ترم پنجمم ازبازارکاررشته م خوشم نمیادمترجمی...بایدیافوق بگیری یابشینی خونه تون ترجمه کنی..تاالان تومباحث ترجمه بالاترین نمره کلاس بودم ولی فایده ش چیه من حسابداریودوست دارم که امسالم کنکورشودادم اماچون بخاطرحجم دروس خودم اونطورکه متونم نمره بیارم نخوندم....ماشالاخداهم که کمکم نمیکنه...موقعی که ازترس موفق نشدن چونوخونه مون جای درس خوندن نبودزبان که فقط یدونه درس بودخوندم تافقط قبول بشم....حالابایدبدبختی بکشم چون هیچ اینده ای برااین رشته ننیبینم ازطرفی بخاطرانبوه مشکلاتم کلاادم اخمویی ام یعنی بخودم باشه همه ش اخمام توهمه حوصله کسیوندارم خب اینجوری مردم ازادم فراری مبسن دقیقاترم قبلم هیشکی دورم نمیومداین ترم گفتم روندموعوض کنم بگم بخندم ولی من وخنده؟؟؟ازم برنمیادنمیتونم مخام خودم باشم بیحوصله اخموبداخلاق اگه خ حوصله کنه یه لبخندبه یکی که گذری داره ردمیشه تازه اونم پوزخند....نمیتونم....ترم قبلی بایکی بگونگو شدسریکی ازهمین پوزخندهای من...اصلالبخندمحبت امیزبلدنیستم فکرکردمسخره ش کردم بهم توهین کردظاهزاازمن شرتربودوبچه هاهم به طرفی اون یاکلالج من منوکمترازکم تحویل گرفتن وشدم تک....حالامخاستم روشموعوض کنم که....ده ساعته مغزسرم داره ازدردمیکوبه....یه سیل اشک ریختم...خودم بهش میگم خشم فروخورده من ازهیچکس انقدرخوشم نمیادکه بخام خ بهش محبت کنم ولی دوماه قبل بهمون طرف پیامک دادم کشکی ازش عذرخواهی کردم درحالی که دراصل توجمع منوخراب کرد...چکنم؟؟؟هیشکیونداشتم تک تک افتاده بودم امروزبانگاه توصورتش همه خاطرات بداون بیس وچهارساعت توذهنم زنده میشددلم مخاست خرخره شوبجوم ولی مجبوربودم بهش لبخندمونالیزیه بزنم....خداییش بدبختترازمن سراغ داریدمیبینیدچقدربیکسم؟؟؟چ کارکنم اگه خودم باشم هیشکی تحویلم نمیگیره واگه یدونه لبخندبرخلاف میلم بزنم سردردمرگ آورم شروع میشه من چ....کننننم؟؟؟؟بیکسی بیکسی روطاقت بیارم یاسردردکشنده رواصلااگه خودم نباشم درس هم فرمالیته س....کلایه آدمی ام مثلااگه یه سوالوج بدم بایجورنمایش قدرت برتری ایناتوذهنم میادکه ارومم میکنه...والبته افراد روازم دور دور.اینجاپست خانم معصومه گفته بودیداعتمادبنفس کاذب....همینه ولی مگه هرکسی نداره قبول دارم اینجورآدماجذاب نیستن یه نمونه شوتوکلاسمون داریم ولی من بااین بزرگ شدم بیس وهشت سالگی خودموعوض کنم ؟؟؟بگیدمن چکنم؟