نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: عشق زیاد

1906
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7122
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    عشق زیاد

    من 4 سال پیش عاشق پسری شدم که 7 ماه با هم بودیم و بعد از 7 ماه من به خاطر لجبازی با اون ازدواج کردم ازدواجی که صرفا به خاطر لجبازی بود بی هیچ عشق و علاقه و حسی بالاخره نتونستم تحمل کنم و تو دوران عقد بهش زنگ زدم و رابطه ی ما فقط با تماس تلفنی و فقط به خاطر آروم شدن دلم ادامه داشت تا اینکه خونواده متوجه شدن و به شدت تنبیه شدم به خاطر کارم بعد از اون احساس کردم عشقم یک طرفه بوده چون هیچ اقدام و عکس العملی از طرف عشقم ندیدم و ازدواج کردم ولی همش این سوال تو ذهنم بود که عایا واقعا منو دوس داره یا نه فقط بهخاطر ترسش از خونواده ی خودش و خودم کاری نکرده چون نه من و نه اون سنی نداشتیمو همچنین شرایطی که بخوایم ازدواج کنیم با این حال همیشه خودمو گول زدم که اونم عاشقم بوده بعد ازدواج من ارتباط تلفنیمون هم قطع شد و من موندمو یه دنیا احساس تباهی و نابودی و یاداوری خاطرات و آهنگهایی که صبح تا شب گوش میکردم ولی حالم بدتر میشد و کارم شده بود گریه تصمیم گرفتم بچه دار شم با وجود اینکه همش 18 سال داشتم تا تنهاییمو پر کنم و بهش فکر نکنمولی اینهم بی فایده بود الانم و دو راهی موندم که واقعا به کمک احتیاج دارم شوهرم مرد خییییییییییییییییلی خوبیه طوری که همیشه با خودم میگم خدا چرا منو با این همه بدی نصیب این مرد کرد بدی که میگم به خاطر عذاب وجدانیه که همش باهاممه نه به خاطر اینکه واقعا بد باشم و دخترمو هم خیلی دوس دارم حتی عشقم هم میخواد به خاطر اینکه نمیتونه توروی بچه ان نگاه کنه و دلش برای شوهرم میسوزه که بخوام بهش خیانت کنم و ترس از خونواده هاامون رابطه ی تلفنی مون هم تموم شه اما من واقعا نمتوونم فراموشش کنم حتی نماز هم میخوام بخونم از خودم بدم میاد که بنده ی بدیم ولی به همون خدا نمیتونم تصمیم بگییرم حتی طلاق هم بگیرم اون پسر باهام ازدواج نمیکنه چون خونوادش نمیذارن با زن مطلقه ازدواج کنه از ته قلبم میخوام تموم شه این رابطه ی تلفنی ولی نتونستم تا الان با احساس عذاب ودانی که ارم چه کنم چون بارها توبه کردمو باز رابطه رو خودم شروع کردم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7122
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهش میکنم اگه میتونین کنکم کنین خلاص شم از این حس عذاب وجدان و تباهی

    یعنی هیچکسی نیست که باهاش دردودل کنم و کمکم کنه؟؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6585
    نوشته ها
    151
    تشکـر
    6
    تشکر شده 92 بار در 58 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهش میکنم اگه میتونین کنکم کنین خلاص شم از این حس عذاب وجدان و تباهی

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    فقط هینو میتونم به عنوان کمک بگم بهتون اولا که احساس علاقه همیشه با ادم هست و این یه چیز طبیعیه و شما نباید احساستون و سرکوب کنید...بلکه باید به اون غلبه کنید و فقطو فقط هم از راه طی زمان این مسئله حل خواهد شد...غلبه کنی یعنی اینکه کم کم علاقه خودتونو منحرف کنید....ولی سر کوب یعنی یه دفعه تصمیم بگیرید که دیگه به طرف علاقه نداشته باشید..فاذا سعی کنید به مرور زمان علاقه اتون رو منحرف کنید


    2.همونطور که گفتم ممکنه فردی احساس داشته باشه اما اگه به اون احساس تن نده هیچ گناهی بر اون نیست...احساسات همیشه هست حتی برای ادمای سن بالا پس به صرف احساسات نباید به خودتون بگید من ادم بدی هستم....اگر احساسات شما همره با عمل باشه اون موقع مشکل داره..

    3.سوما شما به هیچ عنوان نباید از شوهرتن طلاق بگیرید....شما برو دادگاه و ببین میفهمی منظور بنده رو....بنده کسایی میشناسم مشابه مشکل شما بعد حالا پسره به دختره گفته طلاق بگیر باهات ازدواج میکنم...دختر بنده خدا طلاق میگیره و پسره هم ولش میکنه...خوب اون دختر رسما بدبخت میشه....اگر پسری واقعا شما رو میخواست موقعی که مجرد بودین خواستگاریتون میکرد ...نه الان که فرزندی هم دارید
    یه لحظه خودتون بشینید احساسات و خوش بینی رو بذارید کنار درست حسابی فکر کنید ....اینکه سنتون کم بود و هزار دلیل دیگه بهونه است
    ویرایش توسط delphic : 10-02-2014 در ساعت 06:00 PM
    امضای ایشان
    حضرت امیر المومنین(ع)

    هيچ ثروتي چون عقل و هيچ فقري چون جهل و هيچ ميراثي چون ادب و هيچ پشتيباني چون مشورت نخواهد بود.

  4. کاربران زیر از delphic بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خواهش میکنم اگه میتونین کنکم کنین خلاص شم از این حس عذاب وجدان و تباهی

    سلام گلم

    خب حتما خودتم الان متوجهی که چقدر اشتباه پشت سرهم انجام دادی نه؟
    لجبازی، قبول کردن خواستگار فقط به خاطر لجبازی، ازدواج بدون عشق،.. و بچه دار شدن برای برطرف کردن تنهایی، و بدتر از همه ادامه رابطه با اون آقا
    انگار هر اشتباهتو خواستی با یه اشتباه دیگه جبران کنی

    عزیزم عشق یه طرفه وقت تلف کردنه، اگه منطقی نگاه کنی میبینی اینقدر که تو عاشق این پسری اون عاشقت نیست و برات مایه نذاشته
    داری وقتت و انرژی و زندگیتو براش تباه میکنی

    قدر زندگی الانتو بدون، قدر دخترتو، شوهرتو، زیادی داری احساسی قکر میکنی، به آینده ت فکر کن و منطقی باش ببین درستش چیه؟ درنهایت این وابستگی داره به کجا میکشوندت؟

    حقیقتو ببین تا بتونی ار دلت بیرونش کنی،
    حقیقت اینه که وقتی لازم بوده پا پیش بذاره تا عشقشو ثابت کنه اینکارو نکرده، اون فرصتشو ار دست داده، الان دیگه دیره،
    اگه میخوای بازم اشتباه نکنی باید سعی کنی کم کم فراموشش کنی و برگردی به زندگی خودت...
    ویرایش توسط naghme : 10-02-2014 در ساعت 05:47 PM
    امضای ایشان



  6. کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7122
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهش میکنم اگه میتونین کنکم کنین خلاص شم از این حس عذاب وجدان و تباهی

    مرسی از راهنماییاتون واقعا تشکر میکنم الان احساس سبکی میکنم راستش من تو یه شهر غریبم و بدور خونواده خیلی احساس تنهایی و دلتنگی میکنم بعضی وقتها واقعا دلم میخواد با یکی دردودل کنم اما به خودم که میام میبینم کسیو ندارم از خدا هم شرمم میشه که باهاش حرف بزنم از بس تو شرایط خوب توبه کردمو وقتی احساس پوچی کردم تو زندگی ناهمو تکرار کردم من متولد خردادم و تقریبا میشه گفت ثبات شخصیتی هم ندارم ولی واقعا مهربونم و تا جایی که بتونم دلم میخواد به هم نوعای خودم کمک کنم هرچند کوچیک

  8. کاربران زیر از tanha7122 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    7046
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    12
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهش میکنم اگه میتونین کنکم کنین خلاص شم از این حس عذاب وجدان و تباهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط tanha7122 نمایش پست ها
    مرسی از راهنماییاتون واقعا تشکر میکنم الان احساس سبکی میکنم راستش من تو یه شهر غریبم و بدور خونواده خیلی احساس تنهایی و دلتنگی میکنم بعضی وقتها واقعا دلم میخواد با یکی دردودل کنم اما به خودم که میام میبینم کسیو ندارم از خدا هم شرمم میشه که باهاش حرف بزنم از بس تو شرایط خوب توبه کردمو وقتی احساس پوچی کردم تو زندگی ناهمو تکرار کردم من متولد خردادم و تقریبا میشه گفت ثبات شخصیتی هم ندارم ولی واقعا مهربونم و تا جایی که بتونم دلم میخواد به هم نوعای خودم کمک کنم هرچند کوچیک

    دوست خوبم به خودت تلقین نکن که چون خردادی هستی ثبات شخصیتی نداری .. این درست نیست .. تو حتما خانم خوب و همونطور که خودت گفتی مهربونی... ممکنه هر کسی هم جای تو بود همون کاری رو میکرد که تو کردی .. خودتو سرزنش نکن عزیزم. تا حالا به این فکر کردی تو خاستی از روی لجبازی ازدواج کنی و خدامند در همین حین یه هدیه بهت داده ... همسر خوب کم نعمتی نیست . منم تجربه تو رو تقریبا داشتم ولی به قول دوست عزیزمون احساس و سرکوب نکردم ولی هدایتش کردم به سمت کسی که لایق این دوست داشتنه .. موفق و پاینده باشی مهربون

    امضای ایشان
    خوشبختی یعنی

    قلبی را نشکنی

    دلی را نرنجانی

    آبرویی را نریزی

    ودیگران ازتو آسیبی نبینند

    حالا برو ببین چقد خوشبختی

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهش میکنم اگه میتونین کنکم کنین خلاص شم از این حس عذاب وجدان و تباهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط tanha7122 نمایش پست ها
    من 4 سال پیش عاشق پسری شدم که 7 ماه با هم بودیم و بعد از 7 ماه من به خاطر لجبازی با اون ازدواج کردم ازدواجی که صرفا به خاطر لجبازی بود بی هیچ عشق و علاقه و حسی بالاخره نتونستم تحمل کنم و تو دوران عقد بهش زنگ زدم و رابطه ی ما فقط با تماس تلفنی و فقط به خاطر آروم شدن دلم ادامه داشت تا اینکه خونواده متوجه شدن و به شدت تنبیه شدم به خاطر کارم بعد از اون احساس کردم عشقم یک طرفه بوده چون هیچ اقدام و عکس العملی از طرف عشقم ندیدم و ازدواج کردم ولی همش این سوال تو ذهنم بود که عایا واقعا منو دوس داره یا نه فقط بهخاطر ترسش از خونواده ی خودش و خودم کاری نکرده چون نه من و نه اون سنی نداشتیمو همچنین شرایطی که بخوایم ازدواج کنیم با این حال همیشه خودمو گول زدم که اونم عاشقم بوده بعد ازدواج من ارتباط تلفنیمون هم قطع شد و من موندمو یه دنیا احساس تباهی و نابودی و یاداوری خاطرات و آهنگهایی که صبح تا شب گوش میکردم ولی حالم بدتر میشد و کارم شده بود گریه تصمیم گرفتم بچه دار شم با وجود اینکه همش 18 سال داشتم تا تنهاییمو پر کنم و بهش فکر نکنمولی اینهم بی فایده بود الانم و دو راهی موندم که واقعا به کمک احتیاج دارم شوهرم مرد خییییییییییییییییلی خوبیه طوری که همیشه با خودم میگم خدا چرا منو با این همه بدی نصیب این مرد کرد بدی که میگم به خاطر عذاب وجدانیه که همش باهاممه نه به خاطر اینکه واقعا بد باشم و دخترمو هم خیلی دوس دارم حتی عشقم هم میخواد به خاطر اینکه نمیتونه توروی بچه ان نگاه کنه و دلش برای شوهرم میسوزه که بخوام بهش خیانت کنم و ترس از خونواده هاامون رابطه ی تلفنی مون هم تموم شه اما من واقعا نمتوونم فراموشش کنم حتی نماز هم میخوام بخونم از خودم بدم میاد که بنده ی بدیم ولی به همون خدا نمیتونم تصمیم بگییرم حتی طلاق هم بگیرم اون پسر باهام ازدواج نمیکنه چون خونوادش نمیذارن با زن مطلقه ازدواج کنه از ته قلبم میخوام تموم شه این رابطه ی تلفنی ولی نتونستم تا الان با احساس عذاب ودانی که ارم چه کنم چون بارها توبه کردمو باز رابطه رو خودم شروع کردم
    سلام

    عزیز خیلی خیلی نادانی و کم عقلی کردی, بگذریم سعی کن که بری پیش یک مشاور خانم خوب. شما الان یک مادری پس مسئولیت پذیر باش و درست فکر کن

    موفق باشی

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : خواهش میکنم اگه میتونین کنکم کنین خلاص شم از این حس عذاب وجدان و تباهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط tanha7122 نمایش پست ها
    مرسی از راهنماییاتون واقعا تشکر میکنم الان احساس سبکی میکنم راستش من تو یه شهر غریبم و بدور خونواده خیلی احساس تنهایی و دلتنگی میکنم بعضی وقتها واقعا دلم میخواد با یکی دردودل کنم اما به خودم که میام میبینم کسیو ندارم از خدا هم شرمم میشه که باهاش حرف بزنم از بس تو شرایط خوب توبه کردمو وقتی احساس پوچی کردم تو زندگی ناهمو تکرار کردم من متولد خردادم و تقریبا میشه گفت ثبات شخصیتی هم ندارم ولی واقعا مهربونم و تا جایی که بتونم دلم میخواد به هم نوعای خودم کمک کنم هرچند کوچیک
    خردادی ها ثبات شخصیت ندارن ، خواهر من اینا همش خرافاته برا سرگرمی میگن من خودمم خردادیم ، به خودتون هم ایمان داشته باشین و اینو هم بدونین که اول خودتون باید خودتونو ببخشین اگه شما خودتونو ببخشین خدا زودتر بخشیده ایمانتون هم از دست ندین همین که میخواین زندگیتونو نگه دارین یعنی آدم با اراده ای هستین حتماً موفق میشین ، عشقتون هم سرکوب نکنین جهتش بدین به زندگیتون به هسرو فرزندتون به خدا
    انشالاه همیشه شاد باشین

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7081
    نوشته ها
    49
    تشکـر
    19
    تشکر شده 38 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهش میکنم اگه میتونین کنکم کنین خلاص شم از این حس عذاب وجدان و تباهی

    من با اين حرف كه پسره كمكاري كرده ويا بيوفا بوده قبول ندارم چه بسا پسرهايي كه تا آخرعمرشون همون پسر باقي موندن البته به خاطر عشقشون . اما من اگه جاي شما بودم يك بار ميگفتم قسمت همين بوده و با دوستم متاركه ميكردم و مينداختم گردن سرنوشت و ميرفتم دنبال زندگيم ولي اينو مطمعن باشين 1000 سال طول ميكشه فراموشش كنين واون مثل يه درد كهنه بعضي وقتا سر باز ميكنه و.... همسرتون رو دوست داشته باشيد وبه فرزندتون عشق بورزيد و عاشق شدن را بهش ياد بديد چونكه بدون عشق نميشه زندگي كرد حتي اگه درد داشته باشه سلامت و پراميدباشيد.

  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6768
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    18
    تشکر شده 21 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خواهش میکنم اگه میتونین کنکم کنین خلاص شم از این حس عذاب وجدان و تباهی

    سلام عزیزم خیلی اشتباه کردی ولی دیگه گذشته الان اشتباه تو قبول کن و سعی کن رابطه تو تموم کنی ب خودت قول بده سمتش نری بخاطر بچتون.

  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : خواهش میکنم اگه میتونین کنکم کنین خلاص شم از این حس عذاب وجدان و تباهی

    شما اونقدر به این تصورتون میدون دادید و بهش فکر کردید که واقعا" تفاوتی بین این ذهنیت و واقعیت رو نمیبینید

    متاسفانه تلقینات برای انسان مثل یک بند می مونه که به دست و پای افراد بسته میشه

    خب برای هر کاری انسان در این دنیا باید تاوانی رو پرداخت کنه ...

    و شما بخاطر لجبازی و ورود به یک زندگی نمایشی و به بازی گرفتن احساسات باید در این زندگی بدون عشق بمونید...

    پس اول از همه این ذهنیت رو باید در خودت با کمک مشاور کمرنگ کنید ...

    و در اولین قدم برای دور شدن از این خیانت باید تمام چیزایکه تورو به یاد اون میاره رو از بین ببری... حتی اهنگایی که گوش میدی
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اختلاف مالی و مذهبی
    توسط سوگند در انجمن مسائل مذهبی
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 03-18-2016, 10:52 PM
  2. نمیتونم فراموش کنم؟
    توسط farimah در انجمن تیپ های شخصیتی بیمارگونه
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 05-08-2014, 01:09 PM
  3. حسادت مادر بزرگم را نمیتونم تحمل کنم
    توسط خانم دکتر اینده در انجمن روابط بین فردی
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 03-19-2014, 09:15 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد