نوشته اصلی توسط
tvivident
سلام
پسری هستم 24 ساله فارغ التحصیل ارشد بهترین دانشگاه ایران، همیشه با مادرم و خواهرم مشکل ارتباطی داشتم و همیشه ناراحتی پیش اومده و دعوا. مشکل اینجاست که مادرم همش داره برام تصمیم میگیره. از خرید کوله پشتی و لپ تاپ و ... گرفته تا زندگیمو کارم و شغلمو و هر چیز دیگه ای. یعنی ذره ذره زندگیم توسط مادرم داره اداره میشه. تصمیم تصمیم اونه. وقتی هم مخالفت میکنم و دلیلمو میگم ول کن نیست و همش میگه فلان کارو بکن بهمان کارو نکن! واسه فلان شرکت کار نکن. کجا داری میری؟ فلانیا غلط کردن. به استادت رو نده! بعد آخه یکدفعه که نیست. چشم هم که میگم پیگیری میکنه! اونقد میگه میگه میگه منو دیوونه میکنه. هی زنگ میزنه اس ام اس میده! تو خونه که هستم هی میگه میپرسه. ول کن نیست. البته این وسط به شدت خواهرم داره ازش پشتیبانی میکنه. پدرم ندارم. یه 10 سالی میشه طلاق گرقتن. آخرش هم باعث شد کارمو از دست بدم.
با دختری که دوسش داشتم و اونم منو میخواست (صحبتامونم کرده بودیم و به هم میخوردیم) نگذاشت ازدواج کنم. به بهانه های مزخرف و واهی چرا که یکم سطح اونا از ما پایین تر بود و پولدار نبودن و ... .
بخدا هر کاری کردم هر مدلی برخورد کردم که مسئله حل بشه نشد. هی نشستم باهاشون صحبت کردم دلایلمو گفتم شندیم جواب دادم بعضی چیزا را که مادرم منطقی بود توش پذیرفتم. همه تلاشم و همتم همیشه این بوده که خانوادم تو آسایش باشن. هر اتفاقی یا مشکلی یا کمکی یا تعمیری یا خریدی چیزی بوده به والله از جونم مایه گذاشتم انجام دادم. همیشه هم سعیم این بوده که خانوادم تو آسایش باشن و سختی نکشن. قلب مهربونی دارم و خیلی اعصاب و روانم داغونه. مشکل زیاد دارم تو زندگیم و کارام اما لااقل اتظار داشتم که خانوادم یکم درکم کنن و باهام بسازن. مادرم و خواهرم هم اصلا به یک کلمه من گوش نمیدن. هر موقع منطق و حق با من هست لال میشن و خودشون میزنن به نشنیدن یا برمیگردن راجع به چیز دیگه با هم صحبت میکنن! انگار که اصلا چیزی نشنیدن! موندم چیکار کنم. اگه میتونستم یک ذره از مسیر زندگیمو خودم اختیاری انتخاب کنم 100 ها بار خدا رو شکر میکردم.
خواهش میکنم کمکم کنید.