نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: عشق یک طرفه و قولی که هرگز شکسته نمیشود

1117
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6478
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    عشق یک طرفه و قولی که هرگز شکسته نمیشود

    سلام
    در ابتدا میدونم داستان من طولانی شده و یه جورایی حوصله میخواد که به بزرگی خودتون ببخشید در این متن میدونم موضوعات نامفهوم هست که به من بگید تا توضیح بدم
    من پسری 26 ساله هستم که تا عید 92 به هیچ عنوان احساسی به دختر نداشتم و حتی در محل کارم که اکثرا مشتریان زن میومدن بدون هیچ احساسی از کنارشان عبور میکردم تا اینکه عید 92با پسر عمم به مسافرت شمال رفتیم و داخل ماشین پسر عمم با زنش به قولی عشق بازی میکردن که من بعد از دیدن این مسائل احساس تنهایی کردم جوری که طرز نگاه و برخوردم نسبت به هر مشتری مونثی که به دفترم میومد عوض شده بود و با راهنمایی یکی از دوستانم تونستم کمی خودمو کنترل کنم
    از یه طرف هم من آدمی هستم که از دختربازی بدم میاد چون خودم خواهر و مادر دارم
    6ماه گذشت تا اینکه یک روز اوایل مهر 92 در دفتر نشسته بودم و فوق العاده توی خودم بودم و ناراحت به علت تنهایی و عدم مهم بودنم برای اعضای خانوادم،حدود 1ساعتی مشتری هم نیمده بود و من بیشتر توی خودم میرفتم تا اینکه در همین حین یکی از دخترایی که باهاش کار میکردم و به قولی با هم بده بستون داشتیم و دختری بود که طی چند مرحله متوجه شده بودم دختر خوب و خانواده داری هست ((اما به خاطر بعضی از حالات و رفتارش مثلا آذر91 فکر کنم اومد دفترم و به حالت دخترانه فقط پز گوشی جدیدشو به من میداد و من هم چون احساسی نسبت به دخترها نداشتم پیش خودم میگفتم این چرا اینجوری با من برخورد میکنه در صورتی که اون هدفش دلبری کردن از من بوده و من متوجه موضوع نشده بودم نسبت به اون احساس مثلا تنفر داشتم)) بعد از 2ماه اومد دفترم و اول احساس کردم طبق معمول مشکلی داره که میخواد براش حل کنم اما در جواب به من گفت که از اینجا رد میشدم گفتم بیام و سراغی ازت بگیرم که این حرفش برای من قابل قبول نبود و دوباره پرسیدم اگر کاری داری بگو برات انجام بدم که دوباره گفت همین اومدم سراغتو بگیرم.
    این موضوع باعث شد من از کسی که یه جورایی نسبت بهش احساس تنفر داشتم با یک نگاه عاشقش بشم و عشق من به این شروع شد اوایل خوب بود تا اینکه به خاطر عشق بیش از اندازه من اون از من فاصله گرفت و به علت اینکه نمیتونستم خودمو کنترل کنم و کمی با اون سنگین رفتار کنم بعد از 3 ماه آشنایت تیکه پاره و حتی به من گفت بیا خواستگاریم ولی چون به علت فوت پدر بزرگم نمیتونستم داستان ازدواج برای پدرم بازگو کنم و منت های زیادی که بهش میزاشتم و خیلی مسائل دیگر که اگر دوستان خواستن میگم اون از من در دی ماه 92 خواست جدا بشه که در حین جدایی هم به من گفت تو پسر فوق العاده خوبی هستی و منو ببخش که نمیخوام بدون احساس پیشت باشم. اولش من این حرف قبول نکردم و فکر کردم میخواد منو دک کنه اما بعدا متوجه شدم حرفش واقعیت داشته و اون وقتی که عشق من به خودش میدید دچار عذاب وجدان میشده
    در طول دوران آشنایت همین که میرفتیم جلو من نسبت به اون علاقم بیشتر میشد بدلیل شناخت اون و ملاک های مد نظرم و خانواده سالمی که داشت و همین عوامل باعث شد که جلوش قسم بخورم به غیر از اون با هیچ دختر دیگه ازدواج نکنم حتی همون لحظه هم بهش گفتم از این حرفها دیگران زیاد میزنن و بعد از چند ماه فراموش میکنن و همینطور وی این حرف تایید کرد اما به خودم اطمینان داشتم که دیگه احساسی به کسی پیدا نمیکنم
    الان 8ناه از جدایی ما گذشته که طی این مدت ذره ای از احساس من به اون کم نشده
    1 2 ماه اول به علت نداشتن طاقت دوری از جانب من اون مجبور شد خطشو عوض کنه و طی این من1 ماه پیش شمارشو از یه طریق خاص پیدا کردم که هنوز هم دارم اما دیگه نمیخوام بهش زنگ بزنم چون اون منو دوست نداره و من اونو دوست دارم که این مشکل خود من هست
    حالا از دوستان میخوام بدونم آیا راهی هست تا دل اون بدست بیارم با وضع جدید؟ چون الن 6 ماه هست که بدجور تحت فشار هستم حتی کارم هم بخاطر این از دست دادم
    نکته:دوستان خواهشا منو نصیحت نکنین که خودم استاد نصیحت کردن به خودم هستم و هر نصیحتی که شما فکرشو بکنین من به خودم کردم (حتی پیش مشاور هم رفتم و مشاور گفت اون فکر میکنه تو اونو لای منگنه گذاشتی که حتما با تو باید ازدواج کنه پس صبر کن تا یه خورده آروم بشه) اما ذره ای از عشقش برای من کم نشده چه بسا که قسم هم خوردم و من حرفی که میزنم پا حرفم هستم
    ویرایش توسط parsa123 : 09-15-2014 در ساعت 02:40 AM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : عشق یک طرفه و قولی که هرگز شکسته نمیشود

    خب دیگه صحبت مشاور برای شما باید ملاک باشه

    در واقع هم همینطوره شما بخاطر فوت پدربزرگتون فعلا" شرایط ازدواجو ندارید ...

    پس این دختر خوب متوجه شده که شما در چه فشاری هستی .. از طرفی بهتره در این مدت که باید صبر کنید

    کمی در مورد خودت و این دختر فکر کنی که واقعا" دوستش داری یا فقط بخاطر اون جرقه است که توی ماشین پسرعمه ات خورده ؟

    دلیل ازدواجت چیه ؟ چرا میخوای ازدواج کنی ؟

    در ضمن اگه واقعا" این دخترو میخوای میتونی ازش محترمانه بخوای که مدتی رو برات صبر کنه ...

    و شمام در این مدت تمام تلاشتو باید بکنی تا بتونی نظر اعتماد خانواده رو برای تشکیل زندگی کسب کنی

    منظورم اینه که نباید در این مدت خرابکاری بکنی که اعتماد دیگران در این دم اخری نسبت بهت کم بشه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6064
    نوشته ها
    190
    تشکـر
    32
    تشکر شده 196 بار در 82 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عشق یک طرفه و قولی که هرگز شکسته نمیشود

    خب من چندتا چیز به شما بگم اول اینکه یه جائی گفتی تو حرفهاتون گفته که منو ببخش که نمیخوام بدون احساس در کنارت باشم ..این حرف میتونه چندتا دلیل داشته باشه که چون من دقیقا نمیدونم کدوم یکی از دلایل هست موضوع رو نمیشکافم ولی کلیت اینکه شما براش اون چیزی نبودی که اون از یه عشق در نظر داشته عشق هم یک طرفه نمیشه که خود من زمانی که با خانومم احساسم رو مطرح کردم البته خیلی وقت بود هم رو میشناختیم اولین چیزی که گفتم این بود که آیا کسی دیگه رو دوست داره یا نسبت به من احساس بدی نداره ؟ چون این موضوع زندگی رو تحت تاثیر قرار میده در آینده ..اما دوم شما یکبار اصرار کردی ولی تاثیری در ایشون به وجود نیومده شایدم تحت تاثیر رفتارهای قبلیت که کلی گفتی ولی یه جورائی معلومه که رفتارهای عاقلانه ای نبوده تا جائی که نه تغییری در ایشون ایجاد نکرده کما اینکه باعث شده خطشم عوض کنه اگه واقعا میخوای تکلیف خودت رو روشن کنی یکبار برای همیشه و منطقی باهاش حرف بزن و ببینید اصلا حرفهاتون رو هم میخونه یا نه ...سوما درباره قسمتون شما اگه به قسم اعتقاد داری که معلومه داری و رو حرفت هم هستی باید بدونی که قسم خوردن شرایط خاصی داره که با در نظر گرفتن شرایط قسم خوردن که یکیش معقول و منطقی بودن قسمه شما کلا قسمت شرعا باطله ..مث اینکه قسم بخوری اگه خدایا حاجتم رو ندی دیگه نماز نمیخونم بعد پشیمون بشی که چرا این قسم رو خوردی ولی بگی چون قسمه دیگه نماز نمیخونم شما تحت شرایط احساسات زیاد قسم خوردی ..قسمی که معقول نیست ..ازدواج نصف دین رو حفظ میکنه خدا هم راضی نیست بنده اش برای یه قسم احساسی نصف دینشو رو از دست بده ..شاید این حرف از نظر خیلی ها سطحی بیاد ولی واقعا تو شرایط کنونی اجتماع ما ازدواج جوونها خیلی جلوی فساد رو میگیره که من تازه فکر کنم الان بیشتر از نصف دینم حفظ کنه ...
    امضای ایشان
    وقتی خدا کاری برات انجام میده تو به توانائی های خدا اطمینان داری و هنگامی که کاری برات انجام نمیده خدا به توانائی های تو اطمینان داره ....
    .................................................. ...............
    1- برای تشکر از پست مورد نظرتون از کلید تشکر استفاده کنید (سپاس نشانه قدرشناسی شماست )
    2- برای متوجه شدن کاربر از ادامه داشتن بحث پست مورد نظر رو نقل قول بگیرید
    3- جداً از دادن جوابهای طنز و مسخره کردن کاربر و یا دادن جوابهای بدون تفکر حاوی مطالبی همراه با شدت عمل پرهیز کنید ..

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6478
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق یک طرفه و قولی که هرگز شکسته نمیشود

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    خب دیگه صحبت مشاور برای شما باید ملاک باشه

    در واقع هم همینطوره شما بخاطر فوت پدربزرگتون فعلا" شرایط ازدواجو ندارید ...

    پس این دختر خوب متوجه شده که شما در چه فشاری هستی .. از طرفی بهتره در این مدت که باید صبر کنید

    کمی در مورد خودت و این دختر فکر کنی که واقعا" دوستش داری یا فقط بخاطر اون جرقه است که توی ماشین پسرعمه ات خورده ؟

    دلیل ازدواجت چیه ؟ چرا میخوای ازدواج کنی ؟

    در ضمن اگه واقعا" این دخترو میخوای میتونی ازش محترمانه بخوای که مدتی رو برات صبر کنه ...

    و شمام در این مدت تمام تلاشتو باید بکنی تا بتونی نظر اعتماد خانواده رو برای تشکیل زندگی کسب کنی

    منظورم اینه که نباید در این مدت خرابکاری بکنی که اعتماد دیگران در این دم اخری نسبت بهت کم بشه
    اولا ممنون از بابت وقتی که برای من گذاشتید
    فوت پدر بزرگم الان 4ماه هست که سالگردش هم گرفتیم و تموم شده و من الان شرایط ازدواج از این لحاظ دارم
    درباره دوست داشتن من ههه جوره خودمو سنجیدم حتی خودمو گذاشتم در آینده و کمی مشکلات برای خودم تجسم کردم اما باز هم دیدم دوستش دارم(البته باز هم این نمیشه گفت ملاک)
    جرقه که از اون روزی خورد که اومد دفترم و گفت اومدم سراغت بگیرم در حالی که ناراحت این بودم چرا کسی سراغی از من نمیگیره
    دلیل ازدواج هم اینه که دوست ندارم سنم بره بالا چون من الان که جوون هستم و قوت و بنیه دارم میتونم زندگی کنم اگر از وقتش بگذره تا بخوام به خودم بیام دیگه سنم از 35 سال رد کرده و دیگه باقی مسائل که خودتون هم میدونید
    درباره اعتماد که تمام اعضا خانواده به غیر از شخص پدرم به من اعتماد دارن که پدرم هم عذرش موجه است :اون به هیچ کس اعتماد نداره، و اعتماد داشتن یا نداشتنش برای من مهم نیست(حتی سر داداش بزرگم هم بی اعتماد بود که ما کار خودمونو کردیم و الان بدون هیچ مشکلی داداشم داره زندگیشو میکنه)
    من واقعا این دختر میخوام و 6ماه پیش بهش گفتم برای من صبر کن که گفت اصلا فکرش هم نکن و گفتم که الان 6ماه میشه که هیچ ارتباطی با هم نداشتیم و شماره خط جدیدش هم دارم اما عقل سلیم میگه:من اونو دوست دارم ولی اون منو دوست نداره پس بیخودی نباید با اون تماس بگیرم و مزاحمش بشم
    من میخوام بدونم چجوری دوباره باهاش صحبت کنم؟ آیا مادرم بفرستم بره جلو با مادرش صحبت کنه؟(مادر هر جفتمون از این موضوع خبر داشتن)- اگر خودم باید برم جلو چجوری برم که فکر نکنه من همون آدم قبل هستم؟(چون دیگه توی این 6 ماه حسابی پخته شدم و تجربه های زیادی کسب کردم که میدونیم باز هم کمه)
    من چیزی که از گذشتم فهمیدم تصمیمات عجولانم بوده

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6478
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق یک طرفه و قولی که هرگز شکسته نمیشود

    نقل قول نوشته اصلی توسط babak نمایش پست ها
    خب من چندتا چیز به شما بگم اول اینکه یه جائی گفتی تو حرفهاتون گفته که منو ببخش که نمیخوام بدون احساس در کنارت باشم ..این حرف میتونه چندتا دلیل داشته باشه که چون من دقیقا نمیدونم کدوم یکی از دلایل هست موضوع رو نمیشکافم ولی کلیت اینکه شما براش اون چیزی نبودی که اون از یه عشق در نظر داشته عشق هم یک طرفه نمیشه که خود من زمانی که با خانومم احساسم رو مطرح کردم البته خیلی وقت بود هم رو میشناختیم اولین چیزی که گفتم این بود که آیا کسی دیگه رو دوست داره یا نسبت به من احساس بدی نداره ؟ چون این موضوع زندگی رو تحت تاثیر قرار میده در آینده ..اما دوم شما یکبار اصرار کردی ولی تاثیری در ایشون به وجود نیومده شایدم تحت تاثیر رفتارهای قبلیت که کلی گفتی ولی یه جورائی معلومه که رفتارهای عاقلانه ای نبوده تا جائی که نه تغییری در ایشون ایجاد نکرده کما اینکه باعث شده خطشم عوض کنه اگه واقعا میخوای تکلیف خودت رو روشن کنی یکبار برای همیشه و منطقی باهاش حرف بزن و ببینید اصلا حرفهاتون رو هم میخونه یا نه ...سوما درباره قسمتون شما اگه به قسم اعتقاد داری که معلومه داری و رو حرفت هم هستی باید بدونی که قسم خوردن شرایط خاصی داره که با در نظر گرفتن شرایط قسم خوردن که یکیش معقول و منطقی بودن قسمه شما کلا قسمت شرعا باطله ..مث اینکه قسم بخوری اگه خدایا حاجتم رو ندی دیگه نماز نمیخونم بعد پشیمون بشی که چرا این قسم رو خوردی ولی بگی چون قسمه دیگه نماز نمیخونم شما تحت شرایط احساسات زیاد قسم خوردی ..قسمی که معقول نیست ..ازدواج نصف دین رو حفظ میکنه خدا هم راضی نیست بنده اش برای یه قسم احساسی نصف دینشو رو از دست بده ..شاید این حرف از نظر خیلی ها سطحی بیاد ولی واقعا تو شرایط کنونی اجتماع ما ازدواج جوونها خیلی جلوی فساد رو میگیره که من تازه فکر کنم الان بیشتر از نصف دینم حفظ کنه ...
    دقیقا... اون خودش هم چند تا مورد گفت مثلا تیپم به خاطر کار زیاد مرتب نبود از نظر ظاهری هم هیکل لاغری دارم که گفتم بهش من میتونم بهت قول بدم اینا در کنار هم درست میشه و خود من هم این مسائل قبول دارم
    از یه طرف هم من درسته خیلی دوستش داشتم و دارم ولی باز هم نگران این بودم خدای نکرده اتفاق خاصی بیوفته و این وصلت سر نگیره و باعث ناراحتیش میشدم به خاطر همین من اصلا دروغ بهش نگفتم
    تنها دروغی که گفتم و نتیجه معکوس داد این بود که یه شب قهر کرد و من خیلی جدی گفتم امشب خودکشی میکنم و این باعث شد که فکر کنه من انسان ضعیفی هستم در صورتی که الان 6 ماه هست که در ظاهر هیچ مشکلی از خودم بروز نمیدم ولی در باطن آشفته هستم و پریشان حال
    منم مشکلم همینه میخوام منطقی باهاش صحبت کنم اما چجوری؟ چیزی که حدس میزنم اینه فقط کافیه شماره من توی گوشیش بیفته که دیگه این خطشم عوض میکنه من دیگه آدم گذشته نیستم
    در باره موضوع قسم خیلی ببخشید من به این حرفای شما اعتقادی ندارم من عقل دارم و در صحت و سلامت عقلی اون قول بهش دادم (حالا من اشتباهی گفتم قسم) اصلا این هیچ...من بارها خواستم قولمو بش************م اما نتونستم حتی با دختر دیگه ای آشنا شدم که این هم ملاک های بیشتری نسبت به قبلی داشت از نظر قلب پاک...خانواده سالم...وضعیت مالی خوب که به من میخورد و همچنین یه آشنایت دوری هم با پیدا کردیم و همچنین به من ابراز علاقه میکرد ولی به هیچ عنوان نتونستم حسی بهش پیدا کنم که در همین حال احوالات گفتم دیگه با من تماس نگیر...مثل همون حسی که دختر قبلی به من داشت عذاب وجدان از بابت اینکه نتونم اخساس داشته باشم به کسی که به من ابراز علاقه میکرد
    درباره اون جلوگیری از فساد هم دقیقا من هم میخوام ازدواج کنم به خاطر اینکه چندبار تحریک شدم که به سمت فساد کشیده بشم اما خدارو شکر نشد
    ویرایش توسط parsa123 : 09-15-2014 در ساعت 03:09 PM

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6433
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق یک طرفه و قولی که هرگز شکسته نمیشود

    شاید البته شاید وببخشید که من این حرف رو میزنم،شاید اون تو را فقط واسه رفع تنهاییش میخواسته و بعدش اون کسی براش پیدا شده که مدتها انتظارش را میکشیده.چون هیچ دختری نیس که پا پیش بذاره تا با کسی اشنا بشه و بعد که قضیه ازدواج مطرح میشه کناره بگیره.تمام ما دخترا حتی با خواستگارایی که در پیت هستن هم پز میدیم چه برسه به خواستگاری که دوستمون بوده وخودمون جلو رفتیم تا باهاش دوس بشیم.
    چون اون تو لحظه ای که تنها بودی اومده و حالت را پرسیده و تو را از تنهایی در اورده فکر میکنی باید تو هم تا ابد پیشش بمونی ومحبتش را جبران کنی.ولی به این فکر کن که شاید خودش تنها بوده و این نیاز اون بوده که پا پیش گذاشته نه بخاطر تو.انقد ادمهای بهتر از اون میتونی پیدا کنی و ببینی که چه کسانی واقعا جون میدن برات.پس خودتو دست کم نگیر و ببین چه کسی تو را واسه خودت،با همین تیپ وقیافه وهیکل میخواد.
    درسته که ما باید از همه لحاظ هر روز بهتر از قبل شیم وباید سعیمون را بکنیم ولی تو فکر کن شاید هیچوقت مثلا بخاطر مشکلات ژنتیک نتونی چاق شی و حتی اگه با اون ازدواج کنی او حاظر به نشون دادنت به بقیه نشه و براش اوف داشته باشه که شوهرش همچین هیکلی داره.
    خیلی از دخترا شاید تو را دیده باشن و از تو خوششون اومده باشه ولی بخاطر وقار ومتانت نتونستن ناز وعشوه ای بیان تا تو متوجه بشی.

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6478
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق یک طرفه و قولی که هرگز شکسته نمیشود

    نقل قول نوشته اصلی توسط امین جان نمایش پست ها
    شاید البته شاید وببخشید که من این حرف رو میزنم،شاید اون تو را فقط واسه رفع تنهاییش میخواسته و بعدش اون کسی براش پیدا شده که مدتها انتظارش را میکشیده.چون هیچ دختری نیس که پا پیش بذاره تا با کسی اشنا بشه و بعد که قضیه ازدواج مطرح میشه کناره بگیره.تمام ما دخترا حتی با خواستگارایی که در پیت هستن هم پز میدیم چه برسه به خواستگاری که دوستمون بوده وخودمون جلو رفتیم تا باهاش دوس بشیم.
    چون اون تو لحظه ای که تنها بودی اومده و حالت را پرسیده و تو را از تنهایی در اورده فکر میکنی باید تو هم تا ابد پیشش بمونی ومحبتش را جبران کنی.ولی به این فکر کن که شاید خودش تنها بوده و این نیاز اون بوده که پا پیش گذاشته نه بخاطر تو.انقد ادمهای بهتر از اون میتونی پیدا کنی و ببینی که چه کسانی واقعا جون میدن برات.پس خودتو دست کم نگیر و ببین چه کسی تو را واسه خودت،با همین تیپ وقیافه وهیکل میخواد.
    درسته که ما باید از همه لحاظ هر روز بهتر از قبل شیم وباید سعیمون را بکنیم ولی تو فکر کن شاید هیچوقت مثلا بخاطر مشکلات ژنتیک نتونی چاق شی و حتی اگه با اون ازدواج کنی او حاظر به نشون دادنت به بقیه نشه و براش اوف داشته باشه که شوهرش همچین هیکلی داره.
    خیلی از دخترا شاید تو را دیده باشن و از تو خوششون اومده باشه ولی بخاطر وقار ومتانت نتونستن ناز وعشوه ای بیان تا تو متوجه بشی.
    1.اولش که بررسی کردم اون تنها بوده حتی از گذشتش هم تا حدودی اطلاع پیدا کردم حتی براش اینترنت هم وصل کردم ( کاشکی وصل نمیکردم )که اون رفت با پسری که از شهرستان طی یک تماس اشتباه آشنا شده بود بعد از 4ماه دوباره با هم درتماس شدن از طریق یاهو که این موضوع من فهمیدم و به خواهرش گفتم و باعث شد که با اون قطع ارتباط کنه و به من فکر کنه پس تا اینجا هم هنوز تنها بود
    2بله با حرفت تا حدودی موافقم اتفاقا من خودم دست کم نمیگیرم و اینقدر به خودم و خانوادم اعتماد دارم که اگر دست روی هر دختری بزارم اون خانواده نه نمیگه اما در این موضوع من دستم بند بود و یکسری تصمیمات عجولانه گرفتم
    3.مشکل چاقی من مدتی با تغذیه و ورزش تونستم خودمو کمی چاق کنم اینجور که متوجه شدم لاغری من به خاطر استرس هست که در خانواده ما چیزی که زیاد خودشو نشون میده استرسه
    و همچنین با این حرفت هم موافقم که دخترها دوست دارن شوهرشون کسی باشه که با افتخار به همه نشونش بدن بگن این شوهر منه... ولی اگه اون ور قضیه نگاه کنی قد من 170 هس ولی قد اون فکر کنم 158 باشه و همچنین لاغر تر از من هم هست
    4بله متوجه این موضوع هم شدم
    من باز هم گفتم ممنونم از اینکه نصیحتم میکنین اما من تمام این حرفارو 6ماه پیش به خودم گفتم ولی نتونستم خودمو آروم کنم

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق یک طرفه و قولی که هرگز شکسته نمیشود

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsa123 نمایش پست ها
    سلام
    در ابتدا میدونم داستان من طولانی شده و یه جورایی حوصله میخواد که به بزرگی خودتون ببخشید در این متن میدونم موضوعات نامفهوم هست که به من بگید تا توضیح بدم
    من پسری 26 ساله هستم که تا عید 92 به هیچ عنوان احساسی به دختر نداشتم و حتی در محل کارم که اکثرا مشتریان زن میومدن بدون هیچ احساسی از کنارشان عبور میکردم تا اینکه عید 92با پسر عمم به مسافرت شمال رفتیم و داخل ماشین پسر عمم با زنش به قولی عشق بازی میکردن که من بعد از دیدن این مسائل احساس تنهایی کردم جوری که طرز نگاه و برخوردم نسبت به هر مشتری مونثی که به دفترم میومد عوض شده بود و با راهنمایی یکی از دوستانم تونستم کمی خودمو کنترل کنم
    از یه طرف هم من آدمی هستم که از دختربازی بدم میاد چون خودم خواهر و مادر دارم
    6ماه گذشت تا اینکه یک روز اوایل مهر 92 در دفتر نشسته بودم و فوق العاده توی خودم بودم و ناراحت به علت تنهایی و عدم مهم بودنم برای اعضای خانوادم،حدود 1ساعتی مشتری هم نیمده بود و من بیشتر توی خودم میرفتم تا اینکه در همین حین یکی از دخترایی که باهاش کار میکردم و به قولی با هم بده بستون داشتیم و دختری بود که طی چند مرحله متوجه شده بودم دختر خوب و خانواده داری هست ((اما به خاطر بعضی از حالات و رفتارش مثلا آذر91 فکر کنم اومد دفترم و به حالت دخترانه فقط پز گوشی جدیدشو به من میداد و من هم چون احساسی نسبت به دخترها نداشتم پیش خودم میگفتم این چرا اینجوری با من برخورد میکنه در صورتی که اون هدفش دلبری کردن از من بوده و من متوجه موضوع نشده بودم نسبت به اون احساس مثلا تنفر داشتم)) بعد از 2ماه اومد دفترم و اول احساس کردم طبق معمول مشکلی داره که میخواد براش حل کنم اما در جواب به من گفت که از اینجا رد میشدم گفتم بیام و سراغی ازت بگیرم که این حرفش برای من قابل قبول نبود و دوباره پرسیدم اگر کاری داری بگو برات انجام بدم که دوباره گفت همین اومدم سراغتو بگیرم.
    این موضوع باعث شد من از کسی که یه جورایی نسبت بهش احساس تنفر داشتم با یک نگاه عاشقش بشم و عشق من به این شروع شد اوایل خوب بود تا اینکه به خاطر عشق بیش از اندازه من اون از من فاصله گرفت و به علت اینکه نمیتونستم خودمو کنترل کنم و کمی با اون سنگین رفتار کنم بعد از 3 ماه آشنایت تیکه پاره و حتی به من گفت بیا خواستگاریم ولی چون به علت فوت پدر بزرگم نمیتونستم داستان ازدواج برای پدرم بازگو کنم و منت های زیادی که بهش میزاشتم و خیلی مسائل دیگر که اگر دوستان خواستن میگم اون از من در دی ماه 92 خواست جدا بشه که در حین جدایی هم به من گفت تو پسر فوق العاده خوبی هستی و منو ببخش که نمیخوام بدون احساس پیشت باشم. اولش من این حرف قبول نکردم و فکر کردم میخواد منو دک کنه اما بعدا متوجه شدم حرفش واقعیت داشته و اون وقتی که عشق من به خودش میدید دچار عذاب وجدان میشده
    در طول دوران آشنایت همین که میرفتیم جلو من نسبت به اون علاقم بیشتر میشد بدلیل شناخت اون و ملاک های مد نظرم و خانواده سالمی که داشت و همین عوامل باعث شد که جلوش قسم بخورم به غیر از اون با هیچ دختر دیگه ازدواج نکنم حتی همون لحظه هم بهش گفتم از این حرفها دیگران زیاد میزنن و بعد از چند ماه فراموش میکنن و همینطور وی این حرف تایید کرد اما به خودم اطمینان داشتم که دیگه احساسی به کسی پیدا نمیکنم
    الان 8ناه از جدایی ما گذشته که طی این مدت ذره ای از احساس من به اون کم نشده
    1 2 ماه اول به علت نداشتن طاقت دوری از جانب من اون مجبور شد خطشو عوض کنه و طی این من1 ماه پیش شمارشو از یه طریق خاص پیدا کردم که هنوز هم دارم اما دیگه نمیخوام بهش زنگ بزنم چون اون منو دوست نداره و من اونو دوست دارم که این مشکل خود من هست
    حالا از دوستان میخوام بدونم آیا راهی هست تا دل اون بدست بیارم با وضع جدید؟ چون الن 6 ماه هست که بدجور تحت فشار هستم حتی کارم هم بخاطر این از دست دادم
    نکته:دوستان خواهشا منو نصیحت نکنین که خودم استاد نصیحت کردن به خودم هستم و هر نصیحتی که شما فکرشو بکنین من به خودم کردم (حتی پیش مشاور هم رفتم و مشاور گفت اون فکر میکنه تو اونو لای منگنه گذاشتی که حتما با تو باید ازدواج کنه پس صبر کن تا یه خورده آروم بشه) اما ذره ای از عشقش برای من کم نشده چه بسا که قسم هم خوردم و من حرفی که میزنم پا حرفم هستم


    عزیز
    سلام من اصلا اهل نصیحت کردن نیستم( دوستان تا حدودی من رو میشناسن) و فقط گفتارم در اینجا بر اساس نوشتار شماست و آنالیز آن:

    شما متاسفانه راجب انسان و بخصوص جنس مخالف هیچی نمیدانی یک جوان 26 ساله هیچ گونه احساسی نداشته باشه یکهو در یک مسافرت روابط عشقی پسر عمه با...... ببینه بعد یکهو احساس خلا بکنه و.........!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    و بعدش یکهو نظر پیدا کنه و کمی خودشو کنترل کنه............ دختر بازی هم نکنه چون خواهر و مادر داره(بقیه ندارن).......

    یه خانمی که قبلا بیخودی ازشون تنفر داشتن یکدفعه عاشقشون بشن و انقدر ابراز عشق کنن که طرف در بره.........

    حالا هم 8 ماهه که گذشته ولی شما هنوز تو کفی(به قول عوام) و........

    ببین پسر خوب شما یک شخصیت مهر طلب و وابسته ای داری ,بدون حرمت نفس و تا حدودی عزت نفس. شما یا از این ور بوم میفتی یا از اون ور بوم. این احساس شما هم عشق نیست بیشتر نیازه و

    احساس اونم بر اساس دریافتهای غلط و اشتباه که ناشی از آسیبهایی هست که دیدی(دوران کودکی ونوجوانی) در این مورد نیز با اون همکارمون موافقم شما به علت مهرطلبی سنگینی که داری به هر کی که

    وابستگی پیدا کنی اونقدر آویزونش میشی تا خفه اش کنی!!!!!؟؟؟؟؟


    صدها بیمار نیز داشتم که همین حرف رو شنیده اند: تو دختر یا پسر خوبی هستی ولی ببخش من نمیخوام بدون احساس و....... یا من به درد تو نمیخورم. این چیزی نیست جز اینکه طرف مقابل میخواد به این

    رابطه پایان بده. همین. و معنی دیگه ای نداره.

    خلاصه عزیز شما نه بدرد این رابطه نه هیچ رابطه دیگری نمیخوری تا شناخت بیشتری از خودت و جنس مخالفت پیدا نکنی.

    یک مشاور خوب خوب پیدا کن مشاوره بگیر و راجب انسان وروابط بین زن و مرد و تفاوتهای بین دو جنس بیشتر بخوان و بدان.

    موفق باشی

  10. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6478
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق یک طرفه و قولی که هرگز شکسته نمیشود

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    عزیز سلام من اصلا اهل نصیحت کردن نیستم( دوستان تا حدودی من رو میشناسن) و فقط گفتارم در اینجا بر اساس نوشتار شماست و آنالیز آن: شما متاسفانه راجب انسان و بخصوص جنس مخالف هیچی نمیدانی یک جوان 26 ساله هیچ گونه احساسی نداشته باشه یکهو در یک مسافرت روابط عشقی پسر عمه با...... ببینه بعد یکهو احساس خلا بکنه و.........!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! و بعدش یکهو نظر پیدا کنه و کمی خودشو کنترل کنه............ دختر بازی هم نکنه چون خواهر و مادر داره(بقیه ندارن)....... یه خانمی که قبلا بیخودی ازشون تنفر داشتن یکدفعه عاشقشون بشن و انقدر ابراز عشق کنن که طرف در بره......... حالا هم 8 ماهه که گذشته ولی شما هنوز تو کفی(به قول عوام) و........ ببین پسر خوب شما یک شخصیت مهر طلب و وابسته ای داری ,بدون حرمت نفس و تا حدودی عزت نفس. شما یا از این ور بوم میفتی یا از اون ور بوم. این احساس شما هم عشق نیست بیشتر نیازه و احساس اونم بر اساس دریافتهای غلط و اشتباه که ناشی از آسیبهایی هست که دیدی(دوران کودکی ونوجوانی) در این مورد نیز با اون همکارمون موافقم شما به علت مهرطلبی سنگینی که داری به هر کی که وابستگی پیدا کنی اونقدر آویزونش میشی تا خفه اش کنی!!!!!؟؟؟؟؟ صدها بیمار نیز داشتم که همین حرف رو شنیده اند: تو دختر یا پسر خوبی هستی ولی ببخش من نمیخوام بدون احساس و....... یا من به درد تو نمیخورم. این چیزی نیست جز اینکه طرف مقابل میخواد به این رابطه پایان بده. همین. و معنی دیگه ای نداره. خلاصه عزیز شما نه بدرد این رابطه نه هیچ رابطه دیگری نمیخوری تا شناخت بیشتری از خودت و جنس مخالفت پیدا نکنی. یک مشاور خوب خوب پیدا کن مشاوره بگیر و راجب انسان وروابط بین زن و مرد و تفاوتهای بین دو جنس بیشتر بخوان و بدان. موفق باشی
    درباره اون که گفتم من خواهر مادر دارم بله دارم و یادم رفت بنویسم توهین به بعضیا نشه.....اما دور برم زیاد دوستانی دارم که هر غلطی که دلشون میخواد میکنن بعد که مثلا پای خواهرشون وسط میاد سریع بهشون بر میخوره و تیریپ غیرت بر میدارن اگر احساس من عشق نیست و نیازه پس،چرا حالا که شمارشو دارم تماسی باهاش نمیگیرم؟ اگر من نیاز به محبت دارم که گقتم دختر دیگه ای هم بوده که به من ابراز محبت کرده ولی چرا آویزون اون نشدم؟ اگر شما یکبار دیگه هم متن منو بخونین اولش گفتم منظورش از اون حرف فکر کردم دک کردنه منه و یه جوری دست به سر کنه اما بعدش متوجه شدم که واقعا از ته دلش به من اون حرف زده خوب منم که دارم میگم من الان احساس میکنم که میتونم از جنس مخالفم سر در بیارم...و خوشحال هم هستم از اینکه همون موقع قسمت نشد بهم برسیم چه بسا با اون اخلاقی که من به اون داشتم به احتمال زیاد ما به مشکل میخوردیم اگر بی احترامی داشتم از شما عذر خواهی میکنم

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق یک طرفه و قولی که هرگز شکسته نمیشود

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsa123 نمایش پست ها
    درباره اون که گفتم من خواهر مادر دارم بله دارم و یادم رفت بنویسم توهین به بعضیا نشه.....اما دور برم زیاد دوستانی دارم که هر غلطی که دلشون میخواد میکنن بعد که مثلا پای خواهرشون وسط میاد سریع بهشون بر میخوره و تیریپ غیرت بر میدارن اگر احساس من عشق نیست و نیازه پس،چرا حالا که شمارشو دارم تماسی باهاش نمیگیرم؟ اگر من نیاز به محبت دارم که گقتم دختر دیگه ای هم بوده که به من ابراز محبت کرده ولی چرا آویزون اون نشدم؟ اگر شما یکبار دیگه هم متن منو بخونین اولش گفتم منظورش از اون حرف فکر کردم دک کردنه منه و یه جوری دست به سر کنه اما بعدش متوجه شدم که واقعا از ته دلش به من اون حرف زده خوب منم که دارم میگم من الان احساس میکنم که میتونم از جنس مخالفم سر در بیارم...و خوشحال هم هستم از اینکه همون موقع قسمت نشد بهم برسیم چه بسا با اون اخلاقی که من به اون داشتم به احتمال زیاد ما به مشکل میخوردیم اگر بی احترامی داشتم از شما عذر خواهی میکنم
    نه عزیز

    شما توهینی نکردی خواستم بگم که این دیدگاه غلطه که چون من ناموس دارم پس نباید دنبال جنس مخالف برم و...... !!!!!!

    پس چگونه آشنا بشم چگونه دوست دختری برگزینم چگونه نامزد کنم و چگون جفتی برای خود انتخواب کنم(گوش و چشم بسته)

    بازم تاکید میکنم مشاوره و مطالعه. با آرزوی بهترینها

  13. 2 کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شرایط ازدواج رو ندارم
    توسط hirsoft در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 05-25-2014, 11:10 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد