نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: افکار نگرانی ازار دهنده

836
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6712
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    افکار نگرانی ازار دهنده

    سلام من 25 سالمه و دانشجوی ارشد هستم
    مدت یه سالی هست که دچار ترس های عجیبی میشم
    اولین مورد در مورد مرگ هست مثلا اگه از خیابون رد بشم فکر میکنم شاید الان سکندری بخورم بیفتم زمین یه ماشین از روم رد بشه و به بدترین شکل ممکن بمیرم
    یا اگه بوی گاز بیاد فکر میکنم اونجا سریع منفجر میشه انقدر استرس میگیرم که دلم میخواد سریع از اون نقطه دور بشم
    یا حتی تو خونه مثلا از رو پله ها که رد میشم میگم نکنه الان بفهتم لبه تیز پله بره تو چشمم کور بشم
    حالا مشکل خیلی ناجورم اینه من دانشگاه شهر دیگه ای هستم و چون کلاس هام فقط دو روز در هفته است رفت و امد میکنم مرتب تو ماشینم همش حس میکنم الان تصادف میکنیم
    الان که نزدیک مهره همش دعا میکنم روزها تموم نشه که من دوباره راه بیفتم تو جاده ها

    از طرفی در مورد اطرافیانم میترسم مثلا گاهی بابا یا مامانم خیلی بی صدا میخوابن میرم نزدیکشون چک میکنم ببینم نفس میکشن یا نه
    یا اگه تو اتاقم بام مامان اشپزخونه همش گوشهام تیزه صدای بلندی بیاد میگم نکنه مامان افتاده یا وقتهایی که مثلا چیزی خرد میکنه میگم نکنه الان انگشتهاشو قطع کنه

    جالب اینه من از بچگی خیلی بچه نترسی بودم به شدت به مستد علاقه دارم و همیشه مستند حیوانات رو نگاه میکردم و هیچ صحنه دلخراشی هم نه حالمو بهم میزد نه باعث ترسم میشد
    یا فیلم هایی که ترسناک بودن یا خشونتشون زیاد بود اصلا برام ترسناک نبودن
    حتی خیلی هم استانه تحمل دردم بالاست مثلا یادمه یه بار بچگی افتادم و زانوام عمیق (در حد بخیه ) زخمی شد نه از دیدن خونش میترسیدم نه هوار میکشیدم حتی با همون پام تا خونه رفتم که مامان برام پانسمانش کرد خیلی هم تو دوستام افتخار میکردم که پر دل و جرئتم ولی نمیدونم چرا از یه سال پیش اینجوری شدم
    ویرایش توسط Z0HRE : 09-21-2014 در ساعت 01:39 AM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازار دهنده

    نقل قول نوشته اصلی توسط Z0HRE نمایش پست ها
    سلام من 25 سالمه و دانشجوی ارشد هستم
    مدت یه سالی هست که دچار ترس های عجیبی میشم
    اولین مورد در مورد مرگ هست مثلا اگه از خیابون رد بشم فکر میکنم شاید الان سکندری بخورم بیفتم زمین یه ماشین از روم رد بشه و به بدترین شکل ممکن بمیرم
    یا اگه بوی گاز بیاد فکر میکنم اونجا سریع منفجر میشه انقدر استرس میگیرم که دلم میخواد سریع از اون نقطه دور بشم
    یا حتی تو خونه مثلا از رو پله ها که رد میشم میگم نکنه الان بفهتم لبه تیز پله بره تو چشمم کور بشم
    حالا مشکل خیلی ناجورم اینه من دانشگاه شهر دیگه ای هستم و چون کلاس هام فقط دو روز در هفته است رفت و امد میکنم مرتب تو ماشینم همش حس میکنم الان تصادف میکنیم
    الان که نزدیک مهره همش دعا میکنم روزها تموم نشه که من دوباره راه بیفتم تو جاده ها

    از طرفی در مورد اطرافیانم میترسم مثلا گاهی بابا یا مامانم خیلی بی صدا میخوابن میرم نزدیکشون چک میکنم ببینم نفس میکشن یا نه
    یا اگه تو اتاقم بام مامان اشپزخونه همش گوشهام تیزه صدای بلندی بیاد میگم نکنه مامان افتاده یا وقتهایی که مثلا چیزی خرد میکنه میگم نکنه الان انگشتهاشو قطع کنه

    جالب اینه من از بچگی خیلی بچه نترسی بودم به شدت به مستد علاقه دارم و همیشه مستند حیوانات رو نگاه میکردم و هیچ صحنه دلخراشی هم نه حالمو بهم میزد نه باعث ترسم میشد
    یا فیلم هایی که ترسناک بودن یا خشونتشون زیاد بود اصلا برام ترسناک نبودن
    حتی خیلی هم استانه تحمل دردم بالاست مثلا یادمه یه بار بچگی افتادم و زانوام عمیق (در حد بخیه ) زخمی شد نه از دیدن خونش میترسیدم نه هوار میکشیدم حتی با همون پام تا خونه رفتم که مامان برام پانسمانش کرد خیلی هم تو دوستام افتخار میکردم که پر دل و جرئتم ولی نمیدونم چرا از یه سال پیش اینجوری شدم
    سلام عزیز

    لطفا با دقت پاسخ بدید توی این 1 سال اخیر که گفتید به این ترس دچار شدید عزیزی رو از دست ندادید یا شاهد کشته شدن یا تصادف و..... نبودید؟؟؟

    لطفا و حتما نقل قول کنید که در جریان قرار بگیرم.سپاس

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6712
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازار دهنده

    نه تو یه سال نبوده
    حدود 8 سال قبل یکی از نزدیکترین فامیلما از دست دادم که خیلی دوسش داشتم 6 سال قبل هم پدر بزرگم که اونموقع خیلی برام غیر قابل هضم بود ولی صحنه ناجوری ندیدم
    بچه که بودم چند مورد تصادف دیدم یعنی حتی اون کسایی که فوت کرده بودن و هنوز روشون پارچه نکشیده بودن رو هم دیدم ولی سالها از اون موقع میگذره و اونموقع هم یادم نمیاد ترسیده باشم فقط خیلی ناراحت بودم
    الان چند ساله خیلی زندگی ارومی دارم یعنی کلا خدا رو شکر هیچ موضوع خاصی یا دعوایی چیزی تو خانواده هم نداشتم هرچی بوده جزئی بوده نمیدونم چرا یهویی این شروع شده
    البته من خیلی از فیلم ها و سریال ها رو با همه ژانر ها نگاه میکنم ولی خودم فکر نمیکنم به خاطر دیدن یه فیلم اینجوری شده باشم

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6712
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازار دهنده

    ما شهرمون کوچیکه مشاوره داریم فقط ازدواج و تحصیلی هست روانپزشک هم دو تا داریم 3 روز در هفته میان ولی چون سرشون شلوغه فقط 10 شب به بعد که اخر وقته نوبت مشاوره میدن من نتونستم برم چون رفت و امد تو شب سخت بود برامون

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازار دهنده

    نقل قول نوشته اصلی توسط Z0HRE نمایش پست ها
    نه تو یه سال نبوده
    حدود 8 سال قبل یکی از نزدیکترین فامیلما از دست دادم که خیلی دوسش داشتم 6 سال قبل هم پدر بزرگم که اونموقع خیلی برام غیر قابل هضم بود ولی صحنه ناجوری ندیدم
    بچه که بودم چند مورد تصادف دیدم یعنی حتی اون کسایی که فوت کرده بودن و هنوز روشون پارچه نکشیده بودن رو هم دیدم ولی سالها از اون موقع میگذره و اونموقع هم یادم نمیاد ترسیده باشم فقط خیلی ناراحت بودم
    الان چند ساله خیلی زندگی ارومی دارم یعنی کلا خدا رو شکر هیچ موضوع خاصی یا دعوایی چیزی تو خانواده هم نداشتم هرچی بوده جزئی بوده نمیدونم چرا یهویی این شروع شده
    البته من خیلی از فیلم ها و سریال ها رو با همه ژانر ها نگاه میکنم ولی خودم فکر نمیکنم به خاطر دیدن یه فیلم اینجوری شده باشم
    عزیز

    اولا خواهش کردم نقل قول که متوجه بشم. در ثانی این اختلال خیلی کلاسیک و شایع است

    متاسفانه خیلی از افرادی که به فیلمها و ژانرهای ترسناک علاقمندند, در باطن افرادی ترسو هستند(که حتی ممکن است به آن آگاه نباشند) که به این وسیله به ضمیر خود وبه خود میخواهند نشان دهند که ما

    ترسو نیستیم!!!!

    البته این اصل فراگیر است ولی همه گیر نیست. شما هم دچار وحشت بعد از حادثه شدی به علت فوت و از دست دادن عزیزانی که نام بردی و دیدن اجساد. روت تاثیر گذاشته وحالا مثل دملی سر باز کرده که
    ترس از مرگ از آن بیرون زده Ptsd .

    یک روانشناس مسلط به هیپنوتراپی پیدا کن خیلی خیلی میتونه کمکت کنه. درضمن کلا از فیلم و حوادث و........ وحشتناک وقتل..... دوری کن- ورزش- مدی تیشن و تمرکز- دوستان-خنده و جوک- میتونه کمک کننده باشه.

    موفق باشی

    لطفا و حتما نقل قول کنید که در جریان قرار بگیرم.سپاس

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6712
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ازار دهنده

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    عزیز

    اولا خواهش کردم نقل قول که متوجه بشم. در ثانی این اختلال خیلی کلاسیک و شایع است

    متاسفانه خیلی از افرادی که به فیلمها و ژانرهای ترسناک علاقمندند, در باطن افرادی ترسو هستند(که حتی ممکن است به آن آگاه نباشند) که به این وسیله به ضمیر خود وبه خود میخواهند نشان دهند که ما

    ترسو نیستیم!!!!

    البته این اصل فراگیر است ولی همه گیر نیست. شما هم دچار وحشت بعد از حادثه شدی به علت فوت و از دست دادن عزیزانی که نام بردی و دیدن اجساد. روت تاثیر گذاشته وحالا مثل دملی سر باز کرده که
    ترس از مرگ از آن بیرون زده Ptsd .

    یک روانشناس مسلط به هیپنوتراپی پیدا کن خیلی خیلی میتونه کمکت کنه. درضمن کلا از فیلم و حوادث و........ وحشتناک وقتل..... دوری کن- ورزش- مدی تیشن و تمرکز- دوستان-خنده و جوک- میتونه کمک کننده باشه.

    موفق باشی

    لطفا و حتما نقل قول کنید که در جریان قرار بگیرم.سپاس
    ممنون از راهنماییتون بالا گفتم ولی نقل قول کنم که متوجه بشید
    ما شهرمون کوچیکه مشاوره داریم فقط ازدواج و تحصیلی هست روانپزشک هم دو تا داریم 3 روز در هفته میان ولی چون سرشون شلوغه فقط 10 شب به بعد که اخر وقته نوبت مشاوره میدن من نتونستم برم چون رفت و امد تو شب سخت بود برامون
    دانشکده ما که مشاوره نداره دانشگاه مرکزی داره اون ترم که جویا شدم کلاس های من شنبه و یکشنبه بود ولی مشاوره سه شنبه تا اخر هفته منم نمیتونستم اونچا بمونم و برم برای همین اینترنتی سرچ کردم تا اینجا رو پیدا کردم حتی حاضر بودم رایگان هم نباشه یه مبلغی بدم ولی مشاوره بگیرم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد