نمایش نتایج: از 1 به 14 از 14

موضوع: شوهر تنبل

2532
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6944
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    شوهر تنبل

    7ساله ازدواج کردم ویک پسر دارم خیلی دختر شادی بودم والان هم اگر مجالی بشه شادم اما.... شوهرم 5سال از من بزرگتره واذری هست این رو گفتم که بدونید چه تعصبی داره وقتی ازدواج کردیم من لیسانس بودم اون دیپلم اما هیچ موقع حتی احساس برتری نکردم من یک شغل خوب توی یک شرکت خوب هم دارم حالا اون از سال اول زندگیمون هی این کلاس میره هی اون کلاس میره من مخالف نیستم بلکه اون تمام زندگیشو وقف این کار میکنه بیرون رفتن مهمونی سرکار یعنی همه رو میزنه که 20 بشه اینقدر به خودش مغرور هست که هیچ کاری رو کار نمی دونه 1سال سر یک کار بعد میشینه خونه 5ماه یک کار دیگه و.... هیچ کسی رو قبول نداره همه درنظرش چرت میگن در صورتیکه موقع خواستگاری گفتن مدیر عامل شرکت برادرشه اما...اصلا درفکر پول نیست میگه مگه نخوردیم اصلا نمیگه از کجا میاد اگر مریض بشم نمیگه مریض شدی یا بچه مریض شد خوب شدید اصلا دکتر رفتید پول داشتید کارش این شده شب بیاد خونه یک عالمه هله هوله بخوره فیلم ببینه بخوابه 5شنبه وجمعه هم جلوی کامپیوتر هی داد بزنه چایی بیار فقط هم برای غذا بیرون بیاد من فقط با پسرم شادیم شعر میخونیم میرقصیم فوتبال میزنیم اما تو دلم غوغایی 14 مهر هم دانشگاهش شروع میشه دوباره ساکت باشید صدای تلویزیون کم که من درس دارم دیشب میگم اصلاً پول نداریم میگه دعا کن این ترم معدلم بیست بشه شما بگید من چه رفتاری بکنم با این مرد38 ساله بی مسئولیت؟؟؟؟؟؟؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفاً راهنماییم کنیدشما جای من

    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیراسپنتا نمایش پست ها
    7ساله ازدواج کردم ویک پسر دارم خیلی دختر شادی بودم والان هم اگر مجالی بشه شادم اما.... شوهرم 5سال از من بزرگتره واذری هست این رو گفتم که بدونید چه تعصبی داره وقتی ازدواج کردیم من لیسانس بودم اون دیپلم اما هیچ موقع حتی احساس برتری نکردم من یک شغل خوب توی یک شرکت خوب هم دارم حالا اون از سال اول زندگیمون هی این کلاس میره هی اون کلاس میره من مخالف نیستم بلکه اون تمام زندگیشو وقف این کار میکنه بیرون رفتن مهمونی سرکار یعنی همه رو میزنه که 20 بشه اینقدر به خودش مغرور هست که هیچ کاری رو کار نمی دونه 1سال سر یک کار بعد میشینه خونه 5ماه یک کار دیگه و.... هیچ کسی رو قبول نداره همه درنظرش چرت میگن در صورتیکه موقع خواستگاری گفتن مدیر عامل شرکت برادرشه اما...اصلا درفکر پول نیست میگه مگه نخوردیم اصلا نمیگه از کجا میاد اگر مریض بشم نمیگه مریض شدی یا بچه مریض شد خوب شدید اصلا دکتر رفتید پول داشتید کارش این شده شب بیاد خونه یک عالمه هله هوله بخوره فیلم ببینه بخوابه 5شنبه وجمعه هم جلوی کامپیوتر هی داد بزنه چایی بیار فقط هم برای غذا بیرون بیاد من فقط با پسرم شادیم شعر میخونیم میرقصیم فوتبال میزنیم اما تو دلم غوغایی 14 مهر هم دانشگاهش شروع میشه دوباره ساکت باشید صدای تلویزیون کم که من درس دارم دیشب میگم اصلاً پول نداریم میگه دعا کن این ترم معدلم بیست بشه شما بگید من چه رفتاری بکنم با این مرد38 ساله بی مسئولیت؟؟؟؟؟؟؟
    سلام

    عزیز ازدواج غلط این عواقب رو هم داره بگذریم.

    اول از طریق بزرگهای فامیل اقدام کنید نشد حتما هر دو برید مشاوره. شما مشکل دارید وایشون بیشتر از شما.!

    موفق باشید

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6944
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفاً راهنماییم کنیدشما جای من

    سلام ممنونم از راهنمایی تون ازدواج غلط رو تا حدی قبول دارم اما ازدواج سنتی بوده همچنین قبل ازدواج تحقیق کردیم همه از خانواده خیلی تعریف میکردن خداییش هم مادرشوهرم ماهه اما وقتی رفتیم سر خونمون حتی همون مادر شوهرم هم از عیبها ودیونگی های پسرش میگفت که من هاج واج موندم فقط گفتم شما کار بعضی از این مادرهایی که معتاد دارن رو کردین...حالا با شخصی که همه رو به نادونی متهم میکنه هیچ کسی رو هم قبول نداره مثلا دکتر تو تلویزیون حرف میزنه فحش رو میکشه بهش من کدوم طرف رو بیارم باهاش حرف بزنه اون آدمی نیست که حرف گوش کنه جلوی همون بزرگتر هم یک جواب سربالایی میده میمونی چی بهش بگی چه برسه بگم مشاور....

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفاً راهنماییم کنیدشما جای من

    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیراسپنتا نمایش پست ها
    سلام ممنونم از راهنمایی تون ازدواج غلط رو تا حدی قبول دارم اما ازدواج سنتی بوده همچنین قبل ازدواج تحقیق کردیم همه از خانواده خیلی تعریف میکردن خداییش هم مادرشوهرم ماهه اما وقتی رفتیم سر خونمون حتی همون مادر شوهرم هم از عیبها ودیونگی های پسرش میگفت که من هاج واج موندم فقط گفتم شما کار بعضی از این مادرهایی که معتاد دارن رو کردین...حالا با شخصی که همه رو به نادونی متهم میکنه هیچ کسی رو هم قبول نداره مثلا دکتر تو تلویزیون حرف میزنه فحش رو میکشه بهش من کدوم طرف رو بیارم باهاش حرف بزنه اون آدمی نیست که حرف گوش کنه جلوی همون بزرگتر هم یک جواب سربالایی میده میمونی چی بهش بگی چه برسه بگم مشاور....
    ازدواج سنتی که غلط اندر غلطه!!!!!! بگذریم

    ببین گلم شما با یک شخصیت بیمار کمپلکس مواجهید که یکی از نمادهاش خود شیفتگی و خیال پردازی است .که متاسفانه تا مشاوره و دارو نگیره نه تنها بهتر نمیشه بلکه بدتر خواهد شد.

    پس بنابراین 3 راه بیشتر ندارید:

    ماندن با همین وضعیت که رو به بحران بیشتر میره---------- تشویق ایشون به درمان-------------طلاق و جدایی با توجه به استقلال مالی که شما دارید.


    موفق باشید

    لطفا نقل قول کنید

  5. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفاً راهنماییم کنیدشما جای من

    اینکه تو این اشفته بازا شادی خودش ی خدا قوت و ایولا داره...این نشون میده تو زندگیتون مدیر تویی ن شوهرت
    شوهرت مسءولیت زندگی رو انداخته رو شونه تو خودش کشیده کنار شده عین ی پسر 10 ساله ک جز غذا و جای خواب و خونه و ی اسباب بازی(کامپیوتر) چیزی نمیخاد
    این جور مردا رو باید کم محل کنی زیادی از خودت مایه گذاشتی تو خونه خیالش راحته از زندگی
    توهم سخت بگیر بهش.خصوصیات مردا همینه ی کم که بشون راحت میگیری تنبل میشن مخصوصا شوهر تو ک از خود راضیه...توهم بشو عین خودش از خود راضی بهش بگو روزی که زن گرفتی یعنی رفتی زیر بار مسیولیت و موظفی تا اخرین روزی ک زنده ای واسه زن و بچت تلاش کنی و اونارو تامین کنی...باهاش حرف بزن قلق شوهرتو بلدی خودت انشالله که درست میشه...
    ی چیز ک بصورت تجربی بهش رسیدم اینه که افرادی ک بشدت خودشیفته هستن رو اگه بهشون بال و پر بدی اوج میگیرن و لهت میکنن اما اگه مقابلشون هی از خودت بگی و توهم اعتماد ب نفست رو بالا ببری اون کوتاه میاد ....
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  7. 2 کاربران زیر از DELBAR بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5582
    نوشته ها
    375
    تشکـر
    1,578
    تشکر شده 655 بار در 279 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفاً راهنماییم کنیدشما جای من

    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیراسپنتا نمایش پست ها
    7ساله ازدواج کردم ویک پسر دارم خیلی دختر شادی بودم والان هم اگر مجالی بشه شادم اما.... شوهرم 5سال از من بزرگتره واذری هست این رو گفتم که بدونید چه تعصبی داره وقتی ازدواج کردیم من لیسانس بودم اون دیپلم اما هیچ موقع حتی احساس برتری نکردم من یک شغل خوب توی یک شرکت خوب هم دارم حالا اون از سال اول زندگیمون هی این کلاس میره هی اون کلاس میره من مخالف نیستم بلکه اون تمام زندگیشو وقف این کار میکنه بیرون رفتن مهمونی سرکار یعنی همه رو میزنه که 20 بشه اینقدر به خودش مغرور هست که هیچ کاری رو کار نمی دونه 1سال سر یک کار بعد میشینه خونه 5ماه یک کار دیگه و.... هیچ کسی رو قبول نداره همه درنظرش چرت میگن در صورتیکه موقع خواستگاری گفتن مدیر عامل شرکت برادرشه اما...اصلا درفکر پول نیست میگه مگه نخوردیم اصلا نمیگه از کجا میاد اگر مریض بشم نمیگه مریض شدی یا بچه مریض شد خوب شدید اصلا دکتر رفتید پول داشتید کارش این شده شب بیاد خونه یک عالمه هله هوله بخوره فیلم ببینه بخوابه 5شنبه وجمعه هم جلوی کامپیوتر هی داد بزنه چایی بیار فقط هم برای غذا بیرون بیاد من فقط با پسرم شادیم شعر میخونیم میرقصیم فوتبال میزنیم اما تو دلم غوغایی 14 مهر هم دانشگاهش شروع میشه دوباره ساکت باشید صدای تلویزیون کم که من درس دارم دیشب میگم اصلاً پول نداریم میگه دعا کن این ترم معدلم بیست بشه شما بگید من چه رفتاری بکنم با این مرد38 ساله بی مسئولیت؟؟؟؟؟؟؟

    خانوم محترم من در حدی نیستم که نظری بدم . من یه پسر عمه دارم که 29سالشه و 100 شبیه شوهرشماست .
    این طور افراد ارمانگرا هستند و مادیات براشون مهم نیست ، فقط به اهداف زودگذر خودشون فکر میکنن

    پسر عمه خودم هم هر 3 ماه یک بار کارش رو عوض میکنه و میره سراغ کار دیگه ای . اهل پس انداز کردن هم نیست

    این تیپ افراد فقط بهخودشون فکر میکنن ،اهل نصیحت و استفاده از تجربه دیگران هم نیستند متاسفانه

    وضع مالی پدرش خیلی توپه . مثلا به زور فرستادنش دانشگاه درس بخونه برای کاردانی ، 5 سال طول کشید تا تموم کرد
    رفته بود برای اینکه ثابت بکنه من خودکفا شدم ، یه ماشین قرضی خریده بود که مسافر کشی کنه بدون گواهینامه
    تصادف کرده بود 4 تا مسافرش هم دست و پاشون شکسته بود کلی هم خسارت دادند براش برای مدرک کاردانی 20 میلیون هزینه کرد .

    در طول 4 سال 50 تا شغل عوض کرده : کشاورزی - بساز بفروش - اکواریوم - نجاری - دکوراسیون - نقاش - ...

    پدر خودم 400 میلیون داده زمین کشاورزی برای دوران بازنشستگی . سالی 2 میلیون درامد میکنه و سالی 10 میلیون خرج زمین میکنه جرات حرف زدن هم نداریم . هر هفته یه طرح و نقشه ای به ذهنش میرسه که میخوام فلان کار رو بکنم

    یه بار میخواد مرغداری بزنه . یه بار میگه دامداری . یه بار گلخانه .

    خلاصه مردا همشون همینن همشون یه ارثی از ایده الیست بودن بردن و خیلی تو فکر و خیال هستن

    به نظر من شوهر شماباید مراجعه کنه به روانپزشک

  9. 2 کاربران زیر از پسرک 22 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6958
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    6
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفاً راهنماییم کنیدشما جای من

    همینه دیگه شما هم از زندگی لذت ببرید باور کنید همه جا همینه البته کمی متغیر

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24135
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفاً راهنماییم کنیدشما جای من

    با عرض سلام و خسته نباشید,
    بنده الان 1 سال هست که نامزد کرده ام,هم خانواده ی همسرم و هم خودم هر دو دارای خانواده مذهبی می باشیم,به صورت خلاصه وار از لحاظ خانواده مشکلی نداریم,همسرم 20 و بنده 25 سال دارم,فامیل نیستیم,تصادفی اشنا شدیم و بعد از چند ماه نامزد کردیم,
    همسره بنده دختری مغرور,بیشتر اوقات لجباز,و بیشتر اوقات حرف قبول نمیکنه,
    من هم اول نامزدی گفته بودم که سعی کن با من لجبازی نکنی,غرورتو بزاری کنار,زود هم تقی به توقی میشه ناراحت نشو,
    ولی هیچ کدومه اینا نه تنها انجام نشد بلکه کمی اوج گرفت,
    سواله من اینجاست؟؟؟؟
    بنده از روزه نامزدی 2بار مشهد,3 بار شمال,10 بار تبریز,و خیلی جاها بردمش,طلا,لباس,هر چی که دوس داشته فراهم کردم,وقتی حرفی میشه میگه تو چیکار کردی واسه من؟من باید چیکار میکردم؟
    ایا وظیفه ی منه که شهریه دانشگاهشو بریزم,ایا وظیفه ی منه که هر ماه لباس و وسایلی که میخوادو بگیرم,درسته من اشتباه کردم,نباید میگرفتم ولی گرفتم,
    بهش میگم اگه چیزی گفتم یا از خانوادم چیزی شنیدی زود به دل نگیر,به خاطره من بیخیال شو,البته تا حالا چیزی هم نشده,من بهش گفتم که دارم اعتراف میکنم من زود اعصابم خورد میشه,زیاد گیر نده,ولییییییییییییییی,هیچی ,به خدا میترسم به خواهرم و مادرم پول بدم,یا بگم که بریم جایی,
    الان من باید چیکار کنم؟لطفا راهنمایی کنید,من خیلی بهش گفتم ولی انگار نه انگار,تصمیم گرفتم طلاق بدم,حالا شما چه پیشنهادی دارید با تشکر

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : لطفاً راهنماییم کنیدشما جای من

    دوست گرامی بهتر بود یه تاپیک جدا برای خودتون میزدید .

    یه تاپیک جدا بزنید تا دوستان راهنماییتون کنن .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23653
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    0
    تشکر شده 11 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفاً راهنماییم کنیدشما جای من

    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیراسپنتا نمایش پست ها
    7ساله ازدواج کردم ویک پسر دارم خیلی دختر شادی بودم والان هم اگر مجالی بشه شادم اما.... شوهرم 5سال از من بزرگتره واذری هست این رو گفتم که بدونید چه تعصبی داره وقتی ازدواج کردیم من لیسانس بودم اون دیپلم اما هیچ موقع حتی احساس برتری نکردم من یک شغل خوب توی یک شرکت خوب هم دارم حالا اون از سال اول زندگیمون هی این کلاس میره هی اون کلاس میره من مخالف نیستم بلکه اون تمام زندگیشو وقف این کار میکنه بیرون رفتن مهمونی سرکار یعنی همه رو میزنه که 20 بشه اینقدر به خودش مغرور هست که هیچ کاری رو کار نمی دونه 1سال سر یک کار بعد میشینه خونه 5ماه یک کار دیگه و.... هیچ کسی رو قبول نداره همه درنظرش چرت میگن در صورتیکه موقع خواستگاری گفتن مدیر عامل شرکت برادرشه اما...اصلا درفکر پول نیست میگه مگه نخوردیم اصلا نمیگه از کجا میاد اگر مریض بشم نمیگه مریض شدی یا بچه مریض شد خوب شدید اصلا دکتر رفتید پول داشتید کارش این شده شب بیاد خونه یک عالمه هله هوله بخوره فیلم ببینه بخوابه 5شنبه وجمعه هم جلوی کامپیوتر هی داد بزنه چایی بیار فقط هم برای غذا بیرون بیاد من فقط با پسرم شادیم شعر میخونیم میرقصیم فوتبال میزنیم اما تو دلم غوغایی 14 مهر هم دانشگاهش شروع میشه دوباره ساکت باشید صدای تلویزیون کم که من درس دارم دیشب میگم اصلاً پول نداریم میگه دعا کن این ترم معدلم بیست بشه شما بگید من چه رفتاری بکنم با این مرد38 ساله بی مسئولیت؟؟؟؟؟؟؟

    چون تو میری سر کار اون تنبل شده و نمیخواد به خودش زحمت بده.از اول زندگیتون نباید میذاشتی ک حقوق خودت وارد زندگیتون بشه باید برای خودت خرجش میکردی تا اینطوری نشه.ولی حالا ک شده پیشنهاد من اینه ک دیگه سر کار نری دو روز ک پول تو خونه نباشه یه ترم ک نتونه شهریه دانشگاهشو بده آبروش پیش همه بره به خودش میاد.ب نظر من شوهر شما چون از لحاظ پول مشکل و دغدغه ای نداره انقدر تنبل الشونشده.خیال مردارو اصلا نباید از بابت پول راحت کنی خیالشون ک راحت بشه همین میشه.

  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23653
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    0
    تشکر شده 11 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفاً راهنماییم کنیدشما جای من

    نقل قول نوشته اصلی توسط alireza6973 نمایش پست ها
    با عرض سلام و خسته نباشید,
    بنده الان 1 سال هست که نامزد کرده ام,هم خانواده ی همسرم و هم خودم هر دو دارای خانواده مذهبی می باشیم,به صورت خلاصه وار از لحاظ خانواده مشکلی نداریم,همسرم 20 و بنده 25 سال دارم,فامیل نیستیم,تصادفی اشنا شدیم و بعد از چند ماه نامزد کردیم,
    همسره بنده دختری مغرور,بیشتر اوقات لجباز,و بیشتر اوقات حرف قبول نمیکنه,
    من هم اول نامزدی گفته بودم که سعی کن با من لجبازی نکنی,غرورتو بزاری کنار,زود هم تقی به توقی میشه ناراحت نشو,
    ولی هیچ کدومه اینا نه تنها انجام نشد بلکه کمی اوج گرفت,
    سواله من اینجاست؟؟؟؟
    بنده از روزه نامزدی 2بار مشهد,3 بار شمال,10 بار تبریز,و خیلی جاها بردمش,طلا,لباس,هر چی که دوس داشته فراهم کردم,وقتی حرفی میشه میگه تو چیکار کردی واسه من؟من باید چیکار میکردم؟
    ایا وظیفه ی منه که شهریه دانشگاهشو بریزم,ایا وظیفه ی منه که هر ماه لباس و وسایلی که میخوادو بگیرم,درسته من اشتباه کردم,نباید میگرفتم ولی گرفتم,
    بهش میگم اگه چیزی گفتم یا از خانوادم چیزی شنیدی زود به دل نگیر,به خاطره من بیخیال شو,البته تا حالا چیزی هم نشده,من بهش گفتم که دارم اعتراف میکنم من زود اعصابم خورد میشه,زیاد گیر نده,ولییییییییییییییی,هیچی ,به خدا میترسم به خواهرم و مادرم پول بدم,یا بگم که بریم جایی,
    الان من باید چیکار کنم؟لطفا راهنمایی کنید,من خیلی بهش گفتم ولی انگار نه انگار,تصمیم گرفتم طلاق بدم,حالا شما چه پیشنهادی دارید با تشکر

    بله اینجوری فکر نکنم کسی راهنماییتون بکنه
    تاپیک جدا برای خودتون بزنید.

  15. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : لطفاً راهنماییم کنیدشما جای من

    نقل قول نوشته اصلی توسط hila18 نمایش پست ها
    چون تو میری سر کار اون تنبل شده و نمیخواد به خودش زحمت بده.از اول زندگیتون نباید میذاشتی ک حقوق خودت وارد زندگیتون بشه باید برای خودت خرجش میکردی تا اینطوری نشه.ولی حالا ک شده پیشنهاد من اینه ک دیگه سر کار نری دو روز ک پول تو خونه نباشه یه ترم ک نتونه شهریه دانشگاهشو بده آبروش پیش همه بره به خودش میاد.ب نظر من شوهر شما چون از لحاظ پول مشکل و دغدغه ای نداره انقدر تنبل الشونشده.خیال مردارو اصلا نباید از بابت پول راحت کنی خیالشون ک راحت بشه همین میشه.
    این تاپیک هم قدیمیه تاریخ بالای صفحه رو ببینید برای ۱۴ ماه پیشه .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  16. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24135
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفاً راهنماییم کنیدشما جای من

    چطوری

  17. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : لطفاً راهنماییم کنیدشما جای من

    عدم تفاهم

    به این ادرس مراجعه کنید .داخل کادر بالای صفحه نوشته ارسال موضوع جدید .یه موضوع برای مشکلتون انتخاب کنید .

    از چند کلمه کلیدی استفاده کنید .مثلا مشکل عدم تفاهم با نامزد

    همون متن رو که تو تاپیک قبلی نوشتید رو کپی کنید وبه تاپیک جدیدتون انتقال بدین .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد