نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: خسته تو رو خدا بهم کمک کنید

2006
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7070
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    خسته تو رو خدا بهم کمک کنید

    چهارساله که عقد کردم تک فرزند بودم و تنها شوهرمو خیلی دوست داشتم راهمون از هم دور بود دوست داشتیم زود بریم سر زندگیمون ولی چون شوهرم از هر لحاظی به خونوادش وابسته هست و اونا خونواده شلوغی هستن هر روز به یه بهونه عروسیمونو عقب انداختن
    یکی از مشکلاتم اینه که پدر شوهرم 2دنگ خونه و 300 تا سکه برا مهر دختراش گرفت ولی به من فقط250تا سکه مهرم کردن تازه اونم میخواستن بنویسن عند الاستطاعه که بابام نذاشت
    یکی دیگه اینکه دختر خودشونو که بعد من عقد کرد بعد دو سال بردن الان دو قلو بارداره من نسبت به خودش و بچه هاش حس بدی دارم چون منو شوهرم خیلی بچه میخوایم و من همش حس میکنم اون حق زندگیه منو دزدیده چون ما اول عقد کردیم ما باید زودتر میرفتیم سر زندگیمون البته میدونم تا خدا نخواد هیچ اتقاقی نمی افته ولی خونواده شوهرم خیلی برای ما کوتاهی کردن که خودشونم قبول دارن بعد سه سال بازور کلی بحث و دعوا تصمیم گرفتن بالاخره برامون خونه بسازن که الانم در حاله ساخته برام دعاکنید بعد محرم اتفاقی نیوفته و بریم سر زندگیمون و خدا بهمون 3-4تا بچه خوب و سالم بده
    حالا تازه بعد چهار سال میگن باید عروسی نصف نصف بگیریم بابام حرفی نداره ولی من برام سخته قبول کنم تازه میخوان برام خرید نکنن ولی توقع دارن ما برا اونا خرید کنیم
    حالام مادر شوهرم میخواد منو برا عروسیم ببره یه ارایشگاه ارزون قیمت ولی من اصلا به دلم نمیچسبه برم اونجا ولی اونا هیچ جوره حتی به زور دعوا هم حاضر نیستن حرفشونو عوض کنن
    فکر میکنن چون من یه دونم و اونا زیادن ما باید جورشونو بکشیم
    از فرق گذاشتناشون خسته شدم احساس میکنم میخوان تحقیرم کنن بگن ما بهتریم و تو هیچی نیستی
    در مورد شوهرمم اینکه خیلی دهن لقه و همه حرفامو به مامانش میگه خیلی برا همه چیز منت میذاره و تنبله و اصلا کاری نیست حتی وقتی منو عقد کرد تا یه سال بی کار بود ولی بابام اصلا بهش سخت نگرفت ولی الان بعد چهار سال میگه خوب شمام میخواسید خودتون بگید 2 دنگ خونه میخوایم ولی با همه اینا دوستش دارم و بهش عادت کردم و نمیتونم بدون اون زندگی کنم
    میدونم خیلی طولانی شد و خیلی بد نوشتم ولی ممنون میشم با حوصله بخونید و راهنماییم کنید آخه خودم احساس میکنم احتیاج به مشاوره دارم ولی شوهرم حاضر نیشه ببرتم مشاوره فکر میکنم چون میدونه مقصرن

  2. کاربران زیر از غراله 20 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    3033
    نوشته ها
    1,622
    تشکـر
    1,448
    تشکر شده 2,948 بار در 1,084 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خسته تو رو خدا بهم کمک کنید

    عزیزم من همهشو خوندم نمیدونم فکرکنم خیلی شیرین زبونی
    خوب بگزریم عزیزم اینایی که گفتی به نظرم خیلی خودتو حساس کردی نباید خودتو بادیگران مقایسه کنی مطمئن باش این مقایسه کردن به زندگیت لطمه میزنه.........
    ازحرفزدنت معلومه که سن کمی داری......
    بهتره بیشتر رورفتار شوهرت حساس باشی تا دیگران سعی کنی دهن لغی شو ترکش بدیو مسئولیت پذیر بارش بیاری......
    به حرف دیگران اهمیت ندهمنفی بافی رو ازخودت دورکن

  4. 3 کاربران زیر از farimah بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : خسته تو رو خدا بهم کمک کنید

    سلام
    همشو خوندم خیلی جالبه ، منم یک پسر تک فرزندم به نظر منم بهتره که خودتونو و زندگیتونو همسرتونو با بقیه مقایسه نکنید ، اگه میخواید سریع برین سر زندگی بگین اما اونا رو نکنین دلیل عجلتون ، خوبه زندگی خوبی دارین ایشالا خوشبخت شین

    با همسرتون زیاد صحبت کنین در مورد همه چی تا از لحاظ صحبت کردن و محبت ارضا بشه اونوقت دیگه همچیو به مادرش نمیگه ، بعضی وقتی هم باید گوش داد چون ما تک فرزنیم دوست داریم اونا گوش کنن و ما حرف بزنیم ، اما بازم باید ما صبوری کنیم یک شنونده خوب بشین با تمام اشتیاق به حرفاش گوش بدین ، بعد یه مدت کم کم حرفی برا دیگران نداره و شما میشین همه چیزش

    خنده یادتون نره

  6. 4 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6585
    نوشته ها
    151
    تشکـر
    6
    تشکر شده 92 بار در 58 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خسته تو رو خدا بهم کمک کنید

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اولا که باید به عرض شما برسونم که از حضرت محمد (ص) روایت شده بهترین زنان کم مهر ترین انان هست..

    دوما ارزش شما به مهریه نیست ارزش قائل بودن چیزی غیر از مقداره مهره...توجه زیاد به مهریه دید عاطفیه یک خونواده رو به دید مال تبدیل میکنه و متاسفنه باعث از هم پاشیدن خانواده میشه

    اولا شما باید به نظر من تو قضیه ازدواج یک کم جدی نر برخورد کنید چهار سال عقد به نظر من خیلی زیاده

    اما این که شوهرتون کاری نیست احتمالا دلیلش این باشه که هنوز ازدواج نکردید و شوهرتون هنوزم به خانواده اش از لحاظ مالی تکیه داره و زیاد غم مسائل اقتصادی رو نداره

    ب نظر من صبر و درایت تو عملتون باید داشته باشید اصلا هم ترس نداشته باشید...اگ احساس میکنید بعد ازدواج هم این مشکلات ادامه داره به نظر من باید قبل از اینکه دیر بشه باید تجدید نظر کنید

    دهن لقی شوهر چیزی نیست ک به همین راحتی حل بشه و شاید هم بعدن خیلی مشکل براتون پیش بیاره

    اللهم صل علی محمد وال محمد
    امضای ایشان
    حضرت امیر المومنین(ع)

    هيچ ثروتي چون عقل و هيچ فقري چون جهل و هيچ ميراثي چون ادب و هيچ پشتيباني چون مشورت نخواهد بود.

  8. کاربران زیر از delphic بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7070
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خسته تو رو خدا بهم کمک کنید

    خیلی ممنون از وقتی که برام گذاشتید حتما آقا رضام میدونن تنهایی چقدر سخته البته شاید برای من که دخترم سخت تر بوده بازم از شما که برام وقت گذاشتین خیلی ممنونم
    خوشحالم هنوزم ادمایی هستن که بخوان به هم کمک کنن

  10. کاربران زیر از غراله 20 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6768
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    18
    تشکر شده 21 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خسته تو رو خدا بهم کمک کنید

    عزیزم درکت میکنم ب غرورت برخورده و ی جور فک میکنی کلاه سرت رفته خونواده شوهر آبجیمم همین طور بودن آبجی منو 4 سال عقد نگه داشتن ولی دختر خودشونو 4 ماه میگفتن ما بد میدونیم دختر نامزد بمونه همه ی هزینه ها رو همیشه گردن ما مینداختن میگفتن نداریم ب پسرمون کمک کنیم ولی برای نامزدی و جهیزیه دخترشون سنگ تموم گذاشتن حتی واسه آبجی من سرویس طلا نگرفتن گفتن نداریم ولی برای دخترشون برای هدیه عروسی 6 تا النگو گرفتن چی بگم ...............

  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7235
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خسته تو رو خدا بهم کمک کنید

    عزیزم.مهریه ی خواهر شوهر من 350 تا سکه بود ولی پدر شوهرم با کلی اسرار و دعوا 14 تا زد واسه منو.تازه به دروغ هم گفتند خواهر شوهرت مهریشو بخشیده و...
    منم کلی ناراحتم.تنها چاره اینه که خانوادتو بندازی جلو و خودت زیاد دخالت نکنی. چون اونوقت ممکن شوهرتو بکشند سمت خودشون

  13. کاربران زیر از دختر مرداد بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. متأهلا بیان تو
    توسط غمگین در انجمن عشق و دوست داشتن
    پاسخ: 29
    آخرين نوشته: 11-05-2014, 10:06 AM
  2. اعتماد به نفسم کمه
    توسط amirali93 در انجمن سایر
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 09-22-2014, 11:06 AM
  3. پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 08-22-2014, 11:18 PM
  4. شرایط ازدواج رو ندارم
    توسط hirsoft در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 05-25-2014, 11:10 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد