نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: چکار کنم آرامش داشته باشم ..

1651
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    7060
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    چکار کنم آرامش داشته باشم ..

    سلام.
    من دختری 28 ساله هستم و دوست پسرم 31 ساله
    هر دو توی یه دانشگاه درس میخونیم کارشناسی ارشد ولی خب دیگه همو تو دانشگاه نمیبینیم بخاطر اینکه درس تموم شده و فقط پایان نامه مونده
    من و ایشون نزدیک 6 7 ماه با هم ارتباط داشتیم از نوع تلفنی و یکی دو باری هم بیرون رفتیم ایشون کارش جوریه ک دو هفته عسلویه هست و خیلی وقت بیرون رفتن به قول خودش نداره
    رابطه من و ایشون از طریق درس شروع شد اشکال درسی میپرسیدیم و یا اینکه سوالی راجب دانشگاه تا اینکه بعد از یه ترم رابطمون صمیمی شد
    بگم ک من ی دختر مذهبی هستم یعنی اهل روابط جن...سی نیستم ولی خیلی شیطونم و زود با همه صمیمی میشم
    خب داشتم میگفتم کم کم رابطم با این اقا صمیمی شد تا اینکه خیلی بهش وابسته شدم خیلی من دانشگاهم تو شهر این اقاست ولی خودم جنوب زندگی میکنم واسه همین بیشتر تلفنی با هم در ارتباط بودیم
    اصن نفهمیدم چطوری آروم آروم اومد تو زندگیم و منو به خودش وابسته کرد ... منم ک تا قبل این اصن از کسی خوشم نمیومد و عاشق نشده بودم ، عاشقش شدم به حدی ک اگه یکساعت ازش خبر نداشتم بهش پیام میدادم
    بیشتر پیامامون هم از طریق واتساپ بوده
    تا اینکه من دیدم بعد از 6 ماه کم کم داره سرد میشه کسی که قبلا روزی چندبار زنگ میزد و پیام میداد دیگه بعد 6 ماه دو سه روزی یه بار پیام میداد اونم واسه صحبتای شبانه
    من خیلی درد کشیدم کارم به گریه افتاد تا جایی که وزن کم کردم دیگه شاد و شیطون نبودم تصمیم گرفتم دو ماه خطمو خاموش کنم ببینم براش مهمه یا نه
    دیدم تو این دو ماه پیام میداده ز میزده ولی من خطم خاموش بوده روشن که کردم بعد از دو ماه دوباره رابطمو ادامه دادم خودم نتونستم باور کنید سخت بود
    دیگه بعد ازین موضوع رابطمون خیلی سرد شد تا اینکه ایشون دیگه هفته ای یه پیام یا دو هفته ای ی پیام میداد از بس مغروره
    منم سعی کردم ازش دور بشم یعنی کم محلی کنم ببینم چی میشه که خیلی تاثیر نداشت تا اینکه خودم خیلی بهش پیام دادم تا دوباره رابطه یکم پا گرفت ولی اینروزا من همش درد داشتم که کسی ک یه روزی اینقد برام وقت میزاشت حالا دیگه اهمیت نمیده
    تا اینکه یه شب نمیدونم از رو لجش بود یا از روی تلافی نمیدونم بهم گفت شنیدم با یکی از پسرا رفیق شدی تو یونی منم ناراحت شدم چون حقیقت نداشت بهش گفتم دیگه به من زنگ نزن پیام هم نده
    بعد دو هفته بهم پیام داد و رفت و دوباره دو روز بعد پیام داد منم ک دیدم داره لجبازی میکنه بهش گفتم دیگه پیام نده اونم منو واسه همیشه تو واتساپ بلاک کرد و تموم

    الان من کارم شده گریه تنها شدم ناراحتم توروخدا بهم ارامش بدید ...دوسش دارم و دلم میخاد برگرده ولی میدونم اینقد مغروره که دیگه برنمیگرده
    .
    .ببخشید طولانی شد حالم خوب نیست احتیاج به درد دل داشتم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    7060
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : چکار کنم آرامش داشته باشم ..

    ایشون وضع مالی خوبی داره و قبل از من هم دوست دختر داشته اولشم به من میگفت اگر با کسی بخوام دوست بشم قصدم مثبته
    خیلیم به روابط جن..سی علاقه داشت توی حرفای شبانه با هم تا حدودی تو این موارد صمیمی شده بودیم
    من هیچ وقت عاشق نشده بودم تا این سن اصن باور نمیکردم عشق رو ولی الان خودم گرفتارش شدم
    تو تنهاییم همش تو فکرشم .. تحمل نداشت ک من بهش بگم چرا پیام دادی حواستو جمع کن ک ندی پیام دوباره ..میخاستم فکر نکنه من منتظر پیامشم ... اونم منو بلاک کرد واسه همیشه
    .
    .
    فرشاد بیا بهم کمک کن بگو چیکار کنم ک اروم بشم بنظرت دوباره برمیگرده؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : چکار کنم آرامش داشته باشم ..

    راستش در این روابط باید منتظر اینجور اتفاقات هم بود ...

    چون نه قراری و نه قولی وجود داره و دو طرف فقط به امید روزی که بتونن ازدواج کنن پیش میرن ؛ که البته ایشون ظاهرا" قصدش ازدواج نبود

    به هر حال هر اتفاقی یک نشونه است و شما که تجربه ای نداشتید واقعا" به این تجربه نیاز داشتید

    که در یک رابطه عاطفی نباید تا وقتی که به نتیجه واضح و روشنی نرسیده ، پیشگویی و برنامه ریزی کرد

    چون شما فاصله زیادی از هم دارید و امکان شناخت و اعتماد کردن خیلی کمه ...

    در ضمن اگه کسی واقعا" خواستار شما بوده باشه ، برای بدست اوردنتون تلاش میکنه

    گاهی خوبه انسان واقعیت رو همونطور که هست قبول کنه ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. 3 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    7060
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : چکار کنم آرامش داشته باشم ..

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    راستش در این روابط باید منتظر اینجور اتفاقات هم بود ...

    چون نه قراری و نه قولی وجود داره و دو طرف فقط به امید روزی که بتونن ازدواج کنن پیش میرن ؛ که البته ایشون ظاهرا" قصدش ازدواج نبود

    به هر حال هر اتفاقی یک نشونه است و شما که تجربه ای نداشتید واقعا" به این تجربه نیاز داشتید

    که در یک رابطه عاطفی نباید تا وقتی که به نتیجه واضح و روشنی نرسیده ، پیشگویی و برنامه ریزی کرد

    چون شما فاصله زیادی از هم دارید و امکان شناخت و اعتماد کردن خیلی کمه ...

    در ضمن اگه کسی واقعا" خواستار شما بوده باشه ، برای بدست اوردنتون تلاش میکنه

    گاهی خوبه انسان واقعیت رو همونطور که هست قبول کنه ...
    مرسی بابت صحبتات .. ولی من با این حس که از احساساتم سو استفاده کرده چیکار کنم؟ اینکه بهش گفتم دوستت دارم ولی نفهمید .. الان دارم ازینکه بهش دل بستم و اینحرفا خودمو نفرین میکنم و نمیدونم با همه این کاراش چرا دلم میخاد دوباره برگرده..

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4062
    نوشته ها
    167
    تشکـر
    60
    تشکر شده 115 بار در 69 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : چکار کنم آرامش داشته باشم ..

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا65 نمایش پست ها
    مرسی بابت صحبتات .. ولی من با این حس که از احساساتم سو استفاده کرده چیکار کنم؟ اینکه بهش گفتم دوستت دارم ولی نفهمید .. الان دارم ازینکه بهش دل بستم و اینحرفا خودمو نفرین میکنم و نمیدونم با همه این کاراش چرا دلم میخاد دوباره برگرده..
    ها ها عزیزم
    خیلی حواست را جمع کن
    دقیقا به همین خاطر دلت می خواد برگرده که حس می کنی از احساساتت سو استفاده کرده و ..
    نمی خواهی این اتفاق بیفته
    بهت بر خورده
    کما این که گفتی دختر اصول گرایی هم بودی و ..
    خیلی از دختر ها همین طور هستند
    ولی عزیزم باز هم می گم حواست رو خوب جمع کن که یک وقت برای جبران این نخواهی که برش گردانی
    و بدان که هر چه بیشتر پیش بروی بدتر می شود و بیشتر از قبل لطمه می خوری
    پس ولش کن،،فراموش کن
    بهترین کار همین است شاید باور نکنی ولی برعکس آن چیزی که فکر می کنی دقیقا با بی تفاوتی محض می توانی از شر این احساسات و افکار خلاص شوی
    موفق باشی

  7. کاربران زیر از سوزان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    7060
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : چکار کنم آرامش داشته باشم ..

    نقل قول نوشته اصلی توسط سوزان نمایش پست ها
    ها ها عزیزم
    خیلی حواست را جمع کن
    دقیقا به همین خاطر دلت می خواد برگرده که حس می کنی از احساساتت سو استفاده کرده و ..
    نمی خواهی این اتفاق بیفته
    بهت بر خورده
    کما این که گفتی دختر اصول گرایی هم بودی و ..
    خیلی از دختر ها همین طور هستند
    ولی عزیزم باز هم می گم حواست رو خوب جمع کن که یک وقت برای جبران این نخواهی که برش گردانی
    و بدان که هر چه بیشتر پیش بروی بدتر می شود و بیشتر از قبل لطمه می خوری
    پس ولش کن،،فراموش کن
    بهترین کار همین است شاید باور نکنی ولی برعکس آن چیزی که فکر می کنی دقیقا با بی تفاوتی محض می توانی از شر این احساسات و افکار خلاص شوی
    موفق باشی
    ممنون ...میدونی از چی ناراحتم اینکه خیلی از پسرا دلشون میخاست با من باشن ( یکم به قول دوستام مهربونم و خوش سر و زبون ) ولی من به این ادم که ازونا کمتر بود دلبستم
    میترسم الان که اینجوری شده بره تو دانشگاه پشت سرم صفحه بزاره و ازینحرفا
    خودش همیشه میگفت رابطمون رو علنی نکنیم که پشت سرت حرفی نزنن .. ولی الان نمیدونم چی میشه
    در ضمن من تو یونی خیلی شناخته شده هستم به خاطر اینکه با مدیر گروهمون زیاد سروکار دارم راجب درس و اطلاع رسانی .. الان میترسم حرفی بزنه از روی لجش ..چون تو یونی من به هیچ کس پا نمیدادم ولی اینجوری همه راجبم قضاوت میکنن
    .
    . ذهنم آشفتست از یه طرف این افکار از یه طرف حس دوست داشتنم .. آروم نمیشم

  9. کاربران زیر از الینا65 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : چکار کنم آرامش داشته باشم ..

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا65 نمایش پست ها
    ممنون ...میدونی از چی ناراحتم اینکه خیلی از پسرا دلشون میخاست با من باشن ( یکم به قول دوستام مهربونم و خوش سر و زبون ) ولی من به این ادم که ازونا کمتر بود دلبستم
    میترسم الان که اینجوری شده بره تو دانشگاه پشت سرم صفحه بزاره و ازینحرفا
    خودش همیشه میگفت رابطمون رو علنی نکنیم که پشت سرت حرفی نزنن .. ولی الان نمیدونم چی میشه
    در ضمن من تو یونی خیلی شناخته شده هستم به خاطر اینکه با مدیر گروهمون زیاد سروکار دارم راجب درس و اطلاع رسانی .. الان میترسم حرفی بزنه از روی لجش ..چون تو یونی من به هیچ کس پا نمیدادم ولی اینجوری همه راجبم قضاوت میکنن
    .
    . ذهنم آشفتست از یه طرف این افکار از یه طرف حس دوست داشتنم .. آروم نمیشم
    تا آخر عمرت که اونجا دانشجو نمیخوای بمونی.بزار بزنه.
    بلاخره که تموم میشه تو میری سی خودت اونم میره سی خودش.
    طرف کل محلو آباد کرده آنچنان به خودش مینازه که آدم اشتباه میگیره این همونهههههههه.

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : چکار کنم آرامش داشته باشم ..

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا65 نمایش پست ها
    ممنون ...میدونی از چی ناراحتم اینکه خیلی از پسرا دلشون میخاست با من باشن ( یکم به قول دوستام مهربونم و خوش سر و زبون ) ولی من به این ادم که ازونا کمتر بود دلبستم
    میترسم الان که اینجوری شده بره تو دانشگاه پشت سرم صفحه بزاره و ازینحرفا
    خودش همیشه میگفت رابطمون رو علنی نکنیم که پشت سرت حرفی نزنن .. ولی الان نمیدونم چی میشه
    در ضمن من تو یونی خیلی شناخته شده هستم به خاطر اینکه با مدیر گروهمون زیاد سروکار دارم راجب درس و اطلاع رسانی .. الان میترسم حرفی بزنه از روی لجش ..چون تو یونی من به هیچ کس پا نمیدادم ولی اینجوری همه راجبم قضاوت میکنن
    .
    . ذهنم آشفتست از یه طرف این افکار از یه طرف حس دوست داشتنم .. آروم نمیشم
    زمان
    بهترین درمان واسه فراموشی.ی طور فراموش میکنی که انگار وجود نداشته.

  12. کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : چکار کنم آرامش داشته باشم ..

    بسوزه پدر این وابستگی های بدون تعهد، که هرچی دختر جماعت ضربه میخوره از همینه و بازم درس عبرت نمیشه...

    سخته ، زمان میبره، ولی با این جریاناتی که پیش اومده باید خودتو جمع و جور کنی و سعی کنی از دلت بیرونش کنی
    امضای ایشان



  14. کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4062
    نوشته ها
    167
    تشکـر
    60
    تشکر شده 115 بار در 69 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : چکار کنم آرامش داشته باشم ..

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا65 نمایش پست ها
    ممنون ...میدونی از چی ناراحتم اینکه خیلی از پسرا دلشون میخاست با من باشن ( یکم به قول دوستام مهربونم و خوش سر و زبون ) ولی من به این ادم که ازونا کمتر بود دلبستم
    میترسم الان که اینجوری شده بره تو دانشگاه پشت سرم صفحه بزاره و ازینحرفا
    خودش همیشه میگفت رابطمون رو علنی نکنیم که پشت سرت حرفی نزنن .. ولی الان نمیدونم چی میشه
    در ضمن من تو یونی خیلی شناخته شده هستم به خاطر اینکه با مدیر گروهمون زیاد سروکار دارم راجب درس و اطلاع رسانی .. الان میترسم حرفی بزنه از روی لجش ..چون تو یونی من به هیچ کس پا نمیدادم ولی اینجوری همه راجبم قضاوت میکنن
    .
    . ذهنم آشفتست از یه طرف این افکار از یه طرف حس دوست داشتنم .. آروم نمیشم
    آرررره می دانم،،دقیقا همین ها منظورم بود
    به خاطر همین ها سعی می کنی که این رابطه را به جایی برسانی
    ولی فکر کن ارزشش را دارد اصلا؟؟
    به جای این کار آسان تر نیست به نظرت که سرت را بالا بگیری و جوری رفتار کنی که انگار تو هم در این جدایی تصمیم گیرنده بوده ای و با آن موافق و حتی شاید پیش قدم؟؟
    اعتماد به نفس داشته باش
    همه این هایی که گفتی اولا بستگی به رفتار خودت دارد یعنی باید و اصلا واقعا هم همین طور است..وانمود کنی که این یک مسئله فوق العاده عادی و معمولی است که انتظارش می رفته..یک دوستی و آشنایی ساده که به هزار و یک دلیل منطقی و موجه به نتیجه نرسیده،،اگر هم کسی حرف دیگری زد ( مثلا خود آن آقا حرف ناجور نامربوطی زد ) مشکل خودش هست و حقیقت ندارد
    دوما این که باز هم می گویم،،به این باور برس که حتی اگر آدم نتواند در این موفق عمل کند باز می ارزد که حرف و افکار ناشایست مردم را به جان بخرد ( اصلا نباید برایت اهمیت داشته باشد ) ولی بیشتر از این خودش را کوچک نکند و در پیش برد رابطه ای غلط اصرار نداشته باشد
    راستی حس دوست داشتن..مطمئنی همین است؟؟دوست داشتن را خوب می شناسی؟؟خوب فکر کن..شاید در نام گذاری حسی که داری تجدید نظر کردی و آن وقت همه چیز آسان تر می شود
    شاد باش
    ویرایش توسط سوزان : 10-02-2014 در ساعت 11:39 AM

  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : چکار کنم آرامش داشته باشم ..

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا65 نمایش پست ها
    سلام.
    من دختری 28 ساله هستم و دوست پسرم 31 ساله
    هر دو توی یه دانشگاه درس میخونیم کارشناسی ارشد ولی خب دیگه همو تو دانشگاه نمیبینیم بخاطر اینکه درس تموم شده و فقط پایان نامه مونده
    من و ایشون نزدیک 6 7 ماه با هم ارتباط داشتیم از نوع تلفنی و یکی دو باری هم بیرون رفتیم ایشون کارش جوریه ک دو هفته عسلویه هست و خیلی وقت بیرون رفتن به قول خودش نداره
    رابطه من و ایشون از طریق درس شروع شد اشکال درسی میپرسیدیم و یا اینکه سوالی راجب دانشگاه تا اینکه بعد از یه ترم رابطمون صمیمی شد
    بگم ک من ی دختر مذهبی هستم یعنی اهل روابط جن...سی نیستم ولی خیلی شیطونم و زود با همه صمیمی میشم
    خب داشتم میگفتم کم کم رابطم با این اقا صمیمی شد تا اینکه خیلی بهش وابسته شدم خیلی من دانشگاهم تو شهر این اقاست ولی خودم جنوب زندگی میکنم واسه همین بیشتر تلفنی با هم در ارتباط بودیم
    اصن نفهمیدم چطوری آروم آروم اومد تو زندگیم و منو به خودش وابسته کرد ... منم ک تا قبل این اصن از کسی خوشم نمیومد و عاشق نشده بودم ، عاشقش شدم به حدی ک اگه یکساعت ازش خبر نداشتم بهش پیام میدادم
    بیشتر پیامامون هم از طریق واتساپ بوده
    تا اینکه من دیدم بعد از 6 ماه کم کم داره سرد میشه کسی که قبلا روزی چندبار زنگ میزد و پیام میداد دیگه بعد 6 ماه دو سه روزی یه بار پیام میداد اونم واسه صحبتای شبانه
    من خیلی درد کشیدم کارم به گریه افتاد تا جایی که وزن کم کردم دیگه شاد و شیطون نبودم تصمیم گرفتم دو ماه خطمو خاموش کنم ببینم براش مهمه یا نه
    دیدم تو این دو ماه پیام میداده ز میزده ولی من خطم خاموش بوده روشن که کردم بعد از دو ماه دوباره رابطمو ادامه دادم خودم نتونستم باور کنید سخت بود
    دیگه بعد ازین موضوع رابطمون خیلی سرد شد تا اینکه ایشون دیگه هفته ای یه پیام یا دو هفته ای ی پیام میداد از بس مغروره
    منم سعی کردم ازش دور بشم یعنی کم محلی کنم ببینم چی میشه که خیلی تاثیر نداشت تا اینکه خودم خیلی بهش پیام دادم تا دوباره رابطه یکم پا گرفت ولی اینروزا من همش درد داشتم که کسی ک یه روزی اینقد برام وقت میزاشت حالا دیگه اهمیت نمیده
    تا اینکه یه شب نمیدونم از رو لجش بود یا از روی تلافی نمیدونم بهم گفت شنیدم با یکی از پسرا رفیق شدی تو یونی منم ناراحت شدم چون حقیقت نداشت بهش گفتم دیگه به من زنگ نزن پیام هم نده
    بعد دو هفته بهم پیام داد و رفت و دوباره دو روز بعد پیام داد منم ک دیدم داره لجبازی میکنه بهش گفتم دیگه پیام نده اونم منو واسه همیشه تو واتساپ بلاک کرد و تموم

    الان من کارم شده گریه تنها شدم ناراحتم توروخدا بهم ارامش بدید ...دوسش دارم و دلم میخاد برگرده ولی میدونم اینقد مغروره که دیگه برنمیگرده
    .
    .ببخشید طولانی شد حالم خوب نیست احتیاج به درد دل داشتم
    سلام

    عزیزم ببین من با بعضی از حرفهای شما و نوع نگرشت مسئله دارم گلم مثل اینکه گفتین :بگم ک من ی دختر مذهبی هستم یعنی اهل روابط جن...سی نیستم ولی خیلی شیطونم و زود با همه صمیمی میشم.

    انگار همه اونهایی که مذهبی نیستند سریعا وارد رابطه جنسی میشن و........!!!!!

    و در ضمن شما که مذهبی هستی اصلا و ابدا نمیتونی شیطون باشی!!!!!!



    ببین گلم شما به قول خودت به علت شرایط و محیط دانشگاهی و سن وسال و .... به هم عادت کرده بودین و شخصیتهایی وابسته داشته, که کلا تعریف متفاوتی از عشق و عشاق داره و در کل یک نوع مریضی

    و اختلال حساب میشه!

    از اول از عشق خبری نبوده و آن حسها نیز ناشی از ترشح هورمونهای مغزی بوده مثل (دوپامین) که به دقت میشناسیم و معمولا بعد از 6 ماه فروکش میکنه و بعدش هم احساس تهی بو دن وخالی بودن و

    شاد نبودن وتنفر و خودخواهی و خیانت و........ که بین دو نفر یا زوجها به وجود میاد.!؟

    الان هم شما فقط به علت شخصیت وابسته ای که داری احساس تنهایی و شکست و امید به بازگشت اون داری که اگر هم برگردن بعد از چند ماه دوباره همین آش و همین کاسه!

    نه عزیز به خودت بیا هیچ کدوم عاشق هم نبودین چون عشق واقعی نه غرور نه لج و لجبازی و نه قهر و نه ..... نداره و نمیشناسه.

    عشق واقعی تبلور داره انگیزه داره بالندگی داره پر کشیدن به طرف هم رو داره نیاز مشترک داره از عقل و شعور بر میاد وکامله و سازنده است و پر از گذشته و در یکدیگر حل شدنه و نه غرور رو میشناسه نه جبر

    رو نه حسادت و نه زور و نه من ونه تو وفقط ماست و......

    عزیز به ورزش و درس و مطالعات راجب انسان و عشق و خانواده و شبکه خوب دوستان و تغذیه خوب و خواب به موقع بپرداز. بیشتر بخوان وبدان

    امید دارم در انتخاب بعدیت آگاه تر و هشیار تر عمل کنی

    اگر بتوانی به یک خانم مشاور آگاه رجوع کنی خیلی به خودت کمک کرده ای.

    موفق باشی

    لطفا نقل قول کنید.سپاس

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد