نوشته اصلی توسط
ghasureh
سلام
ما دو سال هست که ازدواج کردیم. راستش من هیچ وقت نمی تونم خواسته هام رو به همسرم بگم یا حتی اگه بگم هم کسی نیستم که به خاطر رسیدن به خواسته هام بتونم به کسی زحمت بدم. الان 4 ساله که همدیگرو می شناسیم. دو سال عقد بودیم.
ولی هیچ وقت پافشاری نکردم برای خواسته هام. و متاسفانه همه این ها رو گردن خودم میذارم. کلاٌ همیشه خودمو مقصر می دونم. به خاطر همین خودمو اون جایی نمی بینم که آرزوشو داشتم. تو آیندم دوست داشتم یه شخصیت علمی مستقل می خواستم ببینم که نشده تا الان. حتی الان که کارشناسی ارشد قبول شدم به خاطر هزینه هاش نمی خوام ادامه بدم. چون از این که کسی برام هزینه کنه بدم می آد. خلاصه از یه آدم شاد و تلاشگر و درسخون و مطرح تو زمینه تحصیل تبدیل شدم به یه آدم گریزون از جمع. چون می بینم کسایی که نصف منم هوش و عفت داشتن الان موقعیت خیلی بهتری نسبت به من دارن. این خیلی آزارم میده.
ممنون میشم که کمکم کنید.
خدا خیرتون بده.
در ضمن کسی نیستم که ظاهر زندگی دیگران رو با باطن زندگی خودم مقایسه کنم. جسارتاٌ از این شعارها هم زیاد شنیدم هم زیاد بهش فک کردم و خودمو مرور کردم.