نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: دوراهى عقل و احساس

1042
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6274
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    76
    تشکر شده 56 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    دوراهى عقل و احساس

    باسلام.من 23سالمه.نزديک به چهارساله که بافردى دوست بودم.بعدازتقريبا يک سال متوجه شدم که ازدواج کرده ودر حال جداشدنه..تمام حرفاشو مبنى براينکه نميخاست منو از دست بده قبول کردم..که چرا دروغ گفته...
    بهم گفت کنارم باش تا کمکش کنم..منم از وقتى متوجه شدم که ازدواج کرده تقريبا از هم جداشديم ولى بعده تقريبا يکى دوماه باز به رابطه مون ادامه داديم..
    من با اىن نيت بهش نزديک شدم تا مثلا بهش کمک کنم تا به زندگيش برگرده..آخه خيلى از من حرف شنوى داشت..کلى نصيحتش ميکردم و بطور عاقلانه باهاش...
    تا اينکه چشامو بازکردم ديدم عاشقش شدم..اون به هيچ وجه راضى به زندگى با همسرش نبود ومدام فرار ميکرد از خونه. ومن به شدت خودمو مقصر ميدونستم و عذاب وجدان داشتم که تمامه اينکارا تقصيره منه..
    تا اينکه متوجه شدم همسرش برگشته بعده مدتها.
    و ديگه رابطه رو تموم کردم ولى از من دست بر نداشت که نداشت...منم بهش علاقه ى شديد داشتم..و دارم..
    تا اينکه يک ماه پيش بهم گفت دارم طلاق ميگيرم بطور مخفيانه.
    منم چون خودمو تو از هم پاشيدنه زندگيش مقصر ميدونستم به خانوادش اطلاع دادم و اونا نذاشتن جدا شه...
    بالاخره الان تصميم گرفتم به تمام سختى ها پايان بدم و از نو زندگيمو شروع کنم..حالم خرابه وازطرفى خواستگارى دارم که موقعيتش بسيار خوبه..
    نميدونم چيکار کنم..نميتونم به کسى فکر کنم ازطرفى خواستگارم... هنوز فراموشش نکردم.. احساسش از وجودم پاک نشده..

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5400
    نوشته ها
    698
    تشکـر
    99
    تشکر شده 657 بار در 378 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهى عقل و احساس

    خب عزیزم باید تا وقتی که خاطره رابطه قبلی از ذهنت پاک نشده وارد رابطه ای جدید نشی

    ولی تنها چیزی که میتونه یک رابطه عاشقونه رو کم رنگ کنه هم شروع یک عشق دیگه است

    پس باید اول از شر خاطرات گذشته رها بشی و بعد با منطق خودت برای زندگی آینده تصمیم بگیری

    به هرحال همینکه باعث جدایی نشدی خودش امتیاز خوبیه وگرنه باید بر روی ویرانه های یک زندگی ،

    زندگی خودت رو بنا میکردی و همیشه هم عذاب وجدان داشتی ...

    به همین خاطر امیدوارم دیگه به روال قبل برنگردی و با وابستگی روحی دوباره شرایط رو برای خودت و ایشون سخت نکنی

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6226
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    13
    تشکر شده 38 بار در 27 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهى عقل و احساس

    سلام
    بهترین کار ممکن رو کردی و من تورو بخاطر این کار تشویق میکنم
    برای اسودگی از شر این احساس !!ی مدت به ی مسافرت برو
    بعد بیا و جواب خواستگارت از روی منطق بده
    میدونم کنه میتونی
    موفق باشی

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6084
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    9
    تشکر شده 14 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهى عقل و احساس

    ببین تو میتونی این خواستگارت رودوست داشته باشی،ولی عاشقش نیستی،درسته؟

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دوراهى عقل و احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط negin.memar نمایش پست ها
    باسلام.من 23سالمه.نزديک به چهارساله که بافردى دوست بودم.بعدازتقريبا يک سال متوجه شدم که ازدواج کرده ودر حال جداشدنه..تمام حرفاشو مبنى براينکه نميخاست منو از دست بده قبول کردم..که چرا دروغ گفته...
    بهم گفت کنارم باش تا کمکش کنم..منم از وقتى متوجه شدم که ازدواج کرده تقريبا از هم جداشديم ولى بعده تقريبا يکى دوماه باز به رابطه مون ادامه داديم..
    من با اىن نيت بهش نزديک شدم تا مثلا بهش کمک کنم تا به زندگيش برگرده..آخه خيلى از من حرف شنوى داشت..کلى نصيحتش ميکردم و بطور عاقلانه باهاش...
    تا اينکه چشامو بازکردم ديدم عاشقش شدم..اون به هيچ وجه راضى به زندگى با همسرش نبود ومدام فرار ميکرد از خونه. ومن به شدت خودمو مقصر ميدونستم و عذاب وجدان داشتم که تمامه اينکارا تقصيره منه..
    تا اينکه متوجه شدم همسرش برگشته بعده مدتها.
    و ديگه رابطه رو تموم کردم ولى از من دست بر نداشت که نداشت...منم بهش علاقه ى شديد داشتم..و دارم..
    تا اينکه يک ماه پيش بهم گفت دارم طلاق ميگيرم بطور مخفيانه.
    منم چون خودمو تو از هم پاشيدنه زندگيش مقصر ميدونستم به خانوادش اطلاع دادم و اونا نذاشتن جدا شه...
    بالاخره الان تصميم گرفتم به تمام سختى ها پايان بدم و از نو زندگيمو شروع کنم..حالم خرابه وازطرفى خواستگارى دارم که موقعيتش بسيار خوبه..
    نميدونم چيکار کنم..نميتونم به کسى فکر کنم ازطرفى خواستگارم... هنوز فراموشش نکردم.. احساسش از وجودم پاک نشده..
    عزيزم تا وقتي كلا فراموشش نكردي به خواستگارت جواب مثبت نده چون همه زندگي هايي كه از سر لجبازي با كس ديگه شروع شد از هم پاشيده از خواستگارت يه مدت فرصت بخواه تا فكر كني تو اين مدت شده با خودت بجنگي بجنگ واسه فراموش كردنش شما كار خيلي خ.بي كردي با جداشدن از اون آقا زندگي رو تشكيل دادن سخته اما بهم زدنش خيل ي آسونه شما شايد يك درصد مقصر بودي ولي 99درصد اون آقا مقصره به زنش خيانت كرده شايد بعدها به شما هم خيانت كنه هرطور شده فراموش كن راهي كه منطقت ميگه رو برو نذار احساست باعث سياهي زندگيت بشه خداي نكرده

  6. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6274
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    76
    تشکر شده 56 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهى عقل و احساس

    مسافرت رو امتحان کردم ولى باز همون آشو همون کاسه..
    ميدونيد نميدونم تلقينه يا احساسه يا واقعيت که من باخودم ميگم تنها با اين فرد ميتونم زندگى کنم.
    من تو اين چهار سال خواستگار تقريبا زياد داشتم اما به هيچکدوم نتونستم حتى فکر کنم..
    الان ميخام براى اينکه اين فکرو از سرم بيرون کنم به پزشک مراجعه کنم. بايد پيش مشاور برم يا روانشناس يا روانپزشک يا روانکاو؟؟؟؟نميدونم بايد پيش چه پزشکى برم.

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6226
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    13
    تشکر شده 38 بار در 27 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهى عقل و احساس

    مشاور عزیز.
    ببین فقط یه لحظه به این فکر کن که خدایی نکرده یه همچین رابطه ای رو بابات داشته؟
    میپسندی؟

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6274
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    76
    تشکر شده 56 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهى عقل و احساس

    نه نميپسندم..وبارها و بارها خودمو جاى کسى که اين اتفاق براش افتاده ميذارم که چه حسى بهش دست ميده..به همين دليل تصميم گرفتم به همه سختى ها پايان بدم..
    مشکلم خاطره ها و احساسيه که تو وجودمه..که با کمکه خدا و راهنمايي شما دوستان ازش نجات پيدا ميکنم..و اينکه او آقا مدام جلو م سبز ميشه تامنو ببينه...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد