نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: کمکم کنید چکار کنم درمانده ام

5534
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6694
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    1
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    کمکم کنید چکار کنم درمانده ام

    سلام دوستان گرامی. زنی هستم 23 ساله 6 ساله ازدواج کردم ی پسر 4 ساله دارم مشکلاتم زیادن کمکم کنید تو یه خانواده 6 نفره بودم پدر و مادرم زیاااااد مشاجره داشتن اوضاع روحی تو خونمون خیلی بد بود بعد از ازدواج فکر میکردم به آرامش میرسم اما دریغا،،، شوهرم 27 سالشه پدرش سرمایه داره بعد از ازدواج متوجه اعتیادش شدم خیلی اخلاق بدی دارن هم خودش هم خانواده اش چشماشونو میبندن دهنشونو باز میکنن تا حالا خیلی صبر کردم یکبار اقدام به ترک کرد ولی موفق نشد الان برای بار دوم سه ماهه پاکه ولی بیکاره پدرش ساپورتش میکنه هیچ از این اوضاع خوشم نمیات خیلی منت سرم میذارن خیلیییییی.خودشم قبلا که مواد مصرف میکرد خیلی فحاشی و دست بزنم داشت باز دم نمیزدم به خانواده ام هم چیزی نمیگم چون تکیه گاه نمیشن یکبار گفتم خودشون بیشتر سرکوفتم میزدن متاسفانه استقلالی هم ندارم خونمون طبقه بالای خونه ی پدر شوهره که خیلی دخالت میکنن تو همه امور حتی نزدیکی و جلوگیری
    به تازگیا جاری دار شدم یه زن مطلقه است از یه خانواده که داداشاش دزدی و اعتیاد دارن خودشم گذشته خوبی نداره الان سه ماه وارد شده اینو هم بگم پدر و مادر شوهرم همیشه بهم سرکوفت میزنن که تو پسرمون رو به این روز انداختی درصورتی که خودش اعتراف کرده سن 15 سالگی گرفتار شده، قبلن جلوی بی احترامیشون فقط سرمو پایین مینداختم ولی از وقتی جاری اومده دیگه جوابشونو میدم آخه اینقدر جلوی اون بهم بی حرمتی کردن که به خودش اجازه داد دستشو روم بلند کنه و خیلی تهمتها بهم بزنه که واقعا دروغ بودن بعد از اون منم شدم عین خودشون دیگه تو خودم نمیریزم حالا کمکم کنید چطور شوهر و پدر شوهر رو راضی کنم که مارو جدا کنه منظورم کار و خونه هست پیشنهاد جدایی بهمندین نمیتونم دوسش دارم زیاد بچمو هم نمیتونم فراموش کنم کسی هم پناهم نمیده میترسم از طلاق راستی خیلیم رفیق بازه هیچ روز خوشی نداشتم چکار کنم
    (در ضمن من بکارتم از نوعی بود که خونریزی نداشت همون موقع بهش درخواست جدایی رو دادم قبول نکرد رفتیم دکتر که مطمینش کرد خیانتی نبوده الان بهش میگم شاید بخاطر این مشکله که اینقدر بی مسءولیتی قسم میخوره اینطور نیست پدرش به این روز انداختتش و خیلی ناراحته که ما رو اذیت میکرده الان خیلی بهتر شده ولی بیکاری و بی مسولیتیش عذابم میده

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمکم کنید چکار کنم درمانده ام

    نقل قول نوشته اصلی توسط fatma gol نمایش پست ها
    سلام دوستان گرامی. زنی هستم 23 ساله 6 ساله ازدواج کردم ی پسر 4 ساله دارم مشکلاتم زیادن کمکم کنید تو یه خانواده 6 نفره بودم پدر و مادرم زیاااااد مشاجره داشتن اوضاع روحی تو خونمون خیلی بد بود بعد از ازدواج فکر میکردم به آرامش میرسم اما دریغا،،، شوهرم 27 سالشه پدرش سرمایه داره بعد از ازدواج متوجه اعتیادش شدم خیلی اخلاق بدی دارن هم خودش هم خانواده اش چشماشونو میبندن دهنشونو باز میکنن تا حالا خیلی صبر کردم یکبار اقدام به ترک کرد ولی موفق نشد الان برای بار دوم سه ماهه پاکه ولی بیکاره پدرش ساپورتش میکنه هیچ از این اوضاع خوشم نمیات خیلی منت سرم میذارن خیلیییییی.خودشم قبلا که مواد مصرف میکرد خیلی فحاشی و دست بزنم داشت باز دم نمیزدم به خانواده ام هم چیزی نمیگم چون تکیه گاه نمیشن یکبار گفتم خودشون بیشتر سرکوفتم میزدن متاسفانه استقلالی هم ندارم خونمون طبقه بالای خونه ی پدر شوهره که خیلی دخالت میکنن تو همه امور حتی نزدیکی و جلوگیری
    به تازگیا جاری دار شدم یه زن مطلقه است از یه خانواده که داداشاش دزدی و اعتیاد دارن خودشم گذشته خوبی نداره الان سه ماه وارد شده اینو هم بگم پدر و مادر شوهرم همیشه بهم سرکوفت میزنن که تو پسرمون رو به این روز انداختی درصورتی که خودش اعتراف کرده سن 15 سالگی گرفتار شده، قبلن جلوی بی احترامیشون فقط سرمو پایین مینداختم ولی از وقتی جاری اومده دیگه جوابشونو میدم آخه اینقدر جلوی اون بهم بی حرمتی کردن که به خودش اجازه داد دستشو روم بلند کنه و خیلی تهمتها بهم بزنه که واقعا دروغ بودن بعد از اون منم شدم عین خودشون دیگه تو خودم نمیریزم حالا کمکم کنید چطور شوهر و پدر شوهر رو راضی کنم که مارو جدا کنه منظورم کار و خونه هست پیشنهاد جدایی بهمندین نمیتونم دوسش دارم زیاد بچمو هم نمیتونم فراموش کنم کسی هم پناهم نمیده میترسم از طلاق راستی خیلیم رفیق بازه هیچ روز خوشی نداشتم چکار کنم
    (در ضمن من بکارتم از نوعی بود که خونریزی نداشت همون موقع بهش درخواست جدایی رو دادم قبول نکرد رفتیم دکتر که مطمینش کرد خیانتی نبوده الان بهش میگم شاید بخاطر این مشکله که اینقدر بی مسءولیتی قسم میخوره اینطور نیست پدرش به این روز انداختتش و خیلی ناراحته که ما رو اذیت میکرده الان خیلی بهتر شده ولی بیکاری و بی مسولیتیش عذابم میده
    سلام

    عزیز خیلی متاسفم از آنچه که خواندم, همیشه گفتم و میگم ازدواج درمان هیچ دردی نیست و نه تنها مشکلی رو حل نمیکنه بلکه با خودش مسئولیت و مشکلاتی رو میاره!!!!


    نمونه بارزش زندگی شماست خواستید که از چاله خانه خودتون در آیید تو سن 17 سالگی تن به ازدواج دادید افتادید توی چاه!؟

    والا موقعیت شما خیلی پیچیده است استقلال مالی ندارید پناه دیگری ندارید(خانواده خونیتون) فرزند 4 ساله دارید!! 23 ساله و..... البته جواب دادنتون و رفتار اونها رو تکرار کردن حتما وضعیت رو بدتر میکنه

    اگر شخص عاقلی و یا ریش سفیدی دارید بخصوص در فامیل شوهرتون سعی کنید که از ایشون کمک بگیرید, شوهرتون اگر در مرکزی ترک کردن مشاور دارن پهلوی آنها رفته و از آنها بخواهید که از ایشون بخوان

    و دعوت کنند که مرد باشه و مسئولیت زن و بچه اش رو بپذیره. ولی تکرار میکنم بحث و جدل و دعوا مشکلا تتون رو بدتر میکنه.

    موفق باشید

    سوالی داشتید نقل قول کنید

  3. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6694
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    1
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمکم کنید چکار کنم درمانده ام

    ممنون از اینکه راهنمایی کردید ،، حتما با مشاورشون صحبت میکنم
    فقط عذر میخوام یه عمویی دارند که خیلی هم به من احترام داره رو حرفشونم حرف زده نمیشه بهش اعتماد بکنم در جریان بی احترامی که جاری و خانواده شوهر بهم کردن تصادفی حضور داشت
    بگم چی بهشون بگه که به غرور این خانواده محترم برنخوره که بگن ما خودمون آدم نبودیم رفتین پادرمیون آوردین !!!!!!!.تشکر مجدد بابت راهنماییتون

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمکم کنید چکار کنم درمانده ام

    نقل قول نوشته اصلی توسط fatma gol نمایش پست ها
    ممنون از اینکه راهنمایی کردید ،، حتما با مشاورشون صحبت میکنم
    فقط عذر میخوام یه عمویی دارند که خیلی هم به من احترام داره رو حرفشونم حرف زده نمیشه بهش اعتماد بکنم در جریان بی احترامی که جاری و خانواده شوهر بهم کردن تصادفی حضور داشت
    بگم چی بهشون بگه که به غرور این خانواده محترم برنخوره که بگن ما خودمون آدم نبودیم رفتین پادرمیون آوردین !!!!!!!.تشکر مجدد بابت راهنماییتون
    آره عزیز حتما بگید منتها طوری عنوان کنید که ایشون متوجه بشندمقصود شما فقط داشتن یک زندگی مستقل وآرامه نه تنش و ستیز با خانواده همسر. و اگر ایشان عاقله مرد باشند که به گفته خود شما هستند

    میدونند مسئله رو چطور مطرح کنند که نه سیخ بسوزه نه کباب.

    آرزوی بهترینها رو براتون دارم. موفق باشید

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6608
    نوشته ها
    56
    تشکـر
    15
    تشکر شده 12 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کمکم کنید چکار کنم درمانده ام

    خواهرخوبم شایدمن بعقیده بعضی شایستگی کامنت گذاشتن رواینجانداشته باشم امافقط تجربه مومیگم:اگرخونواده ت حمایتت نکنن راه بجایی نمیبری فامیل نزدیک من شوهرش همینطوربودافرادمعتاددرجه اول همکاری وپناه میخوان اصلاازبیپناهی به موادپناه آوردن اگرهم خانواده خودش پناهش بودن به اینجانمی کشید....هم خودت وهم خانواده ت بابدبرای ایشون صمیمانه یه پناه جدیدایجادکنیدخویشاوندمابع ددوازده سال اعتیادشوترک کردوالان مردزندگی شده اماچطور؟؟باحمایت آدمایی که فقیربودن اماپرشوروحال وروابط صمیمی داشتن وازجون ودل مایه گذاشتن:خانواده همسرش!

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6694
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    1
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمکم کنید چکار کنم درمانده ام

    ممنونم عزیزم خلی لطف کردین وقت گذاشتین نهایت سعی خودم رو میکنم راهنماییهاتون خیلی مفید بودن دوستان

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6694
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    1
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمکم کنید چکار کنم درمانده ام

    ببخشید مشکل من اینه که تا به الان در مورد اعتیاد همسرم به خانواده و دوستانم حرفی نزدم فقط از بی احترامی که جاری و خانواده اش کردن تقریبا دو ماه پیش بود خیلی داغون بودم بهشون گفتم کاش نمیگفتم بقول معروف فکر کردم همدردن ولی اونا هم درد شدن

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6608
    نوشته ها
    56
    تشکـر
    15
    تشکر شده 12 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کمکم کنید چکار کنم درمانده ام

    مسکل اصلیتون همونه که گفتم چکاربایدبکنیدمطمئن باشیدوقتی یک مردبالاسرتون بودآنچنان جاری که شماگفتی سرسوجلوتون بالانمیگیره چ ب توهین فقط محتاج حمایت خانواده ت هستی وخودت که یه جوصمیمی وهمدلی ایجادکنی بر اشوهرت تااعتیادشوفراموش کنه برای همبشه

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد