سلام دوستای گلم. من احتیاج ب مشورت دارم.من یه دختر 24ساله هستم الانم دانشجوی سال آخر کارشناسی ارشد دانشگاه شیرازم.. یکی از همکلاسیام یه پسر 27ساله است ک توی روستای یکی از شهرستانهای استان فارس زندگی میکنن و ظاهر خیلی خوبی داره و فوق العاده روشنفکر و باشخصیت و باادب و صبور هست. توی این یک سال باهم بودیم.بیش از حد به هم وابسته شدیم ولی یه جورایی جرات صحبت کردن درمورد ازدواج رو نداشت چون همیشه بین حرفاش میگفت شما کجا و ما کجا.قطعا بین هرخانواده ای تفاوت فرهنگی و اعتقادی وجود داره و بین خانواده های شهری و روستایی این مسیله بیشتر دیده میشه. ایشون چند مدت پیش گفت من به ازدواج فکر میکردم تو این مدت اما بعضی رفتارات نشون داد ک ما طرز تفکرمون به هم نزدیک نیست و بهتره رابطه رو کم کنیم تا وابستگی کمتر بشه. من از اون روزی ک این حرف رو زده خواب و خوراک ندارم. بعدشم درمورد خانواده هاگفت. گفت ما تو روستاهستیم و باهم فرق داریم و تو نمیتونی با این شرایط کنار بیای. خودش هم چندماهه ک توی یکی از ادارات دولتی همون شهرستان استخدام شده حتی اوایل کارش میگفت دنبال انتقالی هست تابیاد شیراز... درست نمیگه مشکلش چیه چون شرایط خانواده رو ک گفت تفاوت خییییییلی زیاد نبود شاید یکم مذهبی تر از ما باشن و حجاب براشون مهمتره ک من با این مشکلی ندارم.من چندبار پرسیدم علت سرد شدن تو فقط خانواده ها هست گفت نه اخلاقای بد تو!!! من به شدت اهل رقابت هستم و توی امتحانای خرداد و تیر خیلی فشار روم بود بادرسای فوق العاده سخت.ایشون هم شاغل بودن و باید از شهرستان میومدن شیراز و برمیگشتن فرصت درس خوندن نداشتن و منم خیلی توی اون مدت عصبی بودم و همش بهش میگفتم تو همش سرکاری، به من ربطی نداره که درس نخوندی، تو چه فایده ای واسه من داری و .... ایشونم هیچی نمیگفت فقط حرفا و اخلاق من رو تحمل میکرد رفتارم واقعا بد و بچه گانه بود .من بچه آخر خانواده هستم و خیلی لوس و از خودراضی و خودخواه بار اومدم متاسفانه و همکلاسیم گفت که سه ماه تابستون داشته فکر میکرده که من توی زندگی آینده به اون اهمیت نمیدم و خودم دراولویتم و بخاطر همین دلسرد شده.الان من نمیدونم اون بخاطر تفاوت خانواده عقب کشید یا اخلاق من. بهش قول دادم که اخلاقم عوض بشه و باشروع ترم جدید این رو ببینه اونم قبول کرد و گفت من دوست دارم تغییر کنی اما در مورد آینده هیچ قولی نمیدم. درست باهام حرف نمیزنه. من بی نهایت دوسش دارم اخلاقاش واقعا ایده آله واسه من. گفت من نمیدونم آینده چی میشه چون ماباهم فرق داریم ولی بعضی روزها میگه نمیتونم درست تصمیم بگیرم... منو پاک گیج کرده گفت دلش بامنه ولی منطق یه چیز دیگه میگه. الان اصلا نمیدونم باید چکار کنم . من خودمو عوض کردم حتی تو خونه هم متوجه تغییر اخلاقم شدن خودشم متوجه شده تاحدودی. دوهفته دیگه کلاسا شروع میشه دوست دارم رو در رو باهاش حرف بزنم. بهش گفتم اگر قراره در آینده رابطه تموم بشه چه بهتره که همین الان تمومش کنیم اما راضی نمیشه میگه یدفعه نه توروخدا بگید چکارکنم. قاطع حرف نمیزنه خودشم دو دل هست. فقط بدونید از نظر احساسی خیییییلی همو دوس داریم همه بچه های کلاس هم تاحدودی میدونن.
توضیحات:مطالب زیر دراین فروم مورد بحث و تبادل نظر قرار می گیرند.
آیا تفاوت های فرهنگی در ازدواج تأثیر زیادی دارند؟
آیا این تفاوتها می تواند در خوشبختی تأثیر بگذارند؟
آیا اختلافات فرهنگی بین دو خانواده را میتوان از طریق مشاوره تا حدودی حل کرد؟