلط نوشتم ببخشید دخترم بغلم خوابیده ی انگشتی نوشتم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : به چه دکتری باید مراجعه کنم؟

    دوست عزیز در این مورد بهتره با یک مشاور متعهد مشورت کنید تا روان کاوی شما رو انجام بده

    چون در حال حاضر شما باید از این حالت بیرون بیایت و زندگی رو طوری تلخ نکنید تا سرنوشت برای فرزندان شما تکرار بشه

    در این میان چه قبول کنی و چه قبول نکنی باید بگم شما با افکار منفی که داشتید تمام چیزای بد و منفی رو به سمت خودتون جذب کردید

    طرز فکر مثبت شاید در این مرحله خیلی مسخره به نظر بیاد ولی میتونه چیزهای خوب و مثبت رو به سمت شما جذب کنه

    در این مورد میتونید به سی دی های فیلم راز مراجعه کنید که در بازار موجوده و از جاهای معتبر میتونید تهیه کنید

    پس اولین قدم تغییر دیدگاه و تفکر شماست تا بتونید مثل یک اهن ربا همه چیزهای خوب رو که دوست داریدو به سمت

    خودتون جذب کنید ...

    به قول گاندی : خود را آنگونه تغییر دهید که آرزو دارید این تغییر را در دنیا ببینید ....

    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6067
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    4
    تشکر شده 7 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به چه دکتری باید مراجعه کنم؟

    [QUOTE=farokh;31307]دوست عزیز در این مورد بهتره با یک مشاور متعهد مشورت کنید تا روان کاوی شما رو انجام بده

    چون در حال حاضر شما باید از این حالت بیرون بیایت و زندگی رو طوری تلخ نکنید تا سرنوشت برای فرزندان شما تکرار بشه

    در این میان چه قبول کنی و چه قبول نکنی باید بگم شما با افکار منفی که داشتید تمام چیزای بد و منفی رو به سمت خودتون جذب کردید

    طرز فکر مثبت شاید در این مرحله خیلی مسخره به نظر بیاد ولی میتونه چیزهای خوب و مثبت رو به سمت شما جذب کنه

    در این مورد میتونید به سی دی های فیلم راز مراجعه کنید که در بازار موجوده و از جاهای معتبر میتونید تهیه کنید

    پس اولین قدم تغییر دیدگاه و تفکر شماست تا بتونید مثل یک اهن ربا همه چیزهای خوب رو که دوست داریدو به سمت

    خودتون جذب کنید ...

    به قول گاندی : خود را آنگونه تغییر دهید که آرزو دارید این تغییر را در دنیا ببینید ....


    ممنون از راهنماییتون تا حدودی حق با شماست اما بیشتر از ینکه منفی نگر باشم واقع بینم و صد البته که تلاش میکنم برای خوشبینی و دید مثبت این توصیه ایست که خودم همیشه به همسرم میکنم گفتم مسئله این نیست که نخوام قدمی بردارم مسئله اینه که همه ی این حرفارو قبول دارم در مورد کتاب راز بحث های ریادی با یکی از دوستانم داشتم ولی در عمل متاسفانه بعضی رفتارها در من نهادینه شده و مثل تکه ای از وجودم شده مثلا جواب دادن به هتاکی های همسرم اگر هم با سکوت تحمل کنم احساس میکنم از درون چیزی من را میخورد و این که ذهنم خاطرات بد را خیلی دقیق در خود نگه میدارد همین الان داشتم بعضی از آن ها را مرور می کردم و حس خیلی بدی نسبت به همسرم بهم دست داد ولی هر چی دنبال خاطرات خوب گشتم کمتر پیداشون کردم شاید در حدی که دستمون توی دست هم بود و می خندیدیم یا بوسه ای که موقع رفتن به اتاق عمل روی پیشونیم کاشت این خاطره ها برای من نابند اما خیلی کمند در ضمن به مشاور هم بارها مراجعه کردیم اما متاسفانه تا خودمون نخواهیم هیچ مشکلی حل نمیشه و نشد
    ویرایش توسط sana21 : 09-01-2014 در ساعت 07:37 PM

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6067
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    4
    تشکر شده 7 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به چه دکتری باید مراجعه کنم؟

    چرا هیچکس دیگه جواب منو نمیده؟

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3761
    نوشته ها
    312
    تشکـر
    197
    تشکر شده 180 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : به چه دکتری باید مراجعه کنم؟

    سلام. خب اینکه پرسیدن نداره از سطح کم شروع کن مثلا یهو اول کاری نرو پیش روانپزشک که یه عالمه قرصت بده حالتم بدتر شه.اول مشاور نتیجه نداد روانشناس روانکاو آخر سر اگه نیاز شد روانپزشک.اما حتما اقدام کن.
    عزیزم میدونم سختی زندگی عصبیت کرده اما زن باید آرامش خانواده باشه اگه آروم نباشی به هر دلیلی،پایه های زندگیت شل میشه و حتی شوهرتم فراری میدی و هلش میدی تو آغوش کسای دیگه که این آرامشو از بیرون خونه بگیره...به خدا کاملا درکت میکنم که ازون در باغ سبز میخوای تا تو هم آرامشش باشی اما بیا و تو شروع کننده باش اینقدر محبت ندیده محبت کن تا اونا جذبش کنی،خودت بشو خالق خاطرات شیرین.
    بدی زناشوهرا اینه بعد چندسال که میشه روابط رمانتیک با هم داشتنو قرو اطوار میبینن...اصلا اینجور نیست مثلا یه روز بچه ها رو بسپار مادرت دوتایی با هم جشن بگیرین برین قدم بزنین کوه برین.بعد همه اینا میشه انگیزت
    اصلا اخرین بار که بهش گفتی دوسش داری کی بوده؟حتی اگه نداری بگو داری.

  7. کاربران زیر از gOli! بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6067
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    4
    تشکر شده 7 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به چه دکتری باید مراجعه کنم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط gOli! نمایش پست ها
    سلام. خب اینکه پرسیدن نداره از سطح کم شروع کن مثلا یهو اول کاری نرو پیش روانپزشک که یه عالمه قرصت بده حالتم بدتر شه.اول مشاور نتیجه نداد روانشناس روانکاو آخر سر اگه نیاز شد روانپزشک.اما حتما اقدام کن.
    عزیزم میدونم سختی زندگی عصبیت کرده اما زن باید آرامش خانواده باشه اگه آروم نباشی به هر دلیلی،پایه های زندگیت شل میشه و حتی شوهرتم فراری میدی و هلش میدی تو آغوش کسای دیگه که این آرامشو از بیرون خونه بگیره...به خدا کاملا درکت میکنم که ازون در باغ سبز میخوای تا تو هم آرامشش باشی اما بیا و تو شروع کننده باش اینقدر محبت ندیده محبت کن تا اونا جذبش کنی،خودت بشو خالق خاطرات شیرین.
    بدی زناشوهرا اینه بعد چندسال که میشه روابط رمانتیک با هم داشتنو قرو اطوار میبینن...اصلا اینجور نیست مثلا یه روز بچه ها رو بسپار مادرت دوتایی با هم جشن بگیرین برین قدم بزنین کوه برین.بعد همه اینا میشه انگیزت
    اصلا اخرین بار که بهش گفتی دوسش داری کی بوده؟حتی اگه نداری بگو داری.
    گلی جون ممنونم از حرفای قشنگت اما شوهر من بقول تو از همون اول هر حرکت عاشقانه ای رو قر و اطوار می دونست مثلا روز دختر مهیای یه جشن کوچولوی چهار نفره شدم کیک پختم کادو خریدم حسابی آماده ی یه اتفاق خوب بودم اماااااا شوهرم گند زد بهش و ی دفعه زد زیر همه ی برنامه هام و کادوی دخترمو داد و گفت اینو من برات خریدم بعد 1 ساعت زودتر رفت سر کارش منو بگووو انگار یکی محکم زد تو سرم اصلا از حال رفتم از بس برخوردش برام زننده بود

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد