سلام
عزیز حرفاتو خواندم, زندگی سختی داشتی ولی جالب اینه که بدونی زندگی برای همه سخته ولی برای کسی کمی سختر از دیگری یا سبکتر و در عین سختس زیبایی های خاص خودش رو هم داره
که حتما تو هم با تمام این مشکلاتت گاهی حسش کردی هر چند کوتاه!
عزیزم خودکشی اصلا راه و روش نیست به قول خودت این زندگی توست پس این تنها چیزیه که داری حرومش نکن!!؟؟
برای زندگیت با سیاست بجنگ و تلاش کن با کسی که فکر میکنی عاقلتر و پخته تر از خودته مثل مشاور مدرسه یا یک روانکاو اگر میتونی مشورت کن.
البته بعضی از حرفات(نمیگم دروغ میگی ولی احتمالا اشتباه میکنی یا برداشتت غلطه) با هم نمیخونه که برات های لایت میکنم که راجبشون بیشتر فکر کنی.
موفق باشی
من هنوز 16سالمه...اما انقدر تو زندگیم مشکل داشتم ودارم که کم اوردم....واقعن بنظرتون چیکار کنم؟؟؟
توی3سالگیم پدرم فوت شد وارتباط مادرم با مرد های غریبه شروع شد...وبعدش خاهر های بزرگم...توی بچگیم شده بود که از صبح تا ساعت12شب تنها مونده بودم خونه...انقدر شرایط برام سخت بود که
توی9سالگی افسردگی حاد گرفتم....اما خب...
کسی اهمیتی نداد...الانم همه چیز بدتر شده...
خانوادم نمیذارن زندگیمو بکنم...من هم شاعرم هم نوازنده ویولن..
.اما همیشه باوجود استعداد هام ازم ایراد میگیرن واشکم رو در میارن...جلوی همه این رفتارو دارن به حدی که بقیه هم اجازه اینکارو بخودشون میدن...
حتی به کتاب خوندنم هم گیر میدن ونمیذارن کلاس موسیقیمو برم...هیچوقت نتونستم باهاشون ارتباط خوبی برقرار کنم...هروقت باهاشون درددل کردم بدتر ازم ایراد گرفتن ودعوام کردن...هیچ وقت پشتمو نداشتن
وتاالان همیشه تنها بودم...وقتی اول دبیرستان بودم بخاطر اینکه حس تنهایی بدجوری بهم فشار میاورد با کسی دوست شدم...تاالان هم باهمیم..خانوادشم خبر دارن...اما وقتی
خانواده من فهمیدن بدتر سرکوفت بهم زدن وصفت های وحشتناکی بهم چسبوندن وبجای اینکه بهم بیشتر نزدیک شن بدتر شد همه چی....تاحالا چندین بار خودکشی کردم...اما تنها واکنششون این بود
(تو اگه خودتو بکشی،خودت که راحت شدی...این ماییم که باید به پلیس وفک وفامیل جواب پس بدیم...دیگه ازین غلطا نمیکنی))
یا اصلا نمیذارن با دوستام برم بیرون...با هیچکس حق رفت وامد ندارم...چندین بار وسط دعوا گفتم:این زندگی خودمه...
اما اونا گفتن تا وقتی تو این خونه ای زندگی خودت نیست..باید هرکار ما میگیم بکنی....
امسال خیلی روم فشار اومد بحدی که از
شاگرد ممتاز مدرسه رسیدم به 3تا تجدیدی...وقتی اینو دیدن دعوام کردن وبزور خواستن رشتمو عوض کنن اما مدرسم نذاشت..گفت تو تجربی استعداد دارم...
الان همه اون 3درس رو با نمره های بالای18قبول شدم اما همش یادم میندازن واشکمو در میارن...پیش همه از من واخلاقم بد میگن...خسته شدم...
واقعا خستم....هیچ امیدی به زندگی ندارم...هزار بار دوباره به فکر خودکشی افتادم...اما ترسیدم اینبارم ناموفق باشه وهمه چی بدتر شه...چیکار کنم؟؟؟
سوالی داشتی لطفا و حتما نقل قول کن. سپاس