نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: خانمم از من ناراحته

1137
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6660
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    خانمم از من ناراحته

    با سلامبنده متاهل هستم و سنم 22 سال هست ، هفته پیش یک سفر کاری داشتم و با خانمم به تهران رفتیم و بعدش هم دوروزی خونه پدرم بودیم ، بعدش برگرشتیم خونه خودمون در خراسان جنوبی ، همون هفته بنده فشار کاری زیادی روم بود و خونه پدرم هم به خاطر پدرم یه سری فشار عصبی روم بود ، وقتی برگشتیم خونه تاثیرات این فشار ها روم مونده بود و من افکارم بهم ریخته و کمی بی حوصله بودم ، خانمم چندباری بهم گفت که از تهران که برگشتی عوض شدی ، ولی من چون حال به هم ریخته ای داشتم متوجه نمیشدم دقیقا منظورشون چیه ، تا اینکه دیشب ایشون به خودشون رسیدن ، من رفته بودم بیرون کمی وسیله بخرم ، وقتی برگشتم با اینکه بیرون که بودم خیلی حالم بهم ریخته بود ، ولی سعی کردم بی حوصلگیم رو نشون ندم ، و کلی خوشحالی کردم و قربون و صدقش رفتم ، بعد از شام هم مسواک زدم و رفتم پیشش ، توی پذیرایی روی مبل دراز کشیده بود ، شروع کردم آروم آروم نازش کردن که داغش کنم ، ولی هیچ تاثیری نداشت ، رفتیم توی اتاق خواب و گفت که حسی ندارم ، فکر کنم از خستیگه ( از صبح کارای خونه رو میکرد ) من فشاری روش نیاوردم ، بعد خوابمون برد و دو ساعت بعدش بازم بیدار شدیم ، باز هم من سعی کردم ، و اونم تقریبا خوشش اومده بود ولی یک دفعه گفت من نمیتونم ، گفتم چرا ، گفت مثل همیشه نیستی ، خلاصه شب بدی بود ، اون همش کلافه بود و منم کاری نمیتونستم بکنم ، صبح که پاشدم تا الان که عصره ، خانمم کاملا بی حوصله ، اصلا باهام حرف نمیزنه ، کنارش که میرم از پیشم میره ، براش نامه نوشتم و گفتم از حاله این دو سه روزم و اینکه خودم تازه دقیقا فهمیدم که چطور بودم ، رفتم پیشش ولی بازم هیچی نمیگفت ، کلی باهاش حرف زدم که یه راهی جلوم بزاره که بتونم از دلش دربیارم ، گفت راه زیاده ، تو راه رفتن بلد نیستی ، خیلی جالم بده ، خانمم هم همینطوره که گفتم و فرقی نمیکنه ، چکار باید بکنم ؟ ممنون

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    3033
    نوشته ها
    1,622
    تشکـر
    1,448
    تشکر شده 2,948 بار در 1,084 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خانمم از من ناراحته

    سلام خوب حتما یه فرقی کردین که همسرتون میگه عوض شدین ...به کاراتون بیشتر فکر کنین ببنین کجا براش کم گذاشتین که فبلانا اینجور نبودین ..
    ببنین دوست خوبم زنا خیلی حساسن وکوچک ترین تغیری که میکنی رو میفهمن ..
    سعی کن بیشتر بهش توجه کنی
    سعی کن کاری که دوست داره رو انجام بدی براش هدیه ای چیزی بخری بیشتر بهش ابراز علا قه کنی زن با شنیدن کلمات عاشقانه واقعا ارضاء روحی میشه
    بگو که چقد دوستش داری

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    5039
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    0
    تشکر شده 19 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خانمم از من ناراحته

    ye kam velesh kon be hale khodesh ziad be dast opash napich dorost mishe

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : خانمم از من ناراحته

    نقل قول نوشته اصلی توسط shm744 نمایش پست ها
    با سلامبنده متاهل هستم و سنم 22 سال هست ، هفته پیش یک سفر کاری داشتم و با خانمم به تهران رفتیم و بعدش هم دوروزی خونه پدرم بودیم ، بعدش برگرشتیم خونه خودمون در خراسان جنوبی ، همون هفته بنده فشار کاری زیادی روم بود و خونه پدرم هم به خاطر پدرم یه سری فشار عصبی روم بود ، وقتی برگشتیم خونه تاثیرات این فشار ها روم مونده بود و من افکارم بهم ریخته و کمی بی حوصله بودم ، خانمم چندباری بهم گفت که از تهران که برگشتی عوض شدی ، ولی من چون حال به هم ریخته ای داشتم متوجه نمیشدم دقیقا منظورشون چیه ، تا اینکه دیشب ایشون به خودشون رسیدن ، من رفته بودم بیرون کمی وسیله بخرم ، وقتی برگشتم با اینکه بیرون که بودم خیلی حالم بهم ریخته بود ، ولی سعی کردم بی حوصلگیم رو نشون ندم ، و کلی خوشحالی کردم و قربون و صدقش رفتم ، بعد از شام هم مسواک زدم و رفتم پیشش ، توی پذیرایی روی مبل دراز کشیده بود ، شروع کردم آروم آروم نازش کردن که داغش کنم ، ولی هیچ تاثیری نداشت ، رفتیم توی اتاق خواب و گفت که حسی ندارم ، فکر کنم از خستیگه ( از صبح کارای خونه رو میکرد ) من فشاری روش نیاوردم ، بعد خوابمون برد و دو ساعت بعدش بازم بیدار شدیم ، باز هم من سعی کردم ، و اونم تقریبا خوشش اومده بود ولی یک دفعه گفت من نمیتونم ، گفتم چرا ، گفت مثل همیشه نیستی ، خلاصه شب بدی بود ، اون همش کلافه بود و منم کاری نمیتونستم بکنم ، صبح که پاشدم تا الان که عصره ، خانمم کاملا بی حوصله ، اصلا باهام حرف نمیزنه ، کنارش که میرم از پیشم میره ، براش نامه نوشتم و گفتم از حاله این دو سه روزم و اینکه خودم تازه دقیقا فهمیدم که چطور بودم ، رفتم پیشش ولی بازم هیچی نمیگفت ، کلی باهاش حرف زدم که یه راهی جلوم بزاره که بتونم از دلش دربیارم ، گفت راه زیاده ، تو راه رفتن بلد نیستی ، خیلی جالم بده ، خانمم هم همینطوره که گفتم و فرقی نمیکنه ، چکار باید بکنم ؟ ممنون
    خب خانمها بيشتر از نياز جنسي به نياز عاطفي بيشتر احتياج دارند ميدو.نم از دست شما ناراحته و همين مساله باعث شده از شما فاصله بگيره تو دلش هم يكه كينه اي از شما داره و شما بايد قبل از هر ناراحتي ديگه اي اين موضوع را برطرف كنيد بشينيد به اين فكر كيد كه چه چيزي باعث ناراحتيشئن شده شما بيشتر از همه ايشون رو ميشناسيد مثلا من هر وقت از چيز ي ناراحت باشم حتي اگر انكارهم بكنم كه ناراحتم همسرم دقيقا متوجه ميشه كه چه حرفي يا چه چيزي منو ناراحت كرده و شروع ميكنه به اينكه من اشتباه متوجه شدم يا دليل اين رفتارش اين بوده خب اگر حرفاش م نطقي باشه خب قبول ميكنم شما هم بايد پي اين باشيد كه دليلش چي بوده و بهش توضيح منطقي بديد كه چرا اين عمل از شما سر زده يا دليل تغييرات رفتاري شما چي بوده خودشون بهتون اگر حق بدن تمام اينها حل ميشه

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خانمم از من ناراحته

    نقل قول نوشته اصلی توسط shm744 نمایش پست ها
    با سلامبنده متاهل هستم و سنم 22 سال هست ، هفته پیش یک سفر کاری داشتم و با خانمم به تهران رفتیم و بعدش هم دوروزی خونه پدرم بودیم ، بعدش برگرشتیم خونه خودمون در خراسان جنوبی ، همون هفته بنده فشار کاری زیادی روم بود و خونه پدرم هم به خاطر پدرم یه سری فشار عصبی روم بود ، وقتی برگشتیم خونه تاثیرات این فشار ها روم مونده بود و من افکارم بهم ریخته و کمی بی حوصله بودم ، خانمم چندباری بهم گفت که از تهران که برگشتی عوض شدی ، ولی من چون حال به هم ریخته ای داشتم متوجه نمیشدم دقیقا منظورشون چیه ، تا اینکه دیشب ایشون به خودشون رسیدن ، من رفته بودم بیرون کمی وسیله بخرم ، وقتی برگشتم با اینکه بیرون که بودم خیلی حالم بهم ریخته بود ، ولی سعی کردم بی حوصلگیم رو نشون ندم ، و کلی خوشحالی کردم و قربون و صدقش رفتم ، بعد از شام هم مسواک زدم و رفتم پیشش ، توی پذیرایی روی مبل دراز کشیده بود ، شروع کردم آروم آروم نازش کردن که داغش کنم ، ولی هیچ تاثیری نداشت ، رفتیم توی اتاق خواب و گفت که حسی ندارم ، فکر کنم از خستیگه ( از صبح کارای خونه رو میکرد ) من فشاری روش نیاوردم ، بعد خوابمون برد و دو ساعت بعدش بازم بیدار شدیم ، باز هم من سعی کردم ، و اونم تقریبا خوشش اومده بود ولی یک دفعه گفت من نمیتونم ، گفتم چرا ، گفت مثل همیشه نیستی ، خلاصه شب بدی بود ، اون همش کلافه بود و منم کاری نمیتونستم بکنم ، صبح که پاشدم تا الان که عصره ، خانمم کاملا بی حوصله ، اصلا باهام حرف نمیزنه ، کنارش که میرم از پیشم میره ، براش نامه نوشتم و گفتم از حاله این دو سه روزم و اینکه خودم تازه دقیقا فهمیدم که چطور بودم ، رفتم پیشش ولی بازم هیچی نمیگفت ، کلی باهاش حرف زدم که یه راهی جلوم بزاره که بتونم از دلش دربیارم ، گفت راه زیاده ، تو راه رفتن بلد نیستی ، خیلی جالم بده ، خانمم هم همینطوره که گفتم و فرقی نمیکنه ، چکار باید بکنم ؟ ممنون
    سلام

    توضیح که داده اید به ایشون که چتون بوده- پس حالا ارام باشید- حتما بگید که دوسش دارید-خرید گل- خریدکادویی که از ته قلبتون باشه-اصلا فشار برای داشتن رابطه جنسی نداشته باشید-فهر هم نکنید-

    در کارهای خانه تا حدودی کمک کنید- شام بیرون- بیاد آوردن خاطرات خوش نامزدی و گذشته برای ایشون- کم کم سردیشون و خشمشون فروکش میکنه.

    لصفا نقل قول کن که حتما متوجه شم.ممنون

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد