سلام.
دختری 22 ساله هستم و دانشجو که:
1-وقتی خیلی بچه بودم و مدرسه نمیرفتم پیش خودم فکر میکردم تمام دنیا دست به یکی کردن منو اذیت کنن.
2بزرگتر که شدم توی دوران راهنمایی سر یه مسایلی به خونوادم میگفتم شما بخاطر خرجهایی که میکنید سر من منت میذارید.شاید واقعا اینطور نبود ولی اونا هیچوقت حاضر نشدن به من بگن اشتباه میکنم.چون وضعیت مالیمون زیاد مناسب نبود ولی یبرای مدرسه من خرج میکردن چون تیزهوشان بودم و شهریه و سرویس لازم بود.
3-من متاسفانه خیلی حساسم وسر مسایل کوچیک اعصاب خودمو لرای چند روز خورد میکنم.همین قضیه باعث میشه خیلی سریع به اتفاقاتی که میفته واکنش نشون بدم.مثلا احساس میکنم پدرم خیلی بین من و برادرم فرق میذاره.
4-همین دیروز هم حسابی با پدرم دعوام شد.
5-متاسفانه خیلی جاها مادرم هم نمیدونه چطور رفتار کنه
6-پدرم هم معتقده زنها عقل ندارن.
7-توی خوابگاه مشکل خاصی ندارم ولی با خونوادم نمیتونم کنار بیام.مادرم میگه تو اگ ازدواج کنی بدبخت میشی با این رفتارات.
8-پدرم هم به مشاور اعتقادی نداره.
9-با 22 سال و درس خوندن توی یه محیطی که خیلی هم آقایون توش فعالیت میکنن بعد از 4 سال هیچ خواستگاری نداشتم.
10-دوس دارم بمیرم تا خونوادم از دسم راحت بشن.
11-اینم بگم که پدرم به درس خوندن من خیلی اهمیت میده.ولی متاسفانه من چون از پدرم کینه به دل دارم نمیتونم با خانواده ام عادی رفتار کنم.
12- وقتی دبستان و راهنمایی بودم بجای اینکه شازده کوچولو و این چیزا رو بخونم داستان های مزخرف مجله روزهای زندگی رو میخوندم.مثلا من همسر دوم بودم و طلاق و ....
13-خودم به اندازه کافی بخاطر پدرم به مردها بدبین بودم و با خوندن این داستانها....
نتیجه ی تست خودشناسی که توی سایت بود هم 50 شد.
من فقط یه برادر دارم متولد 76
پدرم هم هیچکسو بجز خودش قبول نداره