سلام متولد سال 63 هستم همسرم متولد سال 55 من سال 84 با یه آقایی عقد کردم و بعد از 9 ماه عقدمون به دلیل جنون زوج به صورت کاملا قانونی فسخ شد. و همسرم سال 80 ازدواج کرد و سال 86 به دلایل نامعلومی جدا شد. سال 89 با هم عقد کردیم و بعد از شش ماه ازدواج کردیم . پدر و مادر همسرم بی نهایت وابسته به دو تا بچشونن. به طوریکه از سال 84 که خواهر همسرم ازدواج کرده و مادر دو تا بچه ست تا الان جز پنجشنبه جمعه ها مادر شوهرم شبانه روز منزل دخترش زندگی میکنه و پنجشنبه غروب میره خونه خودش و جمعه عصر برمیگرده خونه دخترش. همین نظارت و دخالت رو توی زندگیه من هم دارند،به طوریکه اگه یه مسافرت بریم هر نیم ساعت تماس میگیرن که کجایید چی خوردید کجا رفتید و..... توی خونه هم آمار دقیق و ریز به ریز همه مسائل رو همسرم در اختیارشون میزاره حتی مسائل تقریبا خصوصی یا رازهامون رو. و اکثرا تحت تاثیر حرفهای خونوادش تمام برنامه ریزیهامون رو بهم میزنه. و حتی چند بار به گفته خودش تحت تاثیر و تحریک مادرش کتک کاری راه انداخت که یکبارش یکی از کلیه هام خونریزی کرد و یکبارش بینیم از داخل 90 درصد انحراف برداشت ماه گذشته هم که اونقدر وحشی شده بود که داشت خفه م میکرد بعدشم زنگ زد پدر مادرش اومدن که اول به من بد و بیراه گفتن و وقتی فهمیدن من تلفنی مادرمو در جریان گذاشتم هر دوشون ساکت شدن و بعدش گفتن جفتتون مقصرین. الانم که چند روز دیگه تولدمه مادرش گفت کیک بخرین بیاین خونه ما من مخالفت کردم که ما خودمون خونه داریم شما تشریف بیارید منزل ما از اون روز مخالفت من روزگارم شده عاقبت یزید و مدام جنگ اعصاب داریم توی خونه ، هر وقتی روابط مادر و پسر نزدیک میشه زندگیه من متشنج میشه و جالب اینه که اگه این مسائل جلوی همسرم گفته بشه به من انگ توهم و روانی بودن رو میزنه و الانم که مدتیه خونوادش میگن با همسر سابق پسرشون در ارتباطن و این مسائل حدودا دوسالی میشه که برای بچه دار شدن اقدام کردم ولی به علت انسداد یکی از لوله های تخمدانم فعلا تحت درمانم البته قبل از عید باردار شدم ولی به علت ظعیف بودن نطفه جنین سقط شد که بعد از آزمایشهای مختلف معلوم شد همسرم مشکل جنسی داره و از طرف دیگه علاقه زیادی به پورنوگرافی داره عکسها و فیلمهای مبتذل توی گوشیش و لب تابش فراوونه و از دیروز به من میگه تو برای من جذابیت نداری
واقعا دیگه کم آوردم مشکل من یکی دو تا نیست به قولی خانه از پای بست ویران است
البته ناگفته نمونه هر وقت که به دلایلی بین خودشون (خونواده همسرم) اختلاف میوفته زندگیه ما شیرین میشه چون همسرم کمتر به دیدن مادرش میره.نمیدونم باید چیکار کنم