نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: احترام بین من و نامزدم از بین رفته

2769
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6252
    نوشته ها
    287
    تشکـر
    216
    تشکر شده 191 بار در 126 پست
    میزان امتیاز
    10

    احترام بین من و نامزدم از بین رفته

    سلام دوستان. خوشحال میشم اگه کمکم کنید واقعا غمگینم

    چند وقتیه که نامزد کردم و دیروز از سفر خونوادگی برگشتیم که نامزدمم هم همراهمون بود. خونواده م زیادی حساس هستن و این داره مشکلات بین من و نامزدم رو بیشتر میکنه.
    به طوری که ما سر هر موضوعی بحث میکنیم و اعتراف میکنم که تو 70 درصد مشاجره هامون من مقصر بودم.
    به خاطر مشکلات روحی که تو گذشته داشتم و عدم کنترل خشمم، کاری کردم که شدیدا رومون به روی هم باز شده و خیلی راحت بی احترامی می کنیم و کار بالا میگیره.
    از این موضوع خیلی ناراحتم چون خودم مقصر بودم و کاری کردم که اون هم مثل من شده. بی اعصاب و کم طاقت.
    خونواده م هم از طرفی ایرادای کوچیک میگیرن مثل اینکه چرا نامزدت فلان شوخی رو کرد یا چرا مریض بود و مامانم گفته قرص نخور و اون خورده. با این حرفا دارن دلسردم میکنن
    تو وضعیت بدی هستم. خودمون مشکل داریم هیچ، مامان من هم از این طرف. خیلی خسته و ناراحتم. نمیدونم نامزدی رو ادامه بدم یا تموم کنم.
    از طرفی میگم آدم باید با مشکلات بجنگه و کم نیاره و از طرفی هم میترسم از الان که اینجوریه، فردا تو زندگیم مشکلات بدتری پیش بیاد و اونوقته که تموم کردن بدتره و سخت تر.
    پرده احترام بین من و نامزدم از بین رفته و بعید میدونم دیگه بشه چیزی رو درست کرد...

    لطفا راهنماییم کنید. خیلی نیاز به کمک یه آدم بی طرف دارم...

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط sepideh.t نمایش پست ها
    سلام دوستان. خوشحال میشم اگه کمکم کنید واقعا غمگینم

    چند وقتیه که نامزد کردم و دیروز از سفر خونوادگی برگشتیم که نامزدمم هم همراهمون بود. خونواده م زیادی حساس هستن و این داره مشکلات بین من و نامزدم رو بیشتر میکنه.
    به طوری که ما سر هر موضوعی بحث میکنیم و اعتراف میکنم که تو 70 درصد مشاجره هامون من مقصر بودم.
    به خاطر مشکلات روحی که تو گذشته داشتم و عدم کنترل خشمم، کاری کردم که شدیدا رومون به روی هم باز شده و خیلی راحت بی احترامی می کنیم و کار بالا میگیره.
    از این موضوع خیلی ناراحتم چون خودم مقصر بودم و کاری کردم که اون هم مثل من شده. بی اعصاب و کم طاقت.
    خونواده م هم از طرفی ایرادای کوچیک میگیرن مثل اینکه چرا نامزدت فلان شوخی رو کرد یا چرا مریض بود و مامانم گفته قرص نخور و اون خورده. با این حرفا دارن دلسردم میکنن
    تو وضعیت بدی هستم. خودمون مشکل داریم هیچ، مامان من هم از این طرف. خیلی خسته و ناراحتم. نمیدونم نامزدی رو ادامه بدم یا تموم کنم.
    از طرفی میگم آدم باید با مشکلات بجنگه و کم نیاره و از طرفی هم میترسم از الان که اینجوریه، فردا تو زندگیم مشکلات بدتری پیش بیاد و اونوقته که تموم کردن بدتره و سخت تر.
    پرده احترام بین من و نامزدم از بین رفته و بعید میدونم دیگه بشه چیزی رو درست کرد...

    لطفا راهنماییم کنید. خیلی نیاز به کمک یه آدم بی طرف دارم...
    سلام

    من نمیفهمم تو این مملکت ما چه خبره با اینکه ظاهرا سطح تحصیلات اکادمیک بالا رفته سطح شناخت و رفتار و اصول صحیح آمده پایین.

    عزیز این جمله شما : لطفا راهنماییم کنید. خیلی نیاز به کمک یه آدم بی طرف دارم...!!!!!!!!!!!!

    مثل این ممونه که من تو دنیای امروز یک قسمت از بدنم شدیدا درد بکنه برم وسط خیابان داد بزن بگم مثلا سرم درد میکنه آهای مردم بگین چیکار کنم!!!!! خوب این خیلی ساده است جوابش رفتن به یک کلنیک و یا بیمارستانه و یا مطب دکتر.

    شما هم , گلم حتما باید با نامزدتون به یک مشاور آگاه و حاذق مراجعه کنید و تجربه عوام و دیگران هیچ و هیچ کمکی به شما نمیتونه بکنه. موفق باشید

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6252
    نوشته ها
    287
    تشکـر
    216
    تشکر شده 191 بار در 126 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید!

    دوست عزیز منم مثل شما تحصیل کرده هستم. پس خوبه که به نظر هم احترام بذاریم. نظر منم اینه که گاهی اوقات تجربه بیشتر از علم به واقعیت نزدیکتره و دقیق تره.
    این سایت یه سایتیه که تاپیک گذاشته میشه تا دوستان نظر و تجربه هاشون رو بگن. همدردی کنن.
    کسی که نظرش این نیست پس چطور تو این سایت عضوه؟؟؟

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3761
    نوشته ها
    312
    تشکـر
    197
    تشکر شده 180 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید!

    سلام سپیده جان.ما یه آشنایی داشتیم که هنوز که هنوزه میگه اشتباه کردم بخاطر حرف مردم تو دوران عقد طلاق نگرفتم(خودش عروس داماد داره)
    میخوام بگم که نباید از جدایی ترسید اونم تو مراحل اولیه.گاهی به امید بهبود یه رابطه پیش میریم بعد میبینیم ای دل غافل 20 سال گذشته
    حالا اصلا چرا اینقدر مایوسانه گفتم جدایی؟من هیچ تخصصی تو زمینه مشاوره ندارم اما فقط با تجربم پاسخ میدم.چون حرمت مثل آبه بریزه محاله محااااااااااله برگرده.من خودم عاشق بودم بدجور،یعنی جفتمون بودیم تصمیم گرفتیم بریم در جهت ازدواج منتها بخاطر ایجاد شرایطش باید صبر میکردیم،توی این دوران حرمتامون ریخت خیلی بی شرمانه گاهی فحاشی میشد تو رابطه باور کن ذره ای از علاقمون که کم نشده بود هیچ حتی بیشتر شده بودا اما حرمت جاش خالی بود این وسط.قبل این تو عصبانیت از دستم میگفت لا اله علی الله یا محیطو ترک میکرد اما بعد که حرمتا ریخت پرخاشگری میکرد فحاشی میکرد رومون باز شده بود که علیه دیگران فحشای بد بزنیم گاهی،حتی گاهی که از خانوادم عصبی بود خیلی راحت پیش من بی احترامی میکرد (حتی اگه هم حق داشت نباید میکرد) سرتو درد نیارم.خلاصه که خیلی سخته زندگی بی حرمت و احترام.حتی اگه عاشق هم باشید.اگه میتونی تا آخر عمرت تحمل کنی بمون

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط sepideh.t نمایش پست ها
    دوست عزیز منم مثل شما تحصیل کرده هستم. پس خوبه که به نظر هم احترام بذاریم. نظر منم اینه که گاهی اوقات تجربه بیشتر از علم به واقعیت نزدیکتره و دقیق تره.
    این سایت یه سایتیه که تاپیک گذاشته میشه تا دوستان نظر و تجربه هاشون رو بگن. همدردی کنن.
    کسی که نظرش این نیست پس چطور تو این سایت عضوه؟؟؟
    سلام
    عزیز من فقط به عنوان مشاور اینجام چون تخصصم اینه و نه یک همدرد و ...... در هر صورت آرزوی موفقیت برات دارم

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط sepideh.t نمایش پست ها
    سلام دوستان. خوشحال میشم اگه کمکم کنید واقعا غمگینم

    چند وقتیه که نامزد کردم و دیروز از سفر خونوادگی برگشتیم که نامزدمم هم همراهمون بود. خونواده م زیادی حساس هستن و این داره مشکلات بین من و نامزدم رو بیشتر میکنه.
    به طوری که ما سر هر موضوعی بحث میکنیم و اعتراف میکنم که تو 70 درصد مشاجره هامون من مقصر بودم.
    به خاطر مشکلات روحی که تو گذشته داشتم و عدم کنترل خشمم، کاری کردم که شدیدا رومون به روی هم باز شده و خیلی راحت بی احترامی می کنیم و کار بالا میگیره.
    از این موضوع خیلی ناراحتم چون خودم مقصر بودم و کاری کردم که اون هم مثل من شده. بی اعصاب و کم طاقت.
    خونواده م هم از طرفی ایرادای کوچیک میگیرن مثل اینکه چرا نامزدت فلان شوخی رو کرد یا چرا مریض بود و مامانم گفته قرص نخور و اون خورده. با این حرفا دارن دلسردم میکنن
    تو وضعیت بدی هستم. خودمون مشکل داریم هیچ، مامان من هم از این طرف. خیلی خسته و ناراحتم. نمیدونم نامزدی رو ادامه بدم یا تموم کنم.
    از طرفی میگم آدم باید با مشکلات بجنگه و کم نیاره و از طرفی هم میترسم از الان که اینجوریه، فردا تو زندگیم مشکلات بدتری پیش بیاد و اونوقته که تموم کردن بدتره و سخت تر.
    پرده احترام بین من و نامزدم از بین رفته و بعید میدونم دیگه بشه چیزی رو درست کرد...

    لطفا راهنماییم کنید. خیلی نیاز به کمک یه آدم بی طرف دارم...
    سلام عزيزم ايني كه بهت ميگم واقعا دوستانست و خودم تو اين شرايط قرار گرفتم البته نميد.نم تات چه حد شبيه شما.احترام همسرم هم نسبت به من كم شده در صورتيكه هنوز تازه يكسال شده اما انگار بعد ده سال رابطمون اينطوري شده منو همسرمم در دوران نامزدي خيلي جنگ و جدل داشتيم سر هر موضوعي تحمل كردم اما بعدعروسي اون مشكلات حل شد.در رابطه با بي احترامي و برداشته شدن حرمتا از بينتون خب اين خيلي بده اگه عقد كرده رسمي هستي به نظر من يكم تحمل كن سعي كن با محبت به همسرت همه چي رو مثل گذشته برگردوني در مورد مادرت هم بگم خب تو هر خانواده اي بلا استثنا اينطور اتفاقاي پيش مياد منم نامزد بودم بابام اصلا همسرمو دوست نداشت يعني دو تا دشمن بودن واسه هم كه با همديگه لجبازي ميكردن من وسط اين دو مونده بودم بابام سر هر موضوعي گير ميداد كه چرا مثلا امشب ميخان عيدي بيارن (واسه شام ميومدن)چرا دير اومدن اصلا درو باز نكنيد بعد باكلي گريه زاري درو باز ميكردم اصلا اون شبو زهر مارم ميكردن دو طرف خلاصه جفتشون دنبال تير واسه زدن همديگه بودن ولي الان بيا ببينشون اون واشه اين پسره بابام واسش پدر عاشق همديگه اند.خلاصه بهت بگم بعد عروسي حل ميشه بتگي به تحمل خودت داره و اينكه چقدر همسرتو دوست داشته باشي

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6252
    نوشته ها
    287
    تشکـر
    216
    تشکر شده 191 بار در 126 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید!

    مرسی دوستان واقعا ازتون ممنونم. برام دعا کنید و منم برای همه تون آرزوی خوشبختی دارم و امیدوارم هیچ وقت تو شرایط الان من قرار نگیرید

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد