نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: خیلی می ترسم

1164
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6857
    نوشته ها
    46
    تشکـر
    2
    تشکر شده 42 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    خیلی می ترسم

    تو همسایگی ما زن و شوهر جوانی زندگی می کردند که یه روز زن همسایه بخاطر دعوا با همسرش دست به خودکشی زد و اولین نفری که بعد از مرگش بالای سرش رفت من بود م بخاطر وضعیتی که داشت ولباسی که تنش بود مجبور شدم روش رو بپوشونم منظورم اینه که خیلی بهش نزدیک شدم چون ما تو آپارتمان زندگی می کنیم همه خونها شبیه به هم ساخته شده وقتی میام تو خونمون انگار رفتم تو خونه ی اونها درضمن قیافه دختره خیلی زشت و ترسناک شده بود قبل از این ماجرا از تنهایی وتاریکی نمی ترسیدم اما الان شبهایی که همسرم خونه نیست به شدت از تنهایی می ترسم و دائما صورت اون دختر جلوی چشمم می یاد چند شب اول که تا صبح از ترسم رمان می خوندم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیلی می ترسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط منتظر نمایش پست ها
    تو همسایگی ما زن و شوهر جوانی زندگی می کردند که یه روز زن همسایه بخاطر دعوا با همسرش دست به خودکشی زد و اولین نفری که بعد از مرگش بالای سرش رفت من بود م بخاطر وضعیتی که داشت ولباسی که تنش بود مجبور شدم روش رو بپوشونم منظورم اینه که خیلی بهش نزدیک شدم چون ما تو آپارتمان زندگی می کنیم همه خونها شبیه به هم ساخته شده وقتی میام تو خونمون انگار رفتم تو خونه ی اونها درضمن قیافه دختره خیلی زشت و ترسناک شده بود قبل از این ماجرا از تنهایی وتاریکی نمی ترسیدم اما الان شبهایی که همسرم خونه نیست به شدت از تنهایی می ترسم و دائما صورت اون دختر جلوی چشمم می یاد چند شب اول که تا صبح از ترسم رمان می خوندم
    سلام

    خوب حالا سوالتون چیه

    لطفا نقل قول کنید.سپاس

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2482
    نوشته ها
    111
    تشکـر
    19
    تشکر شده 51 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : خیلی می ترسم

    سلام از مدتی که جسد همسایتون رو دید تا الان چه مدت هست که میگذره
    و اینکه شما فقط از تاریکی و تنهایی میترسید؟
    اگر از زمانی که این حادثه رو دیدید تا الان مدت کمی فاصله شده کمی به خودتون زمان بدید ممکنه رفته رفته اتفاق و ترسش در شما کم رنگ تر بشه
    اما اگه مدت زیادی هست که زمان از اون اتفاق گذشته شاید نیاز یه یکسری تکنیک هایی برای مواجهه با ترس داشته باشد
    یکی بیشتر درباره ترسهاتون توضیح میدید

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : خیلی می ترسم

    به طور کلی خاطراتی که در ذهن ثبت شده ... چه شیرین و تلخ منشأ بسیاری رفتارهای آینده است...

    در بعضی مواقع این خاطرات بسیار مفید و سبب حفظ جان افراد می شوند...

    بسیاری از خاطرات دوران کودکی منشأ رفتارهای دوره های بعدی هستند...

    که بصورت ناهشیار در شخصیت انسان وجود دارند...

    چه بسا پدر و مادر هایی که به دلیل خاطرات گذشته رفتارهای خوبی با خود و فرزندانشان ندارند...

    و خود نیز نمی دانند که به دلیل آسیب های دوران کودکی است...


    چند راه برای فراموش کردن خاطرات:

    ۱. دیدن نقاط مثبت آن خاطره و تقویت آن با نوشتن و یاد آوری کردن و پررنگ کردن...

    هر خاطره ای هر چند بد می تواند نقطه مثبتی داشته باشد و یا درس عبرت و یک هشیاری و آگاهی برای آینده باشد.



    ۲. جایگزنی افکار منفی با افکار مثبت این کار کار ساده ای نیست به دلیل اینکه یک تمرکز بسیار قوی می خواهد:

    مراحل:

    معمولاً انسان ها از خاطرات خوب خود در صورت (سلامت روان) لذت برده و از خاطرات منفی فرار می کنند.

    هر فردی خاطرات منفی خود را که باعث یاد آوری و احساس ناخوشایند می شود را می شناسد.

    با توجه به مقدمه مذکور افراد باید تمرین کنند که هنگام هجوم خاطرات بد و منفی گذشته

    یکی از کارهای زیر را انجام دهند و هرروز آن را تمرین کنند:

    الف) عدم پرورش افکار منفی و تغییر موقعیت فیزیکی و قطع سریع افکار

    ب) فریاد زدن واژه بس کن بصورت ذهنی باز خورد منفی افکار و ایجاد حالت تنبیه برای افکار که آمار ورود به ذهن را به شدت کاهش می دهند.

    ج) جایگزین فکر منفی با مثبت

    د) اهمیت ندادن و عدم دقت به افکار منفی

    ۳. از بین بردن تمام آثار بیرونی از آن خاطره و یا پنهان کردن آن حتی عدم عبور از مکانی که آن خاطره را زنده کند تا مدتی

    ۴. برای اینکه بتوانید قدرت تمرکز شما و اینکه بتوانید به راحتی تمرکز و توجه خود را از فکر و خاطره منفی به خاطره مثبت انتقال دهید

    باید این مهارت را تمرین و آموزش ببینید:

    ابتدا یک تابلو نقاشی یا یک شمع روشن را در یک ساعتی که آرام هستید و سرتان خلوت هست،

    جلوی خود قرار دهید بعد دقیقاً آنچه را که می بینید روی دفترچه بنویسید...

    از تمام جزییات حتی نوع درختی که بطور مثال در تابلو می بینید ...

    این کار را هر روز نیم ساعت تا یک ساعت تمرین کنید تا مهارت کنترل ذهن را یاد بگیریید ...

    و از این مهارت برای کنترل فکر هر موقع که بخواهید استفاده کنید.


    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  5. 2 کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خیلی می ترسم

    چون میگین فضای آپارتمان یاداور اون خاطره ست براتون ،اگه بشه نقل مکان کنین یه خونه جدید خیلی خوب میشه
    امضای ایشان



  7. کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6857
    نوشته ها
    46
    تشکـر
    2
    تشکر شده 42 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیلی می ترسم

    ازهمگی ممنون
    من قبلا خیلی نترس بودم اما با وجود اینکه الان چند ماهی از این موضوع می گذره اما هنوز هم شب ها می ترسم البته بگم الان خیلی بهتر از شب های اول هستم اما هنوز می ترسم از جلوی واحد اونها رد بشم

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6857
    نوشته ها
    46
    تشکـر
    2
    تشکر شده 42 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیلی می ترسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط naghme نمایش پست ها
    چون میگین فضای آپارتمان یاداور اون خاطره ست براتون ،اگه بشه نقل مکان کنین یه خونه جدید خیلی خوب میشه
    این امکان وجود نداره اوایل خیلی به شوهرم گفتم اما نمی شه به خاطر مشکلات مالی

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد